ذوالجلال و الاکرام دائماً در قرآن تذکار داده که بشر مقام الهی خودش را متوجّه شود و مواظب یک مطلب باشد؛ که اگر آن مطلب را رعایت کرد، حضرت حق به لطف و کرمش او را اوج میدهد تا جایی که ملائکه الله به حال او غبطه میخورند.
حضرت حق نه تنها این تذکار مهم را در قرآن و به انبیاء عظامش، داوود، زکریّا، یحیی، موسای کلیم و عیسی بن مریم(علی نبیّنا و آله و علیهم الصّلوة و السّلام) در حال مناجات و اتّصال و در بهترین حالاتی که داشتند، فرمود بلکه آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنیا بلکه در ابتدای خلقتش در بهشت بیان فرمود.
اگر انسان این یک چیز را رعایت کرد، خود ذوالجلال و الاکرام کفالت ما بقی آمورش را به دست میگیرد و او را به اوج میرساند و آن این که انسان گناه نکند.
اگر انسان بتواند بر گناه چیره شود، ما بقی امور در دست خداست. فقط گناه نکند، ببیند چه قیامتی به پا میشود. پروردگار عالم او را بالا میبرد، دیگر هیچ پابند و قفلی در عالم نیست که بخواهد او را به زمین میخکوب کند.
گناه یعنی چه؟ معنی جدیدی از گناه بیان کنم که عرفای عظیمالشّان آن را تبیین کردهاند و عندالعرفا عجیب است. گناه؛ یعنی انسان به آن فعلی که خدا نهی کرده است - که نهی حضرت حق حکمت او برای رشد بشر است - دچار شود.
عرفا میگویند: هر فعلی از ناحیه ذوالجلال والاکرام نهی شد؛ یعنی ای بشر! یک ریسمان از ریسمانهایی که به پای تو است، برداشتم؛ چون گناه ریسمان و زنجیری است که به پای انسان بسته میشود و او را از حرکت و پرواز باز میدارد.
* نشانه حب خدا به انسان
ذوالجلال و الاکرام بندگانش را دوست دارد و نهی از افعال زشت و گناه، دلالت بر حبّ او است. تعبیر بسیار زیبا و عجیبی را عارف بزرگوار ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارند. ایشان میفرمایند: هر کس بخواهد نشانه حبّ خدا را ببیند، در اوامر حضرت حق نبیند بلکه در نواهی حضرت حق جستجو کند؛ چون نواهی حضرت حق؛ یعنی ذوالجلال و الاکرام نمیخواهد بندهاش از مقام بندگی و قرب به او بیافتد.
لذا حضرت حق درباره هر چیزی که نهی کرد و اسم گناه بر آن گذاشت، میخواهد بفرماید: بنده من! این عامل میشد تو اوج نگیری، من تو را دوست دارم و به تو عشق می ورزم، نمیخواهم تو به گناه؛ یعنی آن عاملی که تو را از پرواز باز میدارد، مبتلا شوی و اوج نگیری!
سلطانالعارفین، آیتالله سلطانآبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی دارند، ایشان میفرمایند: حبّ ذوالجلال و الاکرام به بندگانش آنقدر زیاد است که حتّی خصّیصین درگاه حضرت حق، این حب را بما هو حب درک نمیکنند.
ایشان در ادامه میفرمایند: چون خدا بندهاش را دوست دارد، قبل از اینکه اعلام کند حسنات را انجام بدهید، به لسان ناطقیّه و حکمتیّه خودش از لسان مولیالموالی، علیّ ابن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمود: "اِجتنابُ السیّئات اَولی مِن اِکتِسابِ الحَسنات "[1] - دوری از گناهان برتر است از اکتساب حسنات - و این عین حبّ است.
* تضمین رسیدن به مقام تالی تلو معصوم!
آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگ به بعضی از شاگردان و خصّیصینشان بیان فرمودند: من تضمین میکنم، شما یک سال از هر گناه و فعل زشتی دوری بجویید، اگر به مقام رفیع تالی تلو معصوم نرسیدید، فردای قیامت نزد خدا هاشم را مؤاخذه کنید. حرف بسیار سنگینی است. این را برای خودتان تکرار کنید، ببینید چه به دست میآورید؟ اگر گناه نباشد، طبیعی است انسان به خودی خود در دریای رحمت خدا قرار میگیرد و به اوج؛ یعنی رسیدن به مقام تالی تلو معصوم پرواز میکند. تالی تلو معصوم جزء چهارده معصوم نیست؛ امّا فعل و عملش عین معصوم است- این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید-
حضرت امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن امام العارفین راجع به شهید بزرگوار، عارف عظیم الشّأن، شهید چمران(اعلی اللّه مقامه الشّریف)میفرمایند: ایشان فردای قیامت با آبرو است. میدانید این حرف یعنی چه؟ یعنی ایشان تالی تلو معصوم است.
شما در دعای توسّل، وقتی میخواهید به اوج دعا برسید، در هر فرازی میگویید: "یا وجیهاً عند اللّه اشفع لنا عنداللّه " یا به بی بی دو عالم(سلام اللّه علیها) عرضه میدارید: "یا وجیهة عنداللّه اشفعی لنا عنداللّه " ای آبرومند نزد خدا، ای آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهید چمران آبرو دارد؛ یعنی مقام شفاعت دارد؛ یعنی تالی تلو معصوم است.
مناجاتهای شهید چمران را ببینید، حال عجیبی دارد. میدانید دلیل آن چیست؟ از ایشان سؤال کردند: این حالاتی که شما دارید، از چیست؟ ایشان بدون تأمّل فرموده بودند: من از سن قبل از تکلیف مواظبت کردهام که نواهی ذوالجلال و الاکرام را انجام ندهم و گناه نکنم - خیلی حرف بزرگی است- بعد فرموده بودند: نمیدانم، من معصوم نیستم، خطا کردهام، گناه کردهام امّا سعیام بر این بود.
"لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی "[2] سعی انسان بر این باشد که گناه نکند، ببیند تا کجا میرود. اگر گناه نکردیم اوج میگیریم، اگر گناه نکردیم تالی تلو معصوم میشویم؛ یعنی معصوم میشویم.
آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نفرمودند: اگر یک سال گناه نکردید، آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میشوید - که ایشان هم همین حال را داشتند- بلکه به طور کلّی بیان کردند: تالی تلو معصوم میشوید. اگر آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله قاضی شد و تالی تلو معصوم شد به خاطر این بود که مواظبت کرد گناه نکند، دنبال این نرفت که ثواب زیادی جمع کند، روزههای مستحبّی زیاد بگیرد؛ چون وقتی کسی گناه نکرد، این کارها خود به خود به وجود میآید.
شخصی در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عربها یک عدّه از قماربازها را جمع میکرد و خودش هم تلکه بگیر آنها شده بود. ولی در ماه محرم، صفر و ماه مبارک رمضان از این کار خود دست میکشید، تا این که با عنایت و نگاه آن مرد الهی، حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، عوض شد و خودش از اوتاد و اولیاء الهی گردید.
خود این شخص تعریف میکرد: حاج میرزا داشت به سمت مسجد میآمد، من هم داشتم از گود بالا میآمدم، به طور ناگهانی به هم برخوردیم، موقعی که من داشتم نزدیک میشدم، احساس کردم الآن یک اتفّاقی میافتد، یک نگاه عمیقی به من کرد، من سلام کردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم.
ایشان بعد از آن قضیه با ترک گناه و مطالبی که داشت، به یکی از اوتاد تبدیل شد. من چیزهایی از ایشان دیدهام خودشان فرمودند: من قبلاً در ماه مبارک رمضان که میخواستم روزه بگیرم حتّی در زمستان، در هوای سرد و روزهای کوتاه اصلاً حالی برای روزه نداشتم، وقتی هم که روزه میگرفتم، دائم میگفتم: کی اذان میشود؟ بعدها وقتی در اوج گرما روزه میگرفتم، غروب که میشد، میگفتم: تا نمازم را نخوانم، افطار نمیکنم و دائم از خدا میخواستم که ای کاش ساعات زیادتر میشد.
یک روز با آیتالله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برخورد کردم، سلام کردم و دست آقا را بوسیدم، ایشان یک دفعه من را بغل کردند و با خنده در گوشم فرمودند: این قدر نگو ساعات زیاد شود، تو تنها نیستی، دیگران هم دارند روزه میگیرند. یعنی به خاطر لذّتی که خودت از روزه در روزهای بلند تابستان در اوج گرما میبری، دائم میگویی: ای کاش ساعت زیادتر شود تا من از این روزه کیف کنم!
