در 13 آبان 58 یکی از مهمترین اتفاقات تاریخی کشور رقم خورد، به نظر شما این مبدأ را باید مثبت ارزیابی کنیم؟
قطعاً این حرکت نقطه عطفی در تاریخ انقلاب به حساب میآید چرا که دنیا فهمید ایران به هیچکشوری اجازه دخالت در امور خود را نخواهد داد. این اقدام ضمن مرتفع کردن خطرات، هشدار قاطعی به کشورهای اروپایی بود.
این اقدام باعث شروع قطع روابط دو کشور به مدت 30 سال شد، البته عدهای معتقدند این حادثه خود معلول علت دیگری است، نظر شما در این رابطه چیست؟
هر پدیدهای را باید از جنبه مثبت و منفی بررسی کرد و اینکه من فقط در رابطه با نکات مثبت یا منفی یک امر سخن بگویم قطعاً ناقص است. کشوری که به خود اجازه میدهد در سیاستهای یک کشور دیگر دخالت کند همان بهتر که با آن رابطه نداشته باشیم. هماکنون امریکا از اعتبار رابطه با جمهوری اسلامی محروم است و این امر برای امریکا یک ضرر است، قطعاً باید سیاست خارجی امریکا تغییر یابد تا بتوانیم به این امر دسترسی داشته باشیم. البته 30 سال جدایی باعث شده که شناخت مستقیم و دقیقی حاصل نشود و این عدم دسترسی باعث شده امریکا اطلاعات را از متحدین انگشتشمار خود کسب کند.
متحدین امریکا در رژیم صهیونیستی و انگلیس خلاصه میشود. امریکا با فرانسه، آلمان و چین مشکل دارد و اثبات شده که دو رژیم متحدین صادقی برای امریکا نیستند. من متعجبم که چرا رؤسای جمهور امریکا ادامه دهنده مسیر غلط رئیسجمهور قبلی هستند، به هر حال فقدان رابطه میان دو کشور باعث سوءاستفاده کشورهای ثانی شده است. حتی روسیه، اروپاییها و بعضی از کشورهای منطقه از عدم رابطه ایران و امریکا سوءاستفاده میکنند لذا جمهوری اسلامی برای کاهش هزینههای خود باید مجدداً تعمق و تفکری را داشتهباشد.
بهنکته مهمی در رابطه با نقش کشورهای واسطه اشاره کردید، بهنظر شما نقش لابی صهیونیستی در عدم رابطه دو کشور تا چه حد جدی است؟
امریکا در آستانه انتخابات کنگره است و کاندیداهای مخالف اوباما رسماً خواستار حمله به ایران هستند، این عده طرفداران مهم رژیم صهیونیستی و نومحافظهکاران هستند، حتی بعضی از کاندیداها با پرچم رژیم صهیونیستی پوستر تبلیغاتی چاپ میکنند.
با تفاسیری که فرمودید برقراری مجدد روابط بین دو کشور را تا چه حد به سود منافع کشور میدانید؟
اگر قرار باشد روابط حالت گرگومیش داشته باشد اصلاً بهصلاح نیست اما در صورتی که روابط محترمانه و در چارچوب احترام متقابل ارزیابی شود میتواند قابل تأمل قرار گیرد. هماکنون کنگره امریکا برای برهم زدن شرایط کشور بودجه تخصیص میدهد.
آیا امریکاییها اشتیاقی برای برقراری رابطه دارند؟
شرایط امریکا با اکثریت مطلق دنیا متفاوت است. اجازه میخواهم که با ذکر مثالی موضوع را روشنترکنم. هنگامی که یک کارگر مکزیکی به امریکا قدم میگذارد، میگوید امریکا سرزمین فرصتهاست. همین وضعیت برای لابیهای سیاسی نیز وجود دارد چرا که در امریکا لابیهای مختلف از کشورهای دیگر فعال هستند. بهعنوان مثال هم اکنون اخباری در دسترس است که لابی ارمنی میخواهد روابط امریکا با ترکیه را دستخوش اقدامات خود قرار بدهد.
