سینما در جمهوری اسلامی، پس از سه دهه از وقوع انقلاب اسلامی، همچنان هویت خود را میجوید.
نخستین گزارهی هویتی که سینمای ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی یافت، تبیین امام خمینی(ره) از سینما بود که «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم.» پس سینما با فحشا مترادف نیست و این سینما نیست که اسلام با آن مخالف است، بلکه مخالفت با فحشاست. سینمای منهای فحشا، یک گزارهی هویتی بود که آغاز حرکت هنر هفتم، پس از انقلاب محسوب میشود. اما سایر انگارههای هویتی سینما کدامند؟ سیدمرتضی آوینی برای تبیین این انگارهها، تلاش گستردهای نمود، اما همهی آن تلاشها، در واقع دروازهی حرکت برآورد میشد. اکنون به اعتقاد آگاهان هنری، سینمای ایران وضعیت ویژهای را میگذراند؛ وضعیتی که سینمای جمهوری اسلامی باید دورهی هویتیابی را به ناچار به سرانجام برساند و درد زایمان هویت را تحمل کند.
این هویتیابی از حوزهی معرفتشناسی و هستیشناسی سینما، به عرصهی اجرا و مدیریت رسیده است. بررسی انتقال این هویتشناسی از فاز فلسفی به فاز مباحث استراتژیک، در گفتوگوی نشریه سینما رسانه با حسن عباسی رئیس مرکز بررسیهای دکترینال صورت گرفت. سینمای ایران محتاج یک طرح استراتژیک است. اما عباسی خاطرنشان میکند که طرح استراتژیک ابتدا نیازمند داشتن دکترین است. دکترین سینمای جمهوری اسلامی را با ایشان به مصاحبه گذاردیم. البته مبحثی این چنین عمیق و پیچیده، در یک گفتوگوی محدود نمیگنجد، اما میتواند فتح بابی در این حوزه باشد.
***
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. خیلی ساده و سریع و صریح میرویم سراغ مطلب اصلی! استراتژی سینمای ایران چیست؟
بسماللهالرحمنالرحیم. شما با این پرسش حکم کسی را دارید که دیر آمده است و مایل است زود برود، و به قول عوام، بیمایه فطیر است. مشکل سینمای ایران، همچون مشکل هر حوزهی دیگری، با استراتژی حل نمیشود. استراتژی در یک نظام تصمیمسازی، جزیی از یک کل است و اگر آن کل موجود نباشد، قطعاً آن جزء به کار نخواهد آمد.
شاید مد نظر شما طرح استراتژیک سینمای ایران است. طرح استراتژیک با استراتژی یک تمایز اساسی دارد و آن این که طرح استراتژیک، به خودی خود یک کل است که اجزاء گوناگونی دارد.
یک طرح استراتژیک، مانند طرح و نقشه یک مجتمع ساختمانی است. اما یک استراتژی، یک انتخاب است، مانند اینکه سقف ساختمان در حال احداث، مسطح باشد یا شیروانی! پس بین استراتژی سینما، که یک انتخاب در سینماست، با طرح استراتژیک سینما، که طرح بنای سینماست، باید تمییز قایل شد و تکلیف خود را روشن کرد که کدام مد نظر است.
به نظر شما اکنون سینمای ایران استراتژی نیاز دارد یا طرح استراتژیک؟
اگر سینمای ایران بنا و ساختمان خود را دارد، و آن بنا کامل و جامع است، پس نیازمند مجموعهای از عناصر تصمیم و چاره، همچون خطمشی، استراتژی، تاکتیک، تکنیک و ... است. اما اگر سینمای ایران فاقد بنای کاملی است یا بنای آن فرسوده و به تعبیر معماران، یک بنای کلنگی است، در آن صورت نیازمند طرح استراتژیک است.
از میان وضع بد و بدتر، ما فرض را بر وضعیت بدتر بگذاریم. یعنی اینکه بنای سینمای ایران فرسوده و ناکارآمد است، و زیرساختهای آن ناقص و از برآوردن نیازهای کنونی جامعه ناتوان است. در این صورت نیازمند طرح استراتژیک سینمای کشور هستیم. پرسش این است: طرح استراتژیک سینمای ایران چیست؟
خب! در این حالت تکلیف روشن است. اما طرحریزی استراتژیک سینما یک پیشنیاز ضروری دارد. پیشنیاز آن، تبیین دکترین سینما است. در واقع طرحریزی استراتژیک یا طرحریزی تاکتیکی اقدام دشواری نیست، و تنها یک روش است و تربیت کادر سینمایی آگاه و آشنا به این روش، کار ساده و سهلالوصولی است. آنچه محل مناقشه است، دکترین سینماست.