* محرومیّت از عبادت لذّت بخش
ترک گناه خود به خود عبادت لذّت بخش برای انسان میآورد - به این تعبیر دقّت بفرمایید- امّا وقتی انسان مبتلای به گناه شد، برای همین سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالی ندارد. مگر این چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت میگیرد؟ نمازی که ما میخوانیم، چهار، پنج دقیقه، نهایت ده دقیقه طول میکشد، امّا انسان مبتلای به گناه، برای همین نماز معمولی کأنّ کوه عظیمی را میخواهد جا به جا کند، میگوید: نمیدانم چرا؟ وقت دارم امّا دائم میگویم: الآن بلند میشوم، ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر، یک موقع نگاه میکنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوایل خودم از خودم بدم میآید، میگویم: من که میتوانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتی نمیگرفت، چرا نخواندم؟ دلیل، همان گناه است.
وقتی روح و جسم مبتلا به گناه شد، دیگر لذّت عبادت برای انسان نیست، برای همین است که از آنجا به بعد عبادت برای انسان سنگین میشود امّا وقتی انسان گناه را ترک کرد، روز طولانی، گرما و عطش برای او مهم نیست. چنان از روزه کیف میکند، چنان با عبادت حال میکند، چنان به خلوت با خدا عشق میورزد که اصلاً میخواهد تمام عمرش در این لحظات باشد "فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب "[3].
ذوالجلال و الاکرام به یحیی بن زکریا(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، آن نبّی مکرّم فرمود: یحیی! اگر بندگان خاصّ خودم را که از گناه بریدند و به من متصّل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بریدند و لذّت عبادت را میچشند، دیگر گرسنگی و تشنگی را درک نمیکنند، آنقدر به عبادت مشغول میشوند و آنقدر گرسنه و تشنه هستند که در همین حال جان به من تسلیم میکنند. امّا من خودم یک حالاتی را برای آنها قرار میدهم، لحظاتی آنها را از آن حال بیرون میآورم که احساس گرسنگی، تشنگی و نیازهای بشری و دنیوی کنند.
ببینید ترک گناه چه میکند! اوج میدهد تا جایی که دیگر انسان نمیفهمد گرسنه یا تشنه است. اگر امتحان کنیم، میبینیم تشنگی در یک حدّی است، اوّل عطش میآید، اوج میگیرد، وقتی به آن محل نگذاشتی، جسم عادت میکند دیگر تشنه نیست.
امّا آن چیزی که باعث میشود انسان از اوّل عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دور شدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمیفهمد و دلیل عطش به قرب خدا دوری جستن از گناه است. لذا عزیزان من! جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! کد اصلی همین است، اگر کسی بفهمد کد اصلی این است، دیگر به جایی نمیرود.
* هر دو مدهوشند امّا این کجا و آن کجا؟
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: گناه و خطا سکرآور است، مست میکند و وقتی انسان دائم بر گناهانش افزود، مستی او بیشتر میشود.
امشب رمزی را که اولیاء داشتند، پرده برداری کنم: بدانید در هر دو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر دیگری دارد و مشغول شدن به گناه سکر دیگری. هر دو مستی دارند امّا خوشا به حال آن کسی که در مستی عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود.
مست است که در عالم مستی وصال با پروردگار عالم عطش را درک نمیکند و گرسنگی برای او معلوم نیست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمیشدم و موانعی برای او ایجاد نمیکردم و لحظهای او را از این حال خارج نمیکردم، آنقدر در این مستی، جوع و عطش را درک نمیکرد که جان به جانآفرین تسلیم میکرد. چون مست، متوجّه نیست چه خبر است، یک جای دیگر است و این حال خوش اولیاء است.
میدانید اولیاء بعد از نماز عشاء یک چیز مختصری، یک دو لقمه نان و انگوری میخوردند و به ساعتی نمیگذشت که شروع به نماز شب خواندن میکردند - حسب مطالب و حالاتی که داشتند - و فقط یک رکعت میخواندند، طوری که وقتی به رکوع میرفتند تا نزدیک اذان صبح و بعضی مواقع هنگام اذان که صدای اذن الهی را باد صبا به گوش آنها میرساند -که اگر آن حال را هم خدا نمیآورد، دیگر صدای اذان را هم نمیشنیدند- سر از رکوع برمیداشتند.