همچنین کردها نیز بهدنبال نفوذ در کنگره و طرح ادعای کردستان بزرگ هستند. حتی در گذشته ایرلندیها با نفوذ به امریکا و ایجاد لابی توانستند استقلال خود از انگلیس را کسب کنند.
به نکتهای اشاره کردید که شاید کمتر مطرح شده باشد و آن هم نقش لابیهای کشورهای مختلف در امریکاست، آیا لابی ایرانی نیز در امریکاوجود دارد؟
با توجه به ملاحظات سیاسی اگر با هدفمندی و مقررات جهانی ایران نیز میتواند مؤثر باشد، قدرت امریکا میتواند در راستای مثبت و منفی تأثیرگذار باشد. خب اینکه امریکا جلو آلمان نازی را گرفت کار خوبی قلمداد میشود، اینکه همین امریکا در بحران 1956 سوئد، اسرائیل را به جهت حمله به مصر محکوم کرد مثبت تلقی میشود. اما چه اتفاقی در 50 سال اخیر افتاده که امریکا حامی اقدامات منفی شده باید بررسی شود. متأسفانه در 30 سال اخیر و بهموجب قطع رابطه دو کشور، امریکا به انحراف رفته است و اگر امریکا هدایت شود میتواند از قدرت خود در اصلاح امور بینالملل بهخوبی استفاده کند.
آینده روابط دو کشور و اقداماتی که با انجام آن موجب برقراری رابطه میشود از چه قراری است؟
سؤال در ظاهر کوچک ولی بسیار بزرگ است. حضور در تمامی عرصههای جهانی یکی از شعارهای اصلی انقلاب به حساب میآید، چنانچه ما استراتژی مشخصی را برای ایفای نقش فعالتر در دهکدهجهانی داشته باشیم میتوانیم جلوی بسیاری از اشتباهات امریکا را بگیریم. بسیاری از نخبگان امریکا و دانشجویان این کشور معتقدند که حمله به افغانستان و عراق اشتباه بوده است. خب طبیعتاً اگر ما رابطهای با این کشور نداشته باشیم لابیهای دیگر کشورها میتوانند با تحریک امریکا، این کشور را بیشاز این درگیر کنند.
یکی از مشکلات اصلی امریکا فقدان تجربه سیاست خارجی در کاخ سفید است. بهموجب فقدان تجربه، کشورهایی که بهدنبال شیطنت هستند و از همین راه ارتزاق میکنند از قدرت امریکا در راستای منافع خود سوءاستفاده میکنند. این کشورهای اروپایی با درگیر کردن امریکا خود در خارج از گود به منافع خود میرسند، لذا مقامات جمهوری اسلامی باید جدا از روابط دوجانبه به موضوع بنگرند. لذا باید با یک نگاه فلسفی به روابط نگریست، بهترین نمونه این دیدگاه، مرور اقدامات خواجه نصیرطوسی است. وی که میدانست در مقابل حمله مغول توان مقاومت ندارد،لذا در صدد تربیت مغولهای وحشی برآمد تا آنجا که با مسلمان کردن آنها آنان را در راستای منافع ملی اسلامی و حتی علمی بهکار بست. حال که جمهوری اسلامی برای مدیریت جهانی حرف دارد باید در همه جا حضور داشته باشد. اسلام دارای منطق است لذا سیاست خارجی ما برای چنین نظرات باید حضور فعال داشته باشد.
به اقدامات لازم دو طرف برای برقراری روابط اشاره کنید.
