دو روش براى فهم حقائق قرآن
یکى اینکه ما در مسئله اى که قرآن متعرض آنست ، بحثى علمى ، و یا فلسفى را آغاز کنیم ، و همچنان دنبال کنیم ، تا حق مطلب برایمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئیم : آیه هم همین را میگوید، این روش هر چند که مورد پسند بحثهاى علمى و نظرى است ، و لکن قرآن آن را نمى پسندد.
دوم اینکه براى فهم آن مسئله ، و تشخیص مقصود آن آیه ، از نظائر آن آیه کمک گرفته ، منظور از آیه مورد نظر را بدست آوریم ، (آنگاه اگر بگوئیم علم هم همین را مى گوید عیبى ندارد)، و این روشى است که میتوان آنرا تفسیر خواند، خود قرآن آن را مى پسندد، چون قرآن خود را تبیان کل شى ء میداند، آنوقت چگونه ممکن است که بیان خودش نباشد، قرآن خود را هدایت مردم و بیناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مى فرماید: (هدى للناس ، و بینات من الهدى ، و الفرقان )، آنوقت چطور ممکن است هدایت ، و بینه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگیشان باشد، ولى در ضرورى ترین حاجتشان که فهم خود قرآن است ، نه هدایت باشد، و نه تبیان ، و نه فرمان ، و نه نور؟.
قرآن بتمامى افرادى که در راه خدا مجاهدت مى کنند مژده داده ، که ایشان را به راه هاى خود هدایت مى کند، و فرموده : (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)، آنوقت در مهم ترین جهادشان که همانا فهم کلام پروردگارشان است ، ایشان را هدایت نکند؟ (و به فرضیات علمى احاله کند)، و چه جهادى اعظم از مجاهدت در فهم کتاب خدا، و چه سبیلى بهتر از سبیل قرآن بشر را بسوى او هدایت میکند؟! و آیاتى که قرآنرا چنین معرفى مى کند بسیار است ، که انشاءالله در بحث محکم و متشابه ، در اوائل سوره آل عمران به همه آنها اشاره نموده ، در اطرافش بحث مفصل مى کنیم .
طریقه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و ائمهاهل البیت علیه و السلام در تفسیر قرآن
باقى میماند طریقه ایکه رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم و امامان اهل بیت او در تفسیر سلوک نموده اند، رسولى که خدا قرآنرا نخست به او تعلیم کرده ، و او را معلم سایرین قرار داده ، و فرموده : (نزل به الروح الامین ، على قلبک )، (روح الامین آنرا بر قلب تو نازل کرده )، و نیز فرموده : (و انزلنا الیک الذکر، لتبین للناس ما نزل الیهم )، (ما کتاب را بر تو نازل کردیم ، تا براى مردم بیان کنى ، که چه چیز براى آنان نازل شده )...، و نیز فرموده : (یتلوا علیهم آیاته ، و یزکیهم ، و یعلمهم الکتاب و الحکمه )، (آیات آنرا بر شما میخواند و شما را تزکیه نموده ، کتاب و حکمت را تعلیمتان مى دهد)....
و امامان اهل بیت که رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم ایشانرا در حدیث مورد اتفاق بین شیعه و سنى (انى تارک فیکم الثقلین ، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا، کتاب الله و عترتى ، اهل بیتى ، و انهما لن یفترقا، حتى یردا على الحوض )، من دو چیز گران در شما جانشین مى گذارم ، که مادام به آن دو تمسک جوئید، ابدا بعد از من گمراه نمى شوید، یکى کتاب خدا، و یکى عترتم اهل بیتم را، و این دو حتى چشم بر هم زدنى از یکدیگر جدا نمى شوند، تا کنار حوض بر من درآیند)، منصوب براى چنین مقامى کرده ، و خدا هم تصدیقش کرده ، که فرموده : (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا)، و نیز علم به قرآن را از غیر ایشان که مطهرین اند نفى کرده ، و فرموده : (انه لقرآن کریم ، فى کتاب مکنون ، لا یمسه الا المطهرون )، (به درستى که این قرآن کتابى است کریم و خواندنى در کتابى مکنون که احدى جز مطهرین با آن تماس ندارد).
این پیغمبر و این امامان اهل بیت علیهم السلام ، طریقه شان در تعلیم و تفسیر قرآن کریم ، بطوریکه از احادیث تفسیرى آنان بر مى آید، همین طریقه اى است که ما بیان کردیم ، و ما بزودى آن احادیث را در ضمن بحث هاى روایتى این کتاب از نظر خواننده عزیز مى