چطور میشود کسی ساعتها، آن هم در زمستان که شبها طولانی است، یک موقع مثلاً از هفت شب تا پنج صبح همینطور در حال رکوع باشد و با پرودگار عالم اینگونه عشقبازی کند، اصلاً چه میگوید؟ یک "سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ " را صد بار تکرار کن، بالاخره خسته میشوی، این چیست که یک "سُبْحَانَ رَبِّیَ " میگوید، چنان با این "رَبِّیَ " عشقبازی میکند که احساس میکند متعلّق به خودش است. "رَبِّیَ "، کدام ربّ من؟ ربّ من که عظیم است "رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ ". آنوقت تکرار این هر بار یک معنایی دارد - مثل نماز وجود مقدّس مولا که صد بار "إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ " بیان میکنند و هر کدام یک معنا و یک حالی برای آنها دارد، آنقدر معانی میآید و برای آنها باز میشود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حالیّه با او را میبینند و این زبان مدام میچرخد و میگوید: "إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ "، جسم در اختیار این اتّصال قرار میگیرد و اصلاً خستگی نمیفهمد -
از مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که معروف به مرحوم نخودکی است، سرّ رکوع اولیاء را سؤال کردند و پرسیدند: آقا! این چه حالی است که پیرمردی که دیگر به طور طبیعی وقتی میخواهد راه برود عصا به دست میگیرد، کمرش درد میکند، در آن حال رکوع نمیفهمد کمردرد چیست؟
فرمودند: آن کسی که از گناه دور شد، آنقدر این جسم هم از عبادت لذّت میبرد که اینجا دیگر جسم است که به روح قسم میدهد: ای روح! دائم بگو، بگذار من هم لذّت ببرم. جسم و روح یکی میشوند - حرف خیلی سنگینی است- برای همین است که اجسام این اولیاء در قبر هم نمیپوسد، حتّی کفن هم نمیپوسد. دیگر این جسم نحیف اولیاء الهی به روح اجازه نمیدهد، میگوید: باز هم بگو، من دارم لذّت میبرم. جسم هم دائم در اتّصال است! این حال خوش اولیاء است.
گناه که نباشد، خود عبادت میآید و لذّت از عبادت برای انسان معلوم میشود. یک سال گناه نکنیم، ببینیم چه پیش میآید و چه حالی هست!
* بپرهیز از مستی گناه!
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: "احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِیئَةِ "[4] از مستی خطا و گناه بپرهیز- خطا تو را مست میکند، آن طرف یک مستی دارد و این طرف یک مستی - "فَإِنَّ لِلْخَطِیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ " چون مستی هر گناهی عین مستی شراب است، عقلت را ضایع و زایل میکند.
شراب حرام است، چون مستی دارد. آن کسی که مست شد متوجّه نیست، عربده میکشد، فریاد میزند، فحّاشی میکند، بیادبی میکند، گاهی خودش را عریان میکند، آبرو و حیثیت خودش را میبرد. گاهی حتّی به جایی میرسد که به محارم خودش تعدّی میکند؛ چون مست شده، هیچ چیز نمیفهمد، بیعقل شده و در حال خودش نیست.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آن حبیب خدا میفرمایند: گناه هم مستیای عین مستی شراب دارد. تو را غرق میکند، وجودت را میگیرد و نمیفهمی. گاهی انسان یک لحظاتی به هوش میآید، میفهمد این کار بد است امّا مجدّد بستر و زمینه گناه که آماده میشود، به آن سمت میرود؛ چون مست شده، بیعقل شده و نمیفهمد، دست خودش نیست. خیلی باید مواظب بود.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: هشتاد درصد از مذنبین بعد از گناه برای یک لحظه هم شده پشیمان میشوند ولی میگویند: نمیتوانیم ترکش کنیم، عادت کردیم.
گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم میفهمد این مستی بد است، آبرویش را برده، میگوید: این گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم میفهمد خطا کرد، چیزی به دست نیاورد، مقام انسانیّتش خرد شد، امّا نمیتواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: "بَلْ هِیَ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ " مستی گناه از مستی شراب بدتر است.