در عصر ارتباطات نیاز به نشستن دو طرف بر سر یک میز مذاکره نیست، میتوان با استفاده از دیپلماسی عمومی سؤالهایی را مطرح کرد. همچنین دو طرف بهتر است از طعنهپراکنی خودداری کرده و به استدلال روی بیاورند، طعنهها مورد سوءاستفاده دوطرف قرار میگیرد. قطعاً نگاه به آینده میتواند راهگشا باشد. اگر ما بحث مظلومیت ملت فلسطین را مطرح کنیم قطعاً تمامی مجامع جهانی از ما خواهند پذیرفت.
اینکه حق وتو شاید برای 1945 خوب بوده اما در سال 2010 جالب نیست، همگان خواهند پذیرفت استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای مشروعیت جهانی دارد اما اینکه چرا از ما نمیپذیرند معلوم است که یک جایی مکانیزم اجرایی اشکال دارد.
یکی از شعارهای اصلی اوباما «تغییر» بود، احساس میشود این تغییر در فضای سیاسی خارجی رخ ندادهاست و بهنوعی حتی شاهد ادامه مسیر بوش بودهایم.
نه، به این راحتی نمیشود نتیجه گرفت، سیستم امریکا انحصاری است و ما بهموجب دوری 30ساله خود شناخت صحیحی از امریکا نداریم.
کارشناسان ایرانی معتقدند که افزایش نیرو در افغانستان همان ادامه مسیر بوش است.
اوباما چارهای نداشت، جدیداً در کتابی مطرح شده که ایشان از کارشناسان خود طرحی خواسته و آقای گیتس تنها با طرح افزایش نیرو نزد اوباما رفته، رئیسجمهور ایالات متحده میگوید که شما باید با چند سناریو میآمدید تا من یکی را انتخاب کنم نه یک طرح و گیتس به مزاح میگوید باشد طلبتان. اوباما در سیاست خارجی بیتجربه است، ایشان برای رفع این نقص بایدن را معاون خود کرد. ایشان دو جنگ را به ارث بردند. حتی مخصوصاً وزیر دفاع خود را از حزب جمهوریخواه گذاشته تا این جنگ جمع شود و خود تحت فشار رسانهای قرار نگیرد.
این به معنای ادامه مسیر بوش نیست بله به معنای سردرگمی آنهاست هماکنون اسنادی منتشر شده که نشان از اغفال امریکا توسط تونی بلر برای حمله به افغانستان و عراق هست. اینها خیال میکردند عراق 45 دقیقهای میتواند به بمب هستهای دست یابد ولی وقتی رفتند هیچ چیزی را نیافتند، میدانید این امر یعنی چه؟ یعنی این که دیگران از امریکا سوءاستفاده میکنند شما به وضعیت بد اقتصادی امریکا نگاه کنید و بعد به انگلیس هم نگاه کنید هماکنون ارزشمندترین پول دنیا پوند انگلیس است و تازه 8 درصد از بودجه نظامی خود را هم کاهش میدهند ولی همینها امریکا را در باتلاقی اسیر کرده است.
خب ما میتوانیم امریکا را ارشاد کنیم پس چرا باید عرصه را برای رژیم صهیونیستی و انگلیس باز بگذاریم. ما نباید در مقابل اینها واداده باشیم و نه دست به تقابل بزنیم. بلکه باید از نگاه صادقانه و ارشادی وارد عمل شویم. امام خمینی در رابطه با خواجهنصیر میگوید خواجه برای وزارت نزد مغولها نرفت بلکه برای آدم کردن آنها رفت.
