وقتی آنتن ماهواره به تلویزیون های خانگی وصل می شود
….یادش بخیر محل قدیمی مان! در صف نانوایی ایستاده بودم که پسر جوانی به دختری در آن صف به قول خودمان چپ نگاه کرد و شاید غلط خورد و چیزی هم گفت و دخترک کلی سرخ و سفید شد و رفت. نبودید که چه محشری به پا شد! همین علی آقا کاسب محله مان رگ غیرتش ترکید و آچار جک را از پشت ماشین بیرون آورد و خلاصه او بدو و پسرک بدو!
به گزارش شیعه آنلاین، سالها از روزی که بحث تهاجم فرهنگی و یا به تعبیر مقام معظم رهبری"شبیخون فرهنگی" در جامعه عنوان شد می گذرد. شاید آن روزها کسی فکر نمی کرد که تهاجم فرهنگی تا این حد بتواند بر رفتار و از آن مهمتر فرهنگ عامه جامعه تاثیر گذار باشد.
روزگاری فکر می کردیم که مگر می شود که به فرهنگ غنی مردم ایران با آهنگ های لس آنجلسی، فیلم های مبتذل، سایتهای غیر اخلاقی اینترنتی و یا شبکه های ماهواره ای رسوخ کرد؟ مگر مردم شهری که بر سردر کوچه ها و خیابانهای آن اسم شهدا نقش بسته با این ابزار و وسایل می توان منحرف کرد؟ شوخی نیست، 36 هزار شهید فقط استان تهران در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی هدیه به آزادی و آزادگی مردم این شهر کرد!
یادش بخیر!
دوران کودکی و نوجوانی خیابانهای شهرمان رنگ دیگری بود. رنگ حجاب داشت؛ رنگ عفت داشت.
یادم می آید هروقت چند تار مویی از سرمان شکسته و بد حالت می شد کلی جلوی آینه با آن ور می رفتیم تا وقتی بیرون رفتیم خجالت نکشیم. لباسها ساده و محترم مثل دلها بود. در خیابانها معمولا صدای موسیقی بلند نبود. یا آهنگ اذان مساجد بود و یا اگر آهنگ موسیقی لس آنجلسی هم بلند بود به اندازهی خودش دم از وفاداری و صداقت و عشق می زد. آن وقت ها لس آنجلسی ها هم انگار ته دلشان صداقت و جوانمردی بود.
یادش بخیر! شهید "سعید شاهدی" از شهدای تفحص که روزی سر در گریبان در مسجد محل نشسته بود و وقتی روحانی مسجد از او سوال کرد که مشکلت چیست؟ یک جمله جواب داد: «حاج آقا درد دین دارم!».
یادش بخیر! شهید "سعید جانبزرگی" از شهدای شیمیایی که تمام همّ وغم او این بود که چطور چند تا عکسی که از دوکوهه گرفته کنار هم بگذارد و یک عکس دوکوهه کامل و کشیده درست کند تا عکس تقویم خانه های ما شود که فراموش نکنیم دوکوهه ای ها از میان ما رفته اند ولی هنوز زنده اند!
جیب ها پر بود از کتاب های دعا و قاب ها پر بود از عکس شهدا و قرآن و دعا!
یادش بخیرمحل قدیمی مان! در صف نانوایی ایستاده بودم که پسر جوانی به دختری در آن صف به قول خودمان چپ نگاه کرد و شاید غلط خورد و چیزی هم گفت و دخترک کلی سرخ و سفید شد و رفت. نبودید که چه محشری به پا شد! همین علی آقا کاسب محله مان رگ غیرتش ترکید و آچار جک را از پشت ماشین بیرون آورد و خلاصه او بدو و پسرک بدو!
گذشت روزگاری...
تااینکه ماشین پیکان جوانان علی آقا تبدیل به پژو 206 آلبالویی شد و گُل پسرهای علی آقا بزرگ شدند و حالا هر کدام برای خودشان کسی شده اند. موهای سیخ سیخی (اصطلاحاَ سیخ تو پریز) و لباسهای عجیب و غریب. هرکدام به نوبت ماشین علی آقا را سوار می شوند، سیگاری بر لب می گذارند و صدای موسیقی رپ را که از الفاظ رکیک و شطرنجی وبی تربیتی در آن به کار برده میشود، در ماشین زیاد می کنند. مدام به این طرف آن طرف خیابان نگاه می کند تا شاید خدا قسمت کند و یکی از دخترهای هم تیپ خودشان را با روسری نصفه نیمه، شلوار نازکِ کوتاه و مانتوی کوتاه یقه باز و آستین کوتاه ببینند؛ کمی آرام آرام – آن یکی پیاده و این یکی سواره- در کنار هم راه بروند و چند تا تیکه ای بار دختر کنند؛ دختر نیشش تا بنا گوشش باز، سوار ماشین شود و با هم به راه بیفتند. به کجا؟ به هر جایی که بشود خوش گذراند، ولگردی کرد و دوری زد و به اصطلاح «اُتو» کرد؛ مثلا در کافی شاپ های خیابان جردن، درکه، دربند، جمشیدیه و یا هر خراب شدهی آباد دیگری.
دیگر درد دین در فهرست بیماری های شناخته شدهی هیچ وزارتخانه و بیمارستان و مطبی نیست و هیچ داروخانه و عطاری و بقالی ای درمانی برای آن ندارند.