شخصی برای مشاوره زنگ زده بود، اشک میریخت، میگفت: به یک گناهی مبتلا هستم. بدم میآید امّا نمیدانم چرا در خلوت که میروم دست خودم نیست، آن را انجام میدهم. بعد سرم را به دیوار میزنم امّا نمیتوانم آن را ترک کنم، میدانم عمل زشتی است، من را عصبی هم کرده است امّا نمیدانم چرا در خلوت یکدفعه دچار میشوم، بدبخت شدم، یک دارویی، یک چیزی به من بدهید، به دادم برسید، چه کنم؟ این فرد مست شده، مستی گناه انسان را با خودش میبَرد - إنشاءالله ما درمان هر کدام از این گناهان را به موقع عرض میکنیم -
مستی گناه از مستی شراب بدتر است؛ چون مستی شراب بالاخره ساعاتی است، بعد از بین میرود امّا مستی گناه انسان را بیچاره میکند. وقتی مستی آن از بین رفت، به آن اعتیاد دارد، مجدّد میخواهد آن را انجام بدهد.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در ادامه میفرمایند: "یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ " خدا میفرماید: چنین کسی دیگر کور، کر و لال میشود.
عزیز دلم! اینکه میگویند: "اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ "[5] به خاطر این است که وقتی انسان مبتلا شد، دیگر برنمیگردد "فَهُم لا یَرجِعُون ". میگوید: من خودم هم بدم میآید امّا نمیدانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشیم، دنبال ثواب نرویم.
* دیگر خدا را عبادت نکنید؟!
آیتالله آشیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشرّیف) حرف زیبایی را فرمودند، ایشان در به کار بردن تکّههای ناب معروف هستند. یک روز بالای منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمدهاند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کردهاند، من امشب میخواهم بگویم که شما خدا را عبادت نکنید. ثواب جمع نکنید. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
گفتند: این شیخ امشب میخواهد چه بساطی را برای ما پهن کند؟! فردی گفت: شیخ ما را بیچاره نکن! ما که میدانیم یک مطلبی داری!
فرمودند: چه عجب، یک کسی چیزی گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنید امّا گناه هم نکنید! همه فعلِ انجام دادن را ترویج میکنند، من فعلِ انجام ندادن را. عبادت نکنید، گناه هم نکنید. وقتی انجام ندادید اصلاً خودتان میبینید که عبادت کردید! اگر گناه نکردید دیگر عابد هستید.
لذا رمز این است: گناه نکنید. امّا اگر گناه کردید و مبتلا شدید، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: "فَهُم لا یَرجِعُون " است؛ یعنی دیگر برگشتی نیست.
* تنها راه بازگشت
البته یک راه وجود دارد، عزیز دلم! راهش این است که انسان در مجالس موعظه، اخلاق و نزد اولیاء الهی برود.
عزیز دلم! جوان عزیز! دختر گرامیام! پسر عزیزم! من به فدای شما! انسان باید خودش را در حصن حصین قرار دهد! به خدا قسم که این امر مولاجان است که به اوتاد و اولیاء فرمودهاند. فرمودند: به جوانها بگویید تا میتوانند خودشان را به اولیاء متّصل کنند، به چهره آن بزرگان نگاه کنند و در محضرشان باشند که نفس آنها انسان را از آن حال و هوای گناه بیرون میکشد.
چطور در مجلس گناه حال و هوای انسان عوض میشود! مجلس الهی هم انسان را به یک حال دیگری میبرد، از دنیا میبُرد! عزیز دلم! یک جایی برو که از دنیا بِبُری! آن کسانی که ما را به دنیا دعوت میکنند، به حسب روایت قُطّاع الطّریق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنیا میدویم، اهل دنیا هستیم، آنوقت فرد دیگری هم بیاید و ما را به دنیا پرتاپ کند؟! محبّت و عشق به دنیا را بیشتر کند؟!
یک مکانی برویم که ولو ساعاتی ما را از این دنیا بکَنند. ما را از این قیل و قالها، از این های و هویها، از این دنیای رنگارنگ بیرون بکشند، خودمان شویم! عزیز دلم! خود ما این نبودیم. خود ما همان حال خوشی است که داریم. این کد را بدهم: آن لحظهای که حال خوش پیدا کردی، بدان که تازه خودت شدهای!