گویا به واسطه 30 سال تبلیغات رسانههای امریکایی، اکثریت مردم این کشور با نگاه بدبینانه به ایران مینگرند، شما که از درون خاک امریکا شرایط را رصد میکنید تا چه حد این نظر را به واقعیت نزدیک میدانید؟
به نکته جالبی اشاره کردید، حضرت علی(ع) میفرماید مردم سه دسته هستند. دانشمندان، دانشپژوهان و عوام، در جامعه امریکا هم این سه طیف وجود دارند، در امریکا با توجه به قدرت یهودیان مغرض بر رسانهها و بر سیاستمداران توانستهاند بر اکثریت مردم امریکا که جزو عوام به حساب میآیند تأثیر بگذارند. با اشاره به یک آمار، من ثابت خواهم کرد که تا چه حد مردم امریکا سیال و عوام هستند، اینها با بیش از 70 درصد به اوباما رأی دادهاند و بوش با انزجار عمومی صحنه را ترک کرد، حالا محبوبیت اوباما به 47 درصد رسیده و محبوبیت بوش با افزایش به 42 درصد رسیده است. اگر این آمار صحیح باشد میتوان به عدم درک سیاسی مردم پی برد چرا که جمهوریخواهان جنگطلب همواره هزینههای اضافه را تحمیل میکنند پس چطور آنها مجدداً دارند به نومحافظهکاران اقبال نشان میدهند. اوباما مدام در حال سفر به سراسر امریکا برای سخنرانی است و جالب آن که اکثریت رسانهها سخنان وی را پوشش نمیدهند، اما اگر کسی سخنان ایشان را تعقیب کند توجه تکراری بودن سخنان میشود و این بدان معنی است که این سخنان برای مردم جدید و نو است، به همین دلایل پیشبینیها حاکی از آن است که اکثریت کرسیهای مجلس به دست جمهوریخواهان بیفتد.(این مصاحبه قبل از انتخابات کنگره امریکا صورت گرفته است)
اجازه بدهید به یک نکته جالب اشاره کنم، دادگاه عالی امریکا جدیداً به تمامی لابیها و شرکتهای داخلی و خارجی اجازه داده که هزینه کنند بدون آن که از آنها نامی مطرح شود. اوباما با گلایه از این تصمیم معتقد است که رفتار سیاسی باید تغییر کند و حالا با این وضعیت شرایط در حال وخیمتر شدن است. به عنوان مثال اکثریت شرکتهای بیمه برای نقض نظر اوباما برای بیمه همگانی بشدت به جنبوجوش افتادهاند تا با صرف هزینههای هنگفت رقیبان اوباما را به قدرت برسانند. طبق آمار بین 3 تا 5 میلیارد دلار این شرکتها علیه اوباما هزینه و تبلیغ میکنند درحالی که در انتخابات ریاستجمهوری تنها 2میلیارد هزینه شد و رقم 5 میلیارد در سابقه تبلیغات بینظیر است. اکثریت نمایندگان همدیگر را به فساد، رشوه و حتی مسائل اخلاقی متهم میکنند و حتماً این موارد در امریکا وجود دارد. درواقع همین انقلابهای مخملی که این سیستم در کشورهای دیگر اجرا میکرد هماکنون خود گرفتار این انقلاب نرم شدهاست.
انقلاب مخملی در امریکا را بیشتر تشریح بفرمایید.
امریکا با تخصیص پول به صورت مستقیم یا لابیهای اروپایی یا مؤسسات علمی و پژوهشی به اروپای شرقی باعث دگرگونی سیاسی میشد. حال با تصمیم جدید دادگاه عالی امریکا این اتفاق با تزریق پول به امریکا میتواند موجب تغییر سیاسی شود.
نگاه مردم امریکا، روشنفکران و رسانهها به حادثه 11 سپتامبر چیست، آیا نگاهشان مبتنی بریقین به دیدگاه دولت امریکا اسبت یا اینکه به این واقعه با دیده تردید می نگرند
چندی پیش اعلام شد که دولت امریکا در اعلام مقدار نشت نفت به خلیج مکزیک دروغ گفته است. این مثال به روشنی حاکی از آن است که دولت امریکا با مردم خود صادق نیست و بعضی از نخبگان نسبت به 11 سپتامبر هم شک و شبهه دارند اما این مسئله را مطرح نمیکنند.