سی دی ها، کامپیوتر ها، گوشی های موبایل و شبکه های ماهواره ای پر شده از تصاویر غیر اخلاقی که با سوء استفاده از نام شریف هنر و آزادی سعی دارند بشریت را به تباهی کشند.
دیدید گفتم! خداوکیلی با این تفاسیر دیوار بتونی تازه ساز هم می فهمد که شهرمان کلی فرق کرده است چه برسد به من و شما که کلی اهل کمال و فرهنگ و فهم و شعوریم!
تابلوی خیابان فکرمان را عوض کنیم
در اینکه دلیل این روند فرهنگی در جامعه مان چیست کارشناسان و اندیشمندان بسیار سخنرانی و قلم فرسایی کرده اند و البته یکی از مهمترین عواملِ تهاجم فرهنگی را می توان همین سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای غیر اخلاقی نام برد. شبکه هایی که یا صرفاً غربی و بیگانه اند و یا توسط افرادی که روزگاری هم وطن ما بوده اند و حال با مهاجرت به اروپا و آمریکا رنگ فرهنگ غرب را گرفته اند؛ مدام تیشه به ریشه ی فرهنگ مادری خود می زنند و ادعای بر تحجر ملت ایران و پیشرفتگی فرهنگ خود دارند.
فراموش نکنیم که سالانه مبالغ هنگفت میلیاردی در بودجه آمریکا برای تهاجم فرهنگی به ایران قرار میگیرد و مسلما یکی از بهترین راههای خرج آن همین شبکه های ماهواره ای هستند.
شاید هم به قول برخی افراد ساده لوح این چنین نباشد و آنها بنا بر فرض محال، صادقانه استفاده از این شبکه ها را در اختیار عموم مردم ایران قرار دهند.
در این صورت باید گفت که تزریق فرهنگ غربی که اندیشههایی نظیر فروید را در جامعه خود پیاده کرده و برهنگی و بی بندباری جنسی سالیان سال سرلوحه فرهنگ اجتماعش بوده است، از طریق فیلم ها و برنامههای ماهواره ای به تلویزیونهای خانگیِ کشوری که قبل از اسلام هم حجاب به عنوان فرهنگ عامه مردم مورد استفاده زنان جامعه بوده است، می تواند به مراتب خطرناکتر از انهدام یک بمب اتم در آن جامعه باشد.
وقتی جامعهای با بمب اتم نظامی منهدم شود (مانند جامعه ژاپن) می ایستد و خود را دوباره محکمتر میسازد ولی اگر با یک بمب اتم فرهنگی ویران شود همانند اعتیاد برای یک فرد، جامعه را به مرز تباهی و سستی و تخریب از درون خواهد کشاند و به مرور مردم آن جامعه را بی آنکه خود بدانند از پای در خواهد آورد.
گویی شکست مسلمانان را پس از فتح اندلس توسط اشاعهی فحشای مسیحیان و بی بندباری جنسی مسلمانان از یاد برده ایم. یادمان رفته است که آن کشیش مسیحی چگونه قسم یاد کرد از باغهای انگور خود شراب درست کند و آن را فقط در اختیار مسلمانان قرار دهد. و دختران مسیحی چگونه خود فروشی کردند تا جوانان مسلمان را به فساد بکشند.
گویی فراموش کرده ایم یا اصلا توجه نکرده ایم که خداوند درباره ی پیامبر خویش یوسف(ع) نیز می گوید: «همانا نفس به بدی امر می کند مگر اینکه خدا رحم کند!».
لزوم نیاز به برقراری ارتباط
البته امروزه برقرای ارتباط از طریق ماهوارهها به عنوان یک پیشرفت و حقیقت مسلم پذیرفته شده است و به گفته بسیاری از اندیشمندان، مهمترین عاملی که چهرهی قرن بیستویکم و شیوهی زندگی فرزندان ما را تعیین خواهد کرد، فناوری است که به ویژه در زمینه ارتباطات در صدد است تا جهانی متفاوت با آنچه که میشناسیم بنا کند. پیشگامان دنیای آینده مدتهاست که به زندگی ما راه یافتهاند و ماهوارههای بینالمللی نیز که برنامههای آنها به طور مستقیم از طریق گیرندههای خانگی دریافت می شوند رو به افزایش هستند. دگرگونی مهمی که در پی این اتفاقها رخ خواهد داد، به ویژه در کشورهای جهان سوم چنان اهمیت دارد که نه فقط دولتمردان بلکه همه ما باید به آن فکر کنیم.
بیحجابی، بدحجابی و شلحجابی، مد گرایی نامناسب، تجمل گرایی، زیاده خواهی و افزون طلبی، سیل مراجعه به همایشهای لاغری و سالن های زیبایی، رتبه دار بودن در عمل جراحی زیبایی، عادی شدن روابط نامشروع بین دختر و پسر، زنان و مردان خیابانی، افکار منفی و ضد اخلاقی حاکم بر برخی جوانان جامعه، احساس پوچی و حقارت و ... نتیجه تیرهایی است که سالیان دراز از این شبیخون فرهنگی به سمت جامعه مان رها شد و البته از آنجا که تدبیر درستی برای آن نیندیشیدیم به هدف نشست.
پس یا باید به فکر چاره ای برای آن باشیم و یا اینکه اسم شهیدانی چون "شاهدی" و "جانبزرگی" را از کوچه و خیابان های شهرمان برداریم که حداقل حرمت شکنی نکنیم و دعا کنیم برای نسل آینده که مگرخدا رحم کند!
هادی شریفی