رهبری ،آمریکا و جام زهر
شرایط امروز بین المللی عوض شده است.آقای اوباما دستی به سوی ملت ایران دراز کرده است. در این دست چه چیزی نهفته است. و با چه نیتی دراز شده است و مهمتر اینکه تاچه حدی قادر است که توافقات احتمالی با ایران را تحقق بخشد؟ تاریخ روابط سیاسی ملتها بسیار پرفراز و نشیب است.
نامه بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر به رئیس مجلس
بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر تهران در نامه سرگشاده ای خطاب به رئیس مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: آقای لاریجانی در جنگ احزابی که مقام معظم رهبری فرمودند علیه دولت شکل گرفته است، شما در کدام طرف قرار گرفتهاید؟ علیه دولت!؟
متن کامل این نامه سرگشاده به این شرح است:
رئیس مجلس شورای اسلامی
با سلام
پس از اعتراض رئیس جمهور محترم نسبت به اقدامات مجلس در خصوص تغییر لایحه بودجه 88، جنابعالی نامهای در پاسخ به اعتراض ایشان در رسانه ها منتشر کردید؛ در این خصوص بر خود لازم دیدیم که نکاتی را به شما یاد آور شویم که در ذیل به آنها اشاره شده است:
- نوشتن لایحه بودجه از وظایف دولت بوده و دولت مطابق با سیاستهای خود آن را تنظیم می نماید و مجلس شورای اسلامی آن را به تصویب میرساند و عقلا و عرفای مجلس به صورت جزئی این لایحه را اصلاح و تصویب مینماید؛ اما در مورد بودجه 88 ما شاهد آن هستیم که مجلس ماهیت این لایحه را تغییر داده به طوری که دیگر نمیتوان نام لایحه بر آن نهاد و بیشتر به یک طرح شباهت دارد تا یک لایحه، تغییر ماهیت این لایحه موجب میشود که دولت نتواند در راستای سیاستهای خود حرکت نماید.
متأسفانه رفتار شما در صحن مجلس یکی از دلایل این اشتباه بود، از این جهت که دولت باید از سیاستهای خود دفاع نماید، اعتراض دولت بجا و قانونی است.
آقای لاریجانی فراموش ننمایید که مقام معظم رهبری در آستانه انتخابات مجلس هشتم فرمودند که به کسانی رأی دهید که دولت را در خدمت رسانی یاری دهند؛ اما مجلسی که شما ریاست آن را بر عهده دارید در حال حاضر در سیاستهای دولت سنگ اندازی میکند.
- آقای لاریجانی چگونه است که طرح هدفمند کردن یارانهها که دولت نهم به مدت دو سال بر روی آن کار کارشناسی انجام داده است و از کمیسیون تلفیق مجلس هم عبور کرده است، در جلسه نیم ساعته مجلس زیر پا گذاشته شده است؟ آیا به نظر شما چنین تصمیمی کارشناسی شده است؟
- بسیاری از کارشناسان لایحه(طرح) بودجه 88 را غیر منسجم دانسته و ناهماهنگ دانسته و معتقدند که دولت نمیتواند آن را اجرا نمایید و این نتیجه تغییر بدون کارشناسی مجلس در یک جلسه نیم ساعته است، متأسفانه این مصوبه مجلس نمیتواند به دولت در راستای اهدافش کمک نمایید.
- این مصوبه با اصل 52 و 53 مغاییر است، اظهارات سخنگوی شورای نگهبان مؤید این سخن است، شورای نگهبان به این مصوبه در 8 مورد ایراد وارد نموده است.
- لحن نامه شما به رئیس جمهور و رفتار شما در مجلس نشان دهنده یک رفتار حقوقی نیست، در شرایطی که دولت ائتلافی در کشور در انتخابات ریاست جمهوری مطرح است طبیعی است که در این طرح دولت کنونی باید تضعیف شود، اینگونه برخورد شما میتواند یک واکنش سیاسی نسبت به نامه دکتر احمدینژاد باشد.
آقای لاریجانی طرح هدفمند کردن یارانهها در راستای اهداف نظام است لذا از شما خواهشمندیم که برای اهداف سیاسی به اهداف نظام خدشه وارد نسازید.
- به کاربردن کلمه طنز نسبت به سخنان دکتر احمدی نژاد یکی دیگر از نکات قابل توجه در نامه شما بود، شما در مصاحبه خود نامه ها را حقوقی دانسته بودید نه سیاسی؛ اما بکار بردن این جمله در نامه خود موجب توهین به دولت و کاهش شان این قوه گردیده است که حاکی از یک رفتار کاملا سیاسی میباشد.
بهتر است که این سخن مقام معظم رهبری را به شما یادآور شویم که فرمودند: بی بند و باری در اظهار نظر علیه دولت چیزی نیست که خداوند متعال از آن بگذرد.
آقای لاریجانی در جنگ احزابی که مقام معظم رهبری فرمودند علیه دولت شکل گرفته است شما در کدام طرف قرار گرفتهاید؟ علیه دولت؟
- جناب آقای لاریجانی به شما توصیه میکنیم در تعامل با دولت منافع ملت را در نظر بگیرید، فراموش نکنید که شما رئیس خانه ملت هستید، دخالت دادن سلایق سیاسی خود در برخود لوایح یک نوع بی بند و باری است.