البته خیلی از امریکاییها که نسبت به منافع امریکا حساس بودند نسبت به روابط ایران و امریکا خوشبین بودند، اما بعضی از مباحث میتواند این مسیر را ناهموار کند. شاید اگر طرح سؤال در خارج از امریکا یا توسط دیگران مطرح میشد بهتر میبود چرا که اکثریت رسانهها از این سخنان سوءاستفاده کردند و بیشتر رسانهها صحنه خروج نماینده امریکا را منعکس کردند. به هرحال نباید زمینه سوءاستفاده دیگران را مهیا کرد.
آیا سفرهای سالانه رئیس جمهور به مقر سازمان ملل در امریکا باعث کم شدن موانع ارتباط شده است؟
جمهوری اسلامی هر روز تیتر رسانههای خبری در امریکاست لذا آمدن رئیس جمهور میتواند بسیاری از ابهامات را مرتفع سازد. یکی از امریکاییها با اشتیاق فراوان میگفت: من با ایشان دست دادم. ایشان خیلی گرم هستند و استدلالهای محکمی دارند ولی چرا اینقدر هجمه در برابر شما زیاد هست؟! بنابراین دیپلماسی عمومی را ضعیف میدانید.
دیپلماسی عمومی در امریکا به ارتباطات استراتژیک معروف است و این خود عالی است. حتی امریکاییها معتقدند که در دیپلماسی عمومی موفق نبودهاند. دیپلماسی عمومی ابزار مهمی دارد اما شخص رئیس جمهور در دیپلماسی عمومی موفق بودهاند. به هر حال سفر ایشان یک فرصت است. بعضی از خبرنگاران مغرض سعی میکردند که با خط دادن به هم امید به، به چالش کشیدن رئیس جمهور کشورمان داشتند.
خیل کثیری از دیپلماتهای کشور به ضعف هیأت دیپلماسی کشورمان در سازمان ملل در طول سالیان مختلف اعتراف کردند و به عدم موفقیت ما در سازمان ملل اشاره میکنند. شما به عنوان یکی از دیپلماتهای کشورمان در نیویورک چه پاسخی به این افراد دارید، آیا ما توانستهایم کار قابل ذکری را در سازمان ملل انجام دهیم؟
چنین قضاوتی عجولانه است. تمام دنیا منتظرند تا نماینده کشوری که ضمن مقاومت دارای منطق هست سخن بگوید. اکثریت به نماینده ایران در سازمان ملل احترام میگذارند. اما خب بافت این سازمان مشکل دارد و عدم خودنمایی ما در سازمان ملل به همین امر بازمیگردد. به تعبیر دیگر این شبیه استخر بیآبی است که شناگر نمیتواند در آن شنا کند.
بنابراین ما کاری انجام ندادهایم و شما بر تحلیل فوق به نوعی صحه گذاشتید؟
نه من تأیید نمیکنم.
خب شما بفرمایید که مهمترین نقاط قوت هیأت دیپلماتیک کشور در نیویورک چه بوده تا با ذکر مصداق شبهات مرتفع شود.
دولت احمدینژاد ایران را وارد کلوپ هستهای کرد، این چیز کمی نیست.
بحث دولت را با هم نداریم، من شخصاً از شما در رابطه با عملکرد هیأت دیپلماسی کشورمان در نیویورک سؤال میکنم.
اگر سخنرانیهای سفیر ما را مطالعه کنید، مو بر تن آدم سیخ میشود. من با افتخار پشتسر ایشان در سازمان ملل نشستم. ایشان در پاسخ به نمایندگان دیگر کشورها با اشاره به نماینده انگلیس گفتند همین کشور هنگامی که ایران به دنبال ملی کردن صنعت نفت خود بود جلو ما را سد کرد و... چنانچه خیلی از کشورها خواستار در اختیار گرفتن متن سخنرانی شدند ولی خب فضای آنجا جایی برای مانور ندارد.