* ماه دردانه خدا
رجب المرجّب دارد تمام میشود. چشم به هم بزنیم، شعبان المعظّم میآید. باورمان میشد که به این سرعت بگذرد؟! خودمان را برای آن ماه خوبی، ماه مبارک رمضان، عشق اولیاء، محلّ رقص روح اولیاء و اکسیر رحمت خدا، آماده کردهایم؟ عجب ماهی است؟! ماه عشق بازی، ماه سبک شدن، ماه خودمان شدن، ماه خدا شدن!
اولیاء ماه رجب المرجّب که میآمد هر روز اشک میریختند، ناله میزدند که خدا! میشود جان ما را نگیری؟ میدانی ما جان عزیز نیستیم امّا ماه دردانهات، ماه مبارک رمضان دارد میآید. ماه خلوتکده دارد میآید!
یک بریز و بپاشی است! ضیافت است! چه کسی بانی ضیافت است؟ ملکی نیست! خود خدا میزبان شده است! خود خدا میگوید: بنده من! آمدی! خوش آمدی! خودم برایت دعوت نامه داده بودم: "کُتِبَ عَلَیکُمُ الصیام ". در آغوش من بیا! بیا تا با هم خلوت کنیم! یک مهمانی راه انداختم، چه مهمانی؟! ملائکه را راه نمیدهم، فقط باید بوی آن به مشام ملائکه بخورد. من هستم و تو!
یک عشقبازیهایی است! یک ضیافت عجیبی است! اولیاء گریه میکردند که خدایا! وقتی ماه مبارک رمضان تمام شد، اگر خواستی ما را ببر! برای همین است که میبینید اکثر اولیاء و اوتادمان از شوّال به بعد از دنیا رفتهاند. آنها فهمیدند که چه خبر است! "لَیلَة القَدر خَیرُ مِن ألفِ شَهر "
وقتی در ضیافت آمدند میدانند که فقط یک نفر هست، در این خلوتکده با خدا یک نفر همه کاره سفره ضیافت است، حجت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)! آقاجانمان میفرماید: آمدی؟! دیدی چقدر خلوت خوشمزه است؟! دیدی با خدا ضیافت داشتن چقدر میارزد؟! حالا من مهدی فاطمه هم به امر خداوند تو را دوست دارم. بعد میبینی که به خدا قسم، آقاجان دستانشان را باز میکنند و میفرمایند: در آغوش من بیا!
بعضی در ضیافت به جاهایی رسیدند! بعضی در دعای ابوحمزه که اوّل عرفان بود، به جایی رسیدند! چه کسانی از سال گذشته تا به حال با آقاجانشان خلوت کردهاند و حرف زدهاند؟ یکی از مسئولین نظام گفتند: از موقعی که این مطلب را شما فرمودید و من انجام دادم، یک مطالبی برای من اتّفاق افتاده است.
با آقاجانمان خلوت کنیم، بگوییم: آقاجان! من هر شب با شما خلوت میکردم، اسم من از لیست خط نخورد؟! من در ضیافت الله و مهمانی باشم. آقاجان! شما اسامی را مینویسید، دعوت نامهها را شما باید بدهید. ذوالجلال و الاکرام میفرماید: مهدی جان! این دعوت نامهها را به هر کسی میخواهی بده، دست توست! یکی را پاک میکنی، یکی را اضافه میکنی! حجّت خدا تو هستی! آقاجان! من هر شب داشتم با شما حرف میزدم. آقا اسم من خط نخورد؟!
از امشب به بعد اینگونه با آقا حرف بزن! ضجّه بزن! بگو که آقا ماه مبارک دارد میآید، من را فراموش نکن! وقتی کسی دارد به زیارت میرود، پیش او میآیند و میگویند: ما را یادت نرود! ما آخرآمدیم که در ذهن شما بمانیم. هرشب به آقا بگو: آقاجان ما را یادت نرود!
منابع
1. غررالحکم،ص: 185
2. نجم/39
3. الشرح/7
4. بحارالأنوار، ج: 74، ص: 104، باب: 5
5. غررالحکم، ص: 185، حدیث: 3514