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر
نامه بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به رئیس مجلس
بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در نامه سرگشاده ای خطاب به رئیس مجلس، ضمن برشمردن ایرادات و شبهات حقوقی نامه لاریجانی به رئیس جمهور، ادبیات آن را مخرب ساحت قوه قانونگذاری کشور دانست. متن کامل این نامه سرگشاده به این شرح است:
ارائه لایحه بودجه سال 88 از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی و تغییرات اساسی مجلس در آن که در نهایت منجر به نامه نگاری رئیس قوه مجریه به رئیس قوه مققنه گشت، حاوی نکات مهمی است که بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران خود را موظف می داند تا پیرامون آن چند نکته را مورد اشاره قرار دهد:
الف- فارغ از مباحث مربوط به بودجه سال 88، درحالی که نامه رئیس جمهور به رئیس مجلس کاملا مستند به بندهای مختلف قانون اساسی است و ادبیات نگارش آن منطقی و با حفظ موازین اخلاقی است، اما به نظر می رسد نوع نگاه و پاسخ ریاست محترم مجلس شورای اسلامی بدین نامه، به دور از شان و نزاکت رئیس قوه مقننه کشور و هم چنین داراری ابهاماتی است که انتظار می رود جناب آقای لاریجانی بدان پاسخگو باشند.
به عنوان مثال در سراسر پاسخ آقای لاریجانی، اشاره ای به چرایی افزایش بودجه 220 درصدی مجلس شورای اسلامی و هم چنین 700درصدی مرکز تحقیقات اسراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام نشده و این در حالی است که رئیس جمهور در نامه خویش از کاهش درآمدهای بودجه بالغ بر 1278.5 میلیارد ریال و هم چنین افزایش هزینه های بودجه بالغ بر 83720 میلیارد ریال خبر داده و تمامی اینها در حالی اتفاق می افتد که کل بودجه جاری کشور تنها 6درصد افزایش داشته است و این تنها یک نمونه از سوالات مربوط به علت تغییرات گسترده مجلس در لایحه بودجه سال آینده است.
ب- متاسفانه جدای از نوع ادبیات ریاست محترم مجلس شورای اسلامی که بیش از هر چیز مخرب ساحت قوه قانونگذاری کشور است و به همین دلیل حتی اعتراض بسیاری از نمایندگان محترم را نیز منجر گشته، تفسیر ایشان از نفس نگارش چنین نامه ای از سوی رئیس جمهور نیز بسیار عجیب و در نوع خود جالب توجه است، ایشان در حالی با اشاره به اصل 57 قانون اساسی، اصل تفکیک قوا در نظام جمهوری اسلامی را مطرح نموده اند که مشخص نیست با اشاره به این موضوع سعی در حل چه مشکلی را داشته اند؟! چرا که اساسا حتی با یک بار مطالعه سریع نامه رئیس جمهور نیز می توان بدین موضوع پی برد که هدف از نگارش این نامه به هیچ عنوان دخالت در کار و یا اختیارات قوه مقننه نبوده است و صرفا تذکری از سوی رئیس جمهور به رئیس مجلس بوده که سوگمندانه باید گفت آقای لاریجانی حتی چنین تذکری را نیز برنتافته اند.
ج- همگان به یاد دارند، در خرداد ماه سال جاری رهبر معظم انقلاب در نخستین دیدار خویش با منتخبان ملت در مجلس هشتم، بر اصل همکاری مجلس هشتم با دولت به عنوان یک اصل اساسی تاکید کردند و هم چنین پیش تر از آن نیز از آحاد ملت خواسته بودند تا نمایندگانی انتخاب شوند که راه را برای خدمت دولت نهم هموار تر کنند، حال باید از آقای لاریجانی و دیگر نمایندگانی که به صورت غیرقانونی و در حالی که نسبت به سلامت رای گیری مجلس در رابطه با حذف بند هدفدمند کردن یارانه ها تردید وجود دارد، اقدام نموده اند سوال کرد براستی تا چه میزان در راستای فرمایشات رهبر معظم انقلاب حرکت نموده اند؟ آیا تفاوت مجلس فعلی با برخی از مجالس پیشین تنها باید در عنوان کلی راه یافتگان بدان باشد؟!
د- در پایان از ریاست محترم مجلس تقاضا می شود تا ضمن پاسخگویی به شبهات بوجود آمده در روند اصلاح لایجه بودجه سال آتی که به نظر می رسد از هم اکنون، مسیر دشواری را مقابل دولت دهم (فارغ از هر گرایش سیاسی) قرار داده است، با بکارگیری ادبیات مناسب و در خور، مانع هرگونه بهانه تراشی برای دشمنان نظام و انقلاب اسلامی شوند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
اسفندماه 1387 منبع خبر :انصار نیوز
روزهای پس از اسفند سال 78 شاید تصورش سخت بود که روزی در تاریخ سیاسی ایران خواهد رسید که حتی بزرگان جناح راست هم داعیه «اخلاق در سیاست» راه بیندازند. این بهترین بهانه یی شد تا از نگاه سعید حجاریان به این موضوع نگاه کنیم که چه بر سیاست ایران آمده که بزرگان جناح راست هم به هم مسلکان خود هشدار می دهند که قرار نیست رقابت با رقیب اصلاح طلب به بی اخلاقی دچار شود. تئوریسین اصلاحات ایران، از تعاریف بنیادی اخلاق به تشریح آنچه این روزها می بینیم، می پردازد. حجاریان از حاکمانی می گوید که تنها فضیلت گرا بودن را مساوی اخلاق می بینند حال آنکه یادشان رفته وظیفه گرا بودن حاکم و بعد هم نتیجه گرایی عملکرد مهم است. مرد اصلاحات ایران سوال های ساده یی می پرسد که گویا جواب های سختی دارد. می گوید؛ غیر از این هست که باید نتیجه کار دولت برای مردم مفید باشد. او از امام می گوید؛ رهبری که گرچه فضیلت گرا بود اما می دانست که دو پایه وظیفه و نتیجه نظام به اندازه پایه سوم فضیلت مهم است. جانباز اصلاحات امیدوار است انقلابی که شعارهای اخلاقی آن را به پیروزی رساند به جایی نرسد که مردم عادت کنند به بی اخلاقی و یاد بگیرند که می توان بی اخلاق بود و... و اما اصلاحات ... دل نگران جنبش پوپولیستی است که این روزها بر موج معیشت ملت سوار است و به پیش می رود تا... در آخر هم دغدغه حجاریان و جمهوریت... تا شاید باز پس از هشت سال یاد «جمهوریت، افسون زدایی قدرت» برسیم... دست نوشته هایی که بنیان تئوری های اصلاح طلبی سعید حجاریان بود.