پس شما بیشتر در زمینه تبلیغات کار میکنید نه جهت کسب نتایج عینی؟
بله، خود دبیر کل اختیار کامل ندارد. اینها پنج تا حق وتو دارند و مابقی را هم خودشان انتخاب میکنند. حتی آن 10 عضو دیگر گاهاً معترض هستند که نظر ما اهمیت ندارد و پنج عضو اصلی کار خودشان را انجام میدهند. برای اتحاد بین نمایندههای کشورهای اسلامی و عضو جنبش عدم تعهد گویا بر حسب نظر کارشناسان ما توفیقی را نتوانستهایم داشته باشیم. این عده با ذکر قطعنامههای مصوب ضدایرانی معتقدند تا به حال عزم راسخی برای رأی منفی به این قطعنامهها وجود ندارد حتی لبنان همپیمان ایران هم رأی ممتنع میدهد. سؤال بدون اشاره به ارکان میتواند ناقص باشد.
شما به ارکان اشاره کنید.
خواهش میکنم ... شاید با ذکر دو مثال موضوع روشنتر شود. کشور هند هم اکنون یار استراتژیک امریکاست، خب شما چه انتظاری از هند مؤسس عضو جنبش عدم تعهد دارید، خب یوگسلاوی هم که از بین رفته، مصر هم که وضعیتش مشخص است، اگر روی هند مطالعه کنید متوجه خواهید شد که هند در دامن شوروی بود و به محض فروپاشی این کشور آنچنان به پاهای امریکا چسبیده که اینجا دیپلماتهای هند خجالت میکشند. اگر شما در محفل خصوصی از دیپلماتهای هندی سؤال بپرسید متوجه خجالت آنها میشوید پس چگونه شما جنبش عدم تعهد را مطرح میکنید، اصلاً جنبشی باقی نمانده است، تنها کشوری که ثابت قدم مانده ایران است.اینکه ترکیه در دامن اسلام آمده کم چیزی است؟! ما پیچش مو را نمیبینیم و تنها به اخبار رسانهها توجه میکنیم. اگر تحولات را مستقلاً بررسی کنیم خب ما خیلی موفق بودهایم.
مجدداً تکرار میکنم که منظور من دستاوردهای جمهوری اسلامی و دولت نیست چرا که دستاوردهای دولت بر کسی پوشیده نیست بلکه شخصاً من در رابطه با هیأت دیپلماتیک کشورمان در نیویورک سؤال میپرسم.
من خودم عضو این هیأت هستم صحیح نیست که خودمان را نقد کنم. بعضی میگویند که حالا شما یک مدتی را تعلیق کنید و ما بلافاصله میگوییم که ما سابقه این کار را داریم و نتیجه منفی آن را هم شاهد بودهایم. جای دیگر میگویند شما توسعهطلب هستید و من از کشته شدن همکارانم در افغانستان و سعه صدر ایران میگویم و اینکه ما 10 سال به کشوری حمله نکردیم، میگویند سلاح هستهای میخواهید چکار و ما میگوییم با وجود حمله شیمیایی عراق به کشور و توان داخلی برای تولید سلاح شیمیایی ما هرگز به علت آموزههای اسلامی از آن استفاده نکردیم. خب این پشتوانه ایجاد میکند.
در رابطه با نقش چین و روسیه در جامعه جهانی چه نظری دارید؟
من شخصاً چینیها را کارگران جدید امپریالیسم میدانم، اینکه بعضی از چین بهعنوان ابرقدرت آینده یاد میکنند نشان دهنده عدم شناخت آنها و تکرار حرف غربیهاست، این حرفها از آن رو مطرح میشود که چینیها خوب کار کنند، یک امریکایی میگفت شورتهای ما را چینیها در شانگهای میسازند و این تعبیر استکبار جهانی و دیپلماتهایش از چین است. چین خودش ارزش پول ملی خود را خفه میکند برای اینکه خدمات بیشتری را به غرب انجام دهد.