اینکه دکترین سینما محل مناقشه است، مناقشه بین چی یا با کی؟
آنجایی که سینمای جمهوری اسلامی از مثلاً سینمای هالیوود یا بالیوود تفکیک میشود، در دکترین آن است. مانند دعوایی که اکنون در محافل علمی، بر سر اقتصاد لیبرالی با بیع قرآنی وجود دارد. یا نزاعی که میان اندیشمندان در نسبتشناسی دانش و فرهنگ و سیاست مدرن، با علم و ادب دینی در جریان است. این مناقشهها و منازعهها در یک نقطهی کانونی به هم میرسند و آن، دکترین هر یک از این حوزههاست.
مسألهی سینمای ایران نه در بخش خصوصی یا بخش مدیریتی دولتی آن است، و نه در فرم و محتوی. بلکه مادام که این سینما، خود را با استانداردها و هنجارهای کن، ونیز، اسکار و ... میسنجد، چون نگرش اصحاب آن سینما به هستی، عالم و انسان، مبتنی بر نگرههایی است که در بسیاری از موارد در تقابل با انگارههای قرآنی قرار دارد، به طور طبیعی حساسیتبرانگیز شده و درنتیجه اصطکاک و تقابل را پدید آورده و لاجرم گروهی را به انصراف، دستهای را به محافظهکاری، و اندکی را نیز به رویارویی میکشاند. این وضعیت موجب ناکارآمدی و به تعبیر قرآنی مسأله، زمینهی «فشل» شدن سینما در اثر این بروز بلاتکلیفی مبنایی و چند دستهگی میشود.
البته این وضعیت مختص سینما نیست و اکنون هویتیابی در تعلیم و تربیت، علم، بهداشت و درمان، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی، قضاء، امنیت، فرهنگ، و ... نیز معرکهی انگارهها و نگرههاست. به هر روی دههی چهارم جمهوری اسلامی سه فرجام محتمل را در پیش رو دارد: یافتن انگارهی بومی (ملی- دینی) در ادارهی جامعه، انصراف از بومیگرایی و در نتیجه ذوب در رویههای متداول جوامع امروز، و یا این که ماندن در بلاتکلیفی و حیرت انتخاب میان راه کار نخست و دوم.
پس مشخص شد که هویتیابی سینما چه مبتنی بر بومیگرایی باشد و چه بر اساس انگارههای رایج در جوامع غیر ایرانی، ناگزیر از یک رویکرد است و آن رویکرد دکترینال است نه استراتژیک. در واقع دکترین سینمای ایران تبیین و شفاف نشده است و تا این مهم مشخص نشود، استراتژی سینمای جمهوری اسلامی قابل اعتنا نخواهد بود. با این وصف، دکترین سینمای ایران چیست و تبیین آنچه اجزاء و عناصری دارد؟
دکترین، قواعد بنیادی حاکم بر رفتار، البته بدون قدرت قانونی است. آنچه بر رفتار شما حاکم است و شما محکوم به تبعیت از آن هستید، اما هیچ الزام قانونی ندارد و اساساً نیاز به الزام قانونی ندارد، دکترین است. اگر شما بر شاخهی درختی نشستید و با اره آن شاخه را از بیخ بریدید، قاعدهی حاکم بر رفتار مبتنی بر مناسبات طبیعی این است که حتماً شما به همراه شاخهی در حال سقوط، به زمین فرو میافتید. در این گزاره، هیچ الزام قانونی بشری و اجتماعی وجود ندارد.
این قواعد بنیادین حاکم بر رفتار، سه پرسش را پوشش میدهند: چیستی، چرایی و چگونگی موضوع مورد بررسی.
دکترین سینما، قواعد بنیادین حاکم بر هنر هفتم، بدون قدرت قانونی است که در بردارندهی چیستی، چرایی و چگونگی سینما است. پرسشهایی چون، سینما چیست؟ سینما چرا هست و چرا باید باشد؟ سینما چگونه است و چگونه میتوان سینما داشت؟
در بخش سوم یا پرسش از چگونگی سینما، سه پرسشِ جزء پدیدار میشود: تکنیک سینما، تاکتیک سینما و استراتژی سینما.
در واقع آنجا که شما پرسش از استراتژی سینما داشتید، در اینجا مشاهده میکنید که استراتژی سینما یک جزء از اجزاء سهگانهی حوزهی «چگونگی» سینما در دکترین آن است.