---
- شاید لازم باشد بحث را از مبانی فکری شروع کنیم تا بتوانیم به دلایل غوطه ور شدن سیاست ایران در بی اخلاقی برسیم. اخلاق چه نسبتی با سیاست دارد. در سپهر سیاست اخلاق سیاسی داریم یا سیاست اخلاقی؟ که اگر سیاست اخلاقی داریم پس به این باور رسیدیم که دوگانه یی در رابطه سیاست و اخلاق وجود دارد و سیاست هم می تواند اخلاقی باشد و هم غیراخلاقی. اما وقتی اخلاق سیاسی داریم صورت مساله کاملاً عوض می شود.
«اخلاق سیاسی» عبارتی شبیه اخلاق پزشکی یا اخلاق کسب و کار یا اخلاق تجارت است؛ به عنوان نمونه در اخلاق پزشکی مباحثی مانند اتانازی (قتل بیمار به دنبال درخواست وی) و بحث کلونیسم مطرح است. به عنوان نمونه موضوع کلونیسم و سلول بنیادی در زمان جرج بوش به یکی از مباحث چالشی امریکا تبدیل شد و زمان زیادی طول کشید تا شکل قانونی به خود بگیرد. نمونه یی دیگر، آیا دولت می تواند مالیات تصاعدی از مردم بگیرد و آن را بین دهک های پایین جامعه توزیع کند؟ یا باید بازار آزاد وجود داشته باشد؟ در امریکا همین بحث است؛ طرح اوباما در اقتصاد امریکا با همین مشکل مواجه شده، برخی معتقدند طرح رئیس جمهور امریکا برای اقتصاد ایالات متحده هزینه های هنگفتی در بردارد و مخالف اصول اقتصاد بازار است. یا در موضوعی مانند جنگ؛ آیا یک دولت می تواند به خود این حق را بدهد که مقابله به مثل کند و اگر دشمن به یک منطقه مسکونی موشک پرتاب کرد، دولت مقابل هم مجاز است به منطقه مسکونی طرف مقابل موشک پرتاب کند؟ اما در مورد سیاست اخلاقی باید دید منظور ما کدام واژه است. اگر منظور« Moral policy» است به این معنی که «دولت، اخلاق خاصی دارد» که من این معنی و تعریف را قبول ندارم چرا که یک دولت می تواند سیاست خارجی، سیاست فرهنگی، سیاست بهداشتی داشته باشد اما یک دولت، سیاست اخلاقی ندارد. اما اگر منظور سیاست اخلاقی است و به این معنی تعبیر می شود که آیا دولت، اخلاقی رفتار می کند یا نه؟ یک مثل قدیمی داریم. قدما همواره می گفتند «ببینیم حکام چه منشی دارند؟» به همین دلیل کتاب هایی مانند سیرالملوک، اخلاق ناصری و بخش هایی از گلستان سعدی درباره اخلاق پادشاهان نوشته شده و حتی ماکیاولی در کتاب شهریار؛ همگی اندرزنامه هایی است برای حاکمان.
-سوال همین است. آیا حاکم در یک نظام سیاسی باید اخلاقی رفتار کند یا نه؟ اگر بخواهیم این مبانی نظری را در مورد مصداق های عینی جامعه به کار ببریم آیا اخلاق در سپهر سیاسی ایران همان طور که ارسطو می گوید ذاتی است؟
آنچه تاکنون گفتم مربوط به دوره یی بود که حرف از «اخلاق فضیلت گرا» است. اما در دوره کانت «اخلاق وظیفه گرا» مطرح می شود. به عبارتی ما کاری به فرد یا «حاکم» نداریم، بلکه عمل او مهم است. هدف مهم نیست، بلکه وظیفه یی که بر عهده حاکم است، اهمیت پیدا می کند؛ در اینجاست که این ادبیات بین حاکمان رواج پیدا می کند که «ما مامور به وظیفه ایم و نتیجه مهم نیست» حتی در این نوع دیدگاه گفته می شود جان آدمی مهم است و دولت نباید شکنجه کند، حتی اگر نتیجه این شکنجه به دست آوردن اطلاعاتی باشد که به دست نیاوردن آن می تواند یک کشور را به آشوب برساند. پس در ادبیات «اخلاق وظیفه گرا» شکنجه، عمل قبیحه است و آنچه مهم است کرامت انسانی است.
-اما در عین حال در دوره یی نیز قرار می گیریم که نتیجه مهم هست و دوره نتیجه گرا است. در این دوره شاخص حاکم و دولت چیست؟
پس از دوره یی که فضیلت گرایی حاکم تعیین کننده بود به تدریج با گذار از اخلاق وظیفه گرا به سمت اخلاق نتیجه گرا می رویم. «بیشترین شادی برای بیشترین». استیوارت میل این ایده را در سیاست رواج داد. اینجا «حاکم» مهم نیست بلکه «نهاد سیاسی» است که اهمیت دارد. مهم نیست حاکم ترسو باشد یا بزدل، آنچه برای مردم اهمیت دارد این است که «نتیجه کار» حاکم برای مردم مفید باشد.
-اگر بخواهیم این مصداق ها را با شرایط کنونی کشور انطباق بدهیم، بین این سه دسته بندی، وضعیت اخلاق حاکم و حاکمیت را در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
انقلاب ما انقلاب اخلاقی، ضد ظلم و آزادیخواه بود اما مایه اش فضیلت گرا بود. به عبارتی در انقلاب ایران آنچه مهم بود امام بود و می گفتند وجود امام کافی است، حال دولت هر چه می کند اهمیتی ندارد.