اما کارشناسان سیاسی این اقدام را در راستای تقویت قدرت خرید و صادرات ارزیابی میکنند.
نه الزاماً، خب کمتر کارگران چینی جان بکنند و پول بیشتری بگیرند، چرا ما همیشه حرف اینها را تکرار میکنیم.
انقلاب قصدش استقلال فکر بود پس چرا من و شما باید حرف آنها را تکرار کنیم.
من ایرانی باید خودم تحلیل داشته باشم، مدیران امریکایی به دلیل ارزانی کارگر در آنجا مستقر شدهاند و اینها سود خود را میکنند و هر وقت جنسی کمی مشکل داشت سریع تمام آن را ارجاع میدهند.
بهعنوان نمونه چند روز پیش مشکلی در پدال یک خودرو تویوتا به وجود آمد و تنها دو خودرو با هم تصادف کردند. باور کنید پدر اینها را درآوردند، رئیس تویوتا با سفر به امریکا دهها بار جلوی اینها کج و راست شد و تمامی ماشینها را به تعمیرگاه فراخوان کردند و همه را چک رایگان کردند. این به یک نوعی استعمار نوین است، چرا ژاپن در میدان پارس جنوبی هی میرود و میآید؟ آیا ژاپن مستقل است. آیا آلمان و ایتالیا مستقل هستند، اینها کشورهای شکست خورده در جنگ جهانی دوم هستند که توسط متفقین به بردگی درآمدند.
در رابطه با روسیه چه نظری دارید؟
شوروی به علت عدم وجود فرهنگ نهایتاً فروپاشید، روسیه به علت همین عدم استقلال فکری و فرهنگی سرانجام به غرب پیوست، شما استراتژی 16 صفحهای پوتین در سال 2002 را مطالعه کنید آنجا خواهید دریافت که آنها قصد ادغام شدن در مؤسسات اروپایی را دارند. تازه جالب آن است که غرب برای پیوستن روسیه ورشکسته هر روز یک شرط میگذارد و از سال 2000 پیشبینی میشد که روسیه در مقابل اروپا و امریکا تسلیم محض خواهد شد. روسیه هم اکنون تبدیل به عاملی برای اجرای اهداف امپریالیسم شده است و جالب آنکه از خود روسیه علیه روسیه استفاده میکنند و میگویند بیا تجهیزات خود را برای سپر دفاع موشکی به اشتراک بگذار. خودش هم میداند که این سپر علیه روسیه است اما اگر مشارکت نکند از هدفش که ادغام در اروپا است عقب خواهد افتاد. غرب میگوید اگر کمونیست هم باشد، با آن کنار میآییم چرا که نظریه لنین و مارکس از غرب جوشیده است ولی با جمهوری اسلامی که تفکر مستقلی است نمیتوان کنار آمد چرا که طرح ایدئولوژی جدید برای آنها خطرناک است.
با این تفاسیر آیا چین و روسیه میتوانند متحدین مناسبی برای مقابله با امریکا در نظر گرفته شوند؟
قطعاً نه، اینها بازیگر امریکا هستند.
بنابراین سرمایهگذاری روی چین و روسیه را سرمایهگذاری بر روی اسب بازنده میدانید؟
یکی از مشکلات ایرانیها نگاه سیاه و سفید است، ما در بین رنگ سیاه و سفید خاکستری را هم داریم.چین در صنعت کپیزنی هم حرف برای گفتن دارد و همین امر موجب وحشت اروپاییها شد و از این امر ما میتوانیم بهره ببریم. هم اکنون جنسهای چینی حاضر در بازار امریکا دارای بهترین کیفیت هستند و در صورت فاصله از استانداردهای این کشور بلافاصله ارجاع داده میشود ولیکن در ایران من به شخصه از جنس چینی متضرر شدم و هیچکس هم پاسخگو نبوده است.