- اینجا هم مهم حاکم است نه حکومت.
بله در آن دوران، اینکه بدنه حکومت چه می کند مهم نبود و تنها امام بود که اهمیت داشت. این ایده اخلاق فضیلت گرا برای حاکم، هنوز هم رواج دارد.
-آیا در سیاست ایران پس از 30 سال هنوز هم اخلاق حاکم مهم است نه حکومت اخلاقی؟
متاسفانه این مشکل ما محسوب می شود. در ایران تصور این است که اگر حاکم اخلاقی رفتار کند و بدنه حکومت اخلاقی نباشد ایرادی ندارد؛ یک رئیس جمهور ساده زیست که دنبال مافیا بگردد. یا اینکه امروز هم شنیدم که رفتند و در جایی دیدند که یک وزیر تقویمی با کاغذ گران چاپ کرده و دستور دادند از حقوق وزیر کم شود. متاسفانه مثال هایی از این دست زیاد است و ما هم می گوییم به به، چه حاکم خوبی داریم. اما از آن طرف آن دو بخش بعدی را فراموش کردیم؛ «وظیفه» و «نتیجه» «متاسفانه حتی سوال هم نمی کنیم که آیا تنها فضیلت حاکم کافی است یا نه؟ تکلیف «وظیفه» و «نتیجه» چه می شود؟ وظیفه برمی گردد به «آزادی» و «نتیجه» در نهایت «کارآمدی» را در بر می گیرد. پس دو پایه از سه پایه اخلاق را نداریم و لنگ می زنیم. در اخلاق وظیفه گرا که به خصوص شخص کانت و نئوکانتی ها به دنبال آن هستند همه انسان ها را برای حاکم هدف می دانند نه وسیله رسیدن به هدف. به همین دلیل در اخلاق وظیفه گرا آنچه اهمیت پیدا می کند آزادی است. اما در اخلاق نتیجه گرا که افرادی مانند بنتام و میل بنیانگذار آن هستند، هدف، «ریشه های کارکردگرایانه» یک حکومت است و معیار «کارآمدی» یک سیستم به شمار می رود.
-پس در ایران تنها با وجود «فضیلت گرا بودن» حاکم تصور می کنیم حکومت اخلاقی داریم؟
بله. متاسفانه ما دو ویژگی «وظیفه» حاکمیت و «نتیجه عملکرد» حاکمیت را فراموش کرده ایم.
- چرا در زمان امام تنها این تصور که وی اخلاقی رفتار می کند، برای مردم کفایت می کرد؟ آیا ایشان کار ویژه خاصی داشتند که «فضیلت» کفایت می کرد و در نبود دو پایه دیگر، جریان به سمت بحران آزادی و کارآمدی نرود؟
کاریزمای امام خمینی تا حدودی ضعف بدنه را جبران می کرد. اما از طرفی دولت ها هم در آن موقع متفاوت بودند. از سوی دیگر شاهد هستیم که حتی خود امام هم می گفت ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه.
-یعنی ایشان در ذات عملکرد، به اخلاق وظیفه گرایی معتقد بود؟
با وجود اینکه امام سیاست را در مکتب فضیلت گرایی آموخته بود و اصلاً ایده های کانت را نخوانده بود اما می دانست ما چیزی کم داریم و به همین دلیل در عمل سراغ اخلاق وظیفه گرا رفته بود. از سوی دیگر به جهت کارآمدی، امام دوران جنگ را با درآمدهای نفتی کم مدیریت کرد.
-آیا در این دوره حاکمیت عرفانی ابزاری برای تداوم حاکمیت می شود؟
معنای حاکمیت عرفانی تداوم کاریزماست. عرفان یعنی مرید و مرادی و ذوب مرید در مراد. من بارها گفته ام خود امام خمینی هم تنها به این ویژگی بسنده نکرد و سراغ دو بخش دیگر رفت.
-پس تکلیف دولتی که این دو پایه اش لنگ می زند، چیست؟
با اندرزنامه و نصیحت الملوک که نمی توان کشورداری کرد. باید مشکلش را حل کند. باید این کمبودها را جبران و بازنگری کند. حتی باید اخلاق را در حکومت خودش معنی کند.
-در چنین شرایطی چه بر سر جامعه می آید؟
همیشه می گویند الناس علی دین الملوکهم. یعنی مردم یاد می گیرند مانند حاکم رفتار کنند. مردم می گویند فلانی این کار را کرد، ما چرا این کار را نکنیم. دیگر در چنین جامعه یی مواردی مانند مجاز نبودن به استفاده شخصی از اموال بیت المال و دولتی اهمیتی ندارد. مردم به هم اعتماد ندارند، آمار اعتیاد و طلاق بالا می رود. حتی در برخی از کشورها شاهد هستیم مجبور می شوند در نهایت مشکل را با اعمال جبر رفع کنند.
-مصداقی تر صحبت می کنیم. ما مدعی هستیم ایران یک کشور اسلامی- مذهبی است. حتی در اروپا و امریکا هم مردم از کنار دروغگو بودن حاکم نمی گذرند. مشکل مردم امریکا با کلینتون در مورد روابط شخصی اش نبود. سوال شهروندان امریکایی این بود که چرا حاکم دروغ می گوید.
مثال خوبی مطرح کردید. در غرب مردم نمی گویند حاکم چگونه رفتار کرده و چگونه رفتار نکرده. می گویند برای ما چه کار کرده است؟ از طرفی در غرب نهادهای قوی در جامعه وجود دارد. جایگاه نهادها را در کنترل عملکرد حکومت فراموش نکنیم. ما همیشه از پلیس درونی و فطرت صحبت می کنیم و می گوییم وجدان به افراد نهیب می زند اخلاقی رفتار کنند اما در غرب می گویند این کافی نیست. باید نهادهای بیرونی هم وجود داشته باشد. لذا قانون در آنجا مهم است.
-با فرض وجود نهادهای قوی اما در شرایطی که حکومت و حاکمی وضعیت کشور را به آنچه گفتید، رساندند، کاری از دست نهادهای قوی برمی آید؟
نهادهای روزنامه نگاری را در نظر بگیرید. این نهاد در امریکا تا حدی قوی عمل می کند که نیکسون را ساقط می کند. رئیس جمهور امریکا کار غیراخلاقی کرده و در حزب رقیب شنود کار گذاشته بود. دو روزنامه نگار آنقدر پیگیری کردند تا نیکسون ساقط شد. سوال اینجاست که مگر دو روزنامه نگار می توانند یک حکومت را ساقط کنند؟ اما می بینیم آنچه نیکسون را به عنوان یک حاکم در امریکا ساقط کرد، نهادهای قوی روزنامه نگاری بود.
-پس تفاوت غرب و این روزهای کشور ما نبود نهادهای قوی است که مانع می شوند دولت غیراخلاقی رفتار کند؟
در آنجا هم ممکن است حاکم رفتار غیراخلاقی بکند اما در محدوده امور شخصی خود و تا جایی که به مردم ضرری وارد نکند، مردم می گویند به ما ربطی ندارد. در کشوری که نهادهای قوی دارند، حاکم نمی تواند با پوشش اخلاقی و فضیلت گرا رفتار کند اما در عمل به منافع ملت صدمه بزند و ملت هم از کنار آن به راحتی بگذرند به عبارتی عادت کنند. چون این گفتمان غالب است که ضرر رساندن یا نرساندن به جامعه باید اصل قرار بگیرد. یک خانم نماینده در اروپا ماشین دولتی را به مدت دو ساعت در اختیار شوهرش قرار می دهد. به خاطر فشار افکار عمومی نماینده به خاطر استفاده از اموال عمومی مجبور به استعفا می شود.
-در حالی که تصور می کنیم در سیاست ما باید اخلاق بیشتر حاکم باشد، شاهدیم مردم به راحتی از کنار چنین موضوعاتی می گذرند.
همان بحثی که در ابتدا مطرح کردیم. در کشور ما دو پایه این ماجرا لنگ می زند و ما تنها اصل را فضیلت گرا بودن حاکم قرار داده ایم. شما به این روزهای ایران نگاه کنید. چقدر از اموال دولتی سوء استفاده می شود؟ از آن مهم تر کشور تا چه میزان هزینه بی کفایتی دولت را می پردازد؟ درآمدهای نفتی یک ساله کشور را ببینید. تورم، بیکاری و مشکلات معیشتی مردم افزوده شده است. آیا نباید مردم از دولت سوال کنند این پول ها کجا رفته است؟ چرا بیت المال این کشور باید این گونه مصرف شود که مردم زیر بار چنین فشار اقتصادی قرار بگیرند. حالا ما دلمان را به این خوش کنیم که غلط کردند تقویم گران چاپ کردند؟
-از انقلاب ضد ظلم 30 سال پیش چرا امروز به اینجا رسیدیم؟ گزارش دیوان محاسبات از تخلفات وزارت نفت می آید، گزارش سازمان بازرسی از حساب ذخیره ارزی اما می بینیم همه متهم به سیاسی کاری می شوند و افکار عمومی هم به راحتی از کنار این ماجرا می گذرند.
مشکل ما تا حدود زیادی به دلیل فقر دموکراسی است. اگر پروژه توسعه سیاسی در کشور به پیش می رفت، به یک جایی می رسیدیم. بخشی از توسعه سیاسی هم به شفافیت بر می گردد. گویا ما در جامعه به کارکرد ویژه و مهمی که شفافیت عملکرد سیاسی دارد، پی نبردیم. می خواهند آقای پالیزدار را محاکمه کنند و همه خواستار محاکمه علنی هستند اما می گویند محاکمه را علنی نمی کنیم. چرا علنی نمی کنند؟ چرا نباید در ماجرایی مانند پالیزدار محاکمه علنی و شفاف در برابر افکار عمومی برگزار شود؟ از این مصادیق بسیار داریم. مکانیسم دوم در توسعه سیاسی، مکانیسم مهار و موازنه است. جامعه مدنی باید بتواند به خوبی بر دولت نظارت کند. از سوی دیگر این چه وضعیت تفکیک قوا در کشور است؟ عملاً تفکیک قوایی وجود ندارد. قاضی مستقل نیست. همچنین موازنه و مهار را در مورد احزاب هم تجربه نکردیم. در ایران اجازه ندادند احزاب قوی شکل بگیرد. از این نمونه ها بسیار داریم. لذا مشکل ما همان مشکل قدیمی فقر دموکراسی است.
-همه آن چیزهایی که تاکنون در موردش صحبت کردیم، از تئوری های اصلی اصلاحات بود. این سوال هم از درون جناح اصلاحات و هم از سوی منتقدان بیرونی مطرح می شود که آیا اصلاحات تئوری های قوی نداشت که نتوانست ریشه های توسعه سیاسی که در آن هشت سال ایجاد کرده بود، در این چهار سال اخیر هم به رشد خودش ادامه دهد، هرچند کند و با سرعت کم. در این هشت سال بسیار تلاش کردیم دموکراسی را تقویت کنیم اما چطور می شود امروز تئوریسین اصلاحات حرف از تضعیف دموکراسی در سیاست ایران می زند.
در کشوری که سابقه 2500 سال حکومت شاهنشاهی دارد، ایجاد و تقویت دموکراسی آسان نیست. برخی از موانع ضمنی و برخی موانع دینی تاکنون بر سر دموکراسی خواهی در ایران قرار دارند. آیا می توان در عرض هشت سال کار جدی برای این مساله کرد؟ صد سال از مشروطه و آغاز دموکراسی خواهی در جامعه می گذرد و این موضوع تا حدودی بین نخبگان رواج یافته است و کم کم برای مردم هم در حال گسترش است. اما اگر این سوال را از مردم بپرسید که مهم ترین دغدغه شما چیست، مردم از گرانی و تورم و بیکاری صحبت می کنند. کمتر کسی پیدا می شود بگوید دغدغه های اصلی زندگی اش آزادی و دموکراسی است. لذا در چنین شرایطی جنبش های پوپولیستی روی موج معیشت و این گونه مطالبات مردم سوار می شوند و به راحتی پیش می روند. حال آنکه باید توجه داشته باشید این جنبش های پوپولیستی دشمن اصلی دموکراسی هستند.
-یعنی ایراد اصلی بر چه چیزی است؟
ما می گوییم نظام ما جمهوری اسلامی است. حال سوال من این است که چند نهاد در کشور مدافع اصل جمهوری هستند و چند نهاد برای صیانت از اصل اسلامی بودن نظام تشکیل شده اند. حتی اگر نهادهای دولتی حامی بعد اسلامی بودن را در نظر نگیریم، شاهد نهادهای غیردولتی فراوانی هم هستیم. اما چند نهاد دولتی و غیردولتی مدافع اصل جمهوریت نظام وجود دارد. از منبرها تا حوزه و نماز جماعت ها و... برای پاسداری از اسلامی بودن هستند اما کدام نهاد برای دفاع از جمهوریت تشکیل شده است؟
-شاید برخی رسانه ها.
تنها در قانون اساسی تاکید شده است باید پاسدار اصل جمهوریت هم بود. در آن هشت سال هم تنها تلاشی که کردیم همان لوایح دوقلو بود که سرانجامی نداشت. آیا در این کشور برای دفاع از جمهوریت بودجه اختصاص یافته است؟ نهاد یا نیروی انسانی داریم؟ سرمایه گذاری صورت گرفته است؟ به نظر من کاری نشده است.
-اما برخی ها مواردی مانند برگزاری انتخابات را معیار جمهوریت می دانند و معتقدند در کشور هیچ دغدغه یی در مورد اصل جمهوریت وجود ندارد.
بله اگر جمهوریت را به این تعبیر بگیریم که در اغلب کشورهای دنیا جمهوریت داریم، دولت پاکستان هم می تواند مدعی جمهوریت باشد. آیا جمهوریت مادام العمر مبارک هم جمهوری است؟ اگر این جمهوری، جمهوری است که سوریه هم جمهوری است. نخیر، به اینها نمی توان جمهوری گفت.
-آیا این ضعف اصلاح طلبان است که نتوانستیم در هشت سال اصلاحات را حداقل در تعریف دموکراسی و دفاع از اصل جمهوریت به نقطه مطلوبی برسانیم؟
چرخش نخبگان وجود ندارد. تئوری ها همه در دسترس هستند اما در ایران امکان عملیاتی شدن به شکل واقعی پیدا نشده است. این ضعف هم ضعف ماست و هم ضعف جامعه؛ در کشوری که هم نخبگان ضعیف هستند و هم جامعه مدنی و در عین حال احزاب قوی هم نداریم شرایط این گونه پیش می رود. در شرایطی که طرف مقابل قوی است.
- آقای حجاریان، راهکار چیست؟ مردم درگیر نان شب هستند و توسعه سیاسی که اصلاحات برای آن این میزان هزینه داد این گونه گرفتار این موانع شده است. موج پوپولیستی داریم که در حال جلو رفتن هست. آیا تا زمانی که مشکل و دغدغه معیشت مردم ایران حل نشود نباید امیدوار به توسعه سیاسی و ریشه گرفتن اهداف اصلاحات بود؟
این حرف های انگلیسی هاست؛ آنها بودند که همیشه می گفتند نگذارید ایرانی ها شکم شان سیر شود، چون اگر شکم شان سیر شود دنبال آزادی می روند. بالاخره اگر بتوان جامعه را از دولت جدا کرد به این معنا که ملت صدقه بگیر دولت نباشد، می توان به این استقلال امیدوار بود و اینکه جامعه در پی آن مطالبات جدیدتری را مطرح کند. اگر بتوانیم اقتصاد را در ایران به سوی غیردولتی شدن پیش ببریم می توان امیدوار بود به تدریج ملت مستقل از دولت عمل کند. حتی یک خانواده را در نظر بگیرید. خانمی که خانه دار است و خرجی را از شوهرش می گیرد؛ در این خانواده پدرسالاری حاکم می شود اما همین که خانم منبع مستقل مالی پیدا کرد، استقلال طلبی خانم هم بالا رفته و به تدریج خواستار برابری حقوق و آزادی هایی می شود که تاکنون از او دریغ شده است. در رابطه ملت- دولت هم ملتی که مالیات داده و خرج دولت را بدهد، حتی می توانند بر دولت امر و نهی کنند.
-اما شواهدی مانند پرداخت نقدی یارانه ها حاکی از این است که تا حد ممکن پایان صدقه گیری ملت به تاخیر می افتد.
نه این طور نیست. به هر حال دولت مجبور است به تدریج از اقتصاد دولتی دست بکشد. بسیاری کارخانه های دولتی ورشکسته شده اند. قیمت نفت پایین آمده است و کفگیر دولت به ته دیگ خزانه خورده است. به همین دلیل به تدریج مجبور هستند به سمت حاکمیت حرکت کنند تا تصدی گری.
-در چنین شرایطی اگر قرار باشد اصلاح طلبان دوباره حاکمیت را به دست بگیرند، سوال اینجاست که شعارهایی که این بار باید مطرح شوند، چه چیزهایی است؟
شعارهایمان تغییر نکرده است. به هر حال نقدهایی مطرح است. نقد اخلاقی اصلاح طلبان- البته نه نقد فضیلت گرایانه- تا نقد دولت و نقد حاکمیت و حتی نقد جامعه باید در ابتدا صورت بگیرد. جامعه را باید نقد کرد. نمی توان مردم را همیشه نوازش کرد. باید مردم را نقد کرد و اجازه داد مردم هم ما را نقد کنند و در حوزه عمل هم باید خیلی کار کنیم که در آن دوره نکردیم. اشتباه تئوریک نداریم، البته اشتباه در عمل داشتیم. استدلال ها درست بود اما در برخی اعمال ناموفق بودیم.
منبع خبر:سایت فرارو 1فروردین 1388
گروه سیاسی- محمود یوسفی: آن زمان که خاتمی مشغول تعارف کردن به موسوی برای کاندیداتوری بود، شاید هرگز گمان نمیکرد که این تعارف هم بنا به عرف متداول ممکن است "آمد و نیامد" داشته باشد و میرحسین اعلام کاندیداتوری کند.
خاتمی در جلساتی که با موسوی داشت، بارها به او اطمینان داده بود که اگر وارد صحنه انتخابات شود، او نمیآید و این موضوع را در دیدارهای خود اعلام کرده و از جمله گفته بود: به دلایل مختلف ترجیح میدادم و میدهم آقای مهندس موسوی بیاید. او در عین اینکه همواره آمدن خود را با جمله "اگر مهندس موسوی نیاید" پیوند میزد، به اصلاحطلبان این اطمینان را داد که از میان او و میرحسین، قطعاً یک نفر کاندیدا خواهد شد.
اما زمزمههای قطعی شدن کاندیداتوری موسوی موجب شد تا خاتمی چرخشی تدریجی را نسبت به موضع قبلی خود آغاز کند و در گام اول، میرحسین را مردد معرفی و سپس خود اعلام کاندیداتوری کند.
با این حال، پس از آنکه 2 هفته قبل، نخستوزیر دهه 60 طی بیانیهای رسماً ورود خود را به عرصه رقابت انتخاباتی اعلام کرد، حامیان خاتمی تلاش کردند تا او را متهم به دروغگویی کنند و روند طی شده را وارونه جلوه دهند. هرچند که آنها یکبار با خبر جعلی حمایت موسوی از خاتمی و تکذیب این خبر از سوی دفتر میرحسین، بار رسوایی را بر دوش کشیده بودند اما هنوز هم مدعی هستند که موسوی قول داده بود در صورت کاندیداتوری خاتمی، کاندیدا نشود.
با آنکه موسوی همان زمان، با قاطعیت خبر سایت هوادار خاتمی را درباره دیدار او با جمعی از دانشجویان و اعلام اینکه اگر خاتمی بیاید، او نخواهد آمد، تکذیب کرد اما رضوی یزدی، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز در نشست سراسری ستاد جوانان خاتمی در واکنش به کاندیداتوری موسوی اعلام کرد: «تنها مسئله ما این است که آقای موسوی در مورد کاندیداتوری آقای خاتمی گفته بودند اگر شما تشریف بیاورید، من نمیآیم و همین قضیه کمی برای ما غیرمترقبه بود.»
همچنین در حالی که یدالله طاهر نژاد از اعضای حزب کارگزارن پیش از اعلام کاندیداتوری خاتمی گفته بود که او معطل میرحسین نیست و کاندیدا میشود، رضوی یزدی اضافه کرد: «اگر آقای موسوی اعلام حضور کرده بودند، جناب خاتمی حمایت میکردند، ولی هماکنون به نفع کسی کنار رفتن معنا و مفهومی ندارد.»
محمدعلی ابطحی، معاون خاتمی در دوران ریاست جمهوری هم که یکبار میرحسین را هندوانه در بسته لقب داده بود، با لحنی طلبکارانه وارد میدان شده و از او خواسته تا دلایل سکوتش و همچنین ورودش را به عرصه رقابت توضیح دهد. وی گفته است: «این ابهام و گلایه که ایشان گفته بودند با آقای خاتمی رقابت نمیکنند و اکنون که بعد از مذاکرات صورت گرفته با ایشان، چرا کاندیدا شدند، مسئلهای است که لابد ایشان دلایلی دارند که توضیح میدهند و خواهند گفت در این چند هفته چه اتفاق جدیدی افتاده که با حضور آقای خاتمی تصمیم گرفتهاند، کاندیدا شوند.»
اما آنچه که موجب واکنش های تند و توأم با عصبانیت یاران خاتمی نسبت به میرحسین شد، محذوریتی است که خاتمی به دلیل وعده پیشین خود در آن گرفتار آمده بود؛ وعده خاتمی درباره "یا من یا میرحسین" موجب شد تا با اعلام کاندیداتوری موسوی، در صورت عدم انصراف، برچسب عدم صداقت تا دقیقه 90 انتخابات بر پیشانی خاتمی باقی بماند.
این در حالی است که هواداران خاتمی معتقدند از همان ابتدا او نباید سرنوشتش را با موسوی گره میزد. چنانکه محمدرضا جلاییپور سخنگوی پویش رو به انحلال دعوت از خاتمی در یادداشتی عنوان کرد: «شاید برخی معتقد باشند که خاتمی از ابتدا نباید نامزدی خود را به موسوی گره میزد و طرح "یا من یا میرحسین" اشتباهی سیاسی بوده است و کنارهگیری خاتمی به نفع موسوی هزینه این اشتباه است، اما حتی اگر چنین بوده باشد، حال که موسوی نامزدی خود را به خاتمی گره نزده است، میتوان اشتباه را پذیرفت و "ماند" و نباید آن را با اشتباهی بزرگتر جبران کرد.»
بهکار بردن اصطلاحاتی همچون "غار نشین"، "مهره از دست در رفته"، "شخصیتی به روز نشده" و "جا مانده در گذشته"، "دیرحسین" و... از سوی یاران خاتمی برای نخست وزیر دهه 60 در کنار اظهارنظرهای دیگر نیز، همه برای این بود که خاتمی را از انصراف احتمالی، منصرف کند.
زهرا اشراقی، همسر محمدرضا خاتمی در همایش سراسری ستاد جوانان خاتمی گفت: «آقای خاتمی پیش از اینکه تصمیم نهایی خود را اعلام کنند، گفتند "یا من میآیم یا شخص دیگری" اما اکنون باید بگویم دوران "یا خاتمی یا میرحسین" گذشته است. اگر زمانی آقای خاتمی از حضور در عرصه انتخابات کنار بروند، اینگونه نیست که چشم بسته و کورکورانه از شخص دیگری حمایت کنیم.»
در همین زمینه علی تاجرنیا، عضو ارشد حزب مشارکت نیز اظهار داشت: «اگر تغییری در شرایط صورت گرفته مربوط به آمدن مهندس موسوی است و نه حضور خاتمی، شاید نظر "یا من یا موسوی" نظر قاطبه کسانی که به خاتمی علاقهمندند، نباشد. خاتمی نظرات خود را در تعریف اصلاحات به صورت شفاف بیان کرده و عملکرد 8 ساله وی نیز در مقابل مردم است اما چنین تبیینی از سوی مهندس موسوی صورت نگرفته و مردم اطلاع دقیقی از نگرش وی به اصلاحات ندارند.»
در حالی که آمدن موسوی از سوی نزدیکان خاتمی به "کودتا در اصلاحطلبان" و "دور زدن خاتمی و اصلاحات" و مفاهیمی از این دست تعبیر میشود، میرحسین با اطمینان از اینکه سرنوشت خود را به خاتمی یا فرد دیگری گره نزده، ابایی نداشت که خود را همانطور که اصولگرا نمی داند، اصلاحطلب هم ندانسته و به خاتمی پیغام دهد که نیازی به کنارهگیری او نیست. موسوی حضور خود در عرصه انتخابات را در تناقض با فعالیتهای کروبی و خاتمی ندانسته و در در یکی از دیدارهایش گفته بود: «این چند صدایی را مفید میدانم، چرا که معتقدم هر کدام ظرفیتهایی را برای کشور ایجاد میکند و باید از صداهای گوناگون استقبال کنیم.»
در این شرایط اما انصراف خاتمی که بنا به گفتههایش در نشست یکشنبه گذشته خیابان یاسر، ریشه در نگرانیهای وی از اطرافیانش و دغدغه رأی پایین با توجه به استقبال ضعیف در سفر تبلیغاتیاش، بهویژه در شیراز داشت، از سوی هوادرانش بهگونهای دیگر تفسیر شد. حامیان خاتمی، بهخصوص در هسته تندروها و در بدنه جوان که میرحسین موسوی را اصلاحطلب نمیدانند و او را مقصر اصلی در جور شدن بهانه خاتمی برای کنارهگیری میدانند، این روزها توپخانه خود را برای موسوی آتش کردهاند و در عین قدیسسازی از خاتمی و تصویرسازی از انصراف نگرانانه وی بهعنوان حرکتی اخلاقی و قهرمانانه، تلویحاً و تصریحاً روی دیگر این سکه یعنی موسوی را به دروغگویی، خلف وعده و قدرتطلبی متهم میکنند.
در میان انبوه این تعابیر، شاید خواندن نوشته غلامعلی رجایی که معمولاً علاقه ویژهای به نوشتن ناگفتهها و ناشنیدههای بعضاً تأیید نشده دارد، چکیدهای از همین اتهامزنیها البته این بار به روایت خود خاتمی است:
«به منزل ایشان تلفن زدم و طبق معمول در نهایت محبت آغاز سخن کردند و اعلام آمادگی را برای دیدار با این فرزندان معنوی امام ابراز داشتند، اما لحن ایشان را در عباراتی که بلافاصله از او شنیدم، بسیار نگران دیدم که رگی از جدیت و تا حدودی آزردگی در آن دیده میشد. وی نیز از اعلام آمادگی این دیدار که از من خواست صبح روز بعد به آقای رمضانی، مسئول دفترش، تذکر دهم، گفت فلانی ولی پیش خودت باشد، من الان در این اندیشهام که با وضعی که پیش آمده، آقای مهندس موسوی، قصد ماندن در این عرصه را دارد و باید از نامزدی انصراف بدهم و باز تأکید کرد که این پیش خودت باشد و به کسی منتقل نشود.
وقتی با تعجب علت را پرسیدم، با همان لحنی که آزرده مینمود، پاسخ داد من نخست با آقای موسوی هماهنگ کرده بودم که ایشان بیاید و من نیایم. پس از اینکه با اصرار به من گفت هرگز قصد ورود به این عرصه را ندارد و من را مطمئن کرد، من حرکت کردم و کار را آغاز نمودم. در این روزها، حرفهایی که ایشان میزنند با آن موضع پیشین، تطابق و تطبیق ندارد و این روند به صلاح و مصلحت ما نیست و من کاملا آماده هستم انصراف بدهم و میدان را در اختیار ایشان گذارم. برای همین، برای تلطیف بحث از میزان استقبال مردم شهرها و استانهایی که ایشان رفته بود، پرسیدم که نحوه برخورد مردم با سفرای شما چگونه بود؟ و وی در پاسخ گفت: بسیار خوب بود و با محبت همچون همیشه با من روبهرو شدند.»
تاریخ انتشار: ??:?? - ?? فروردین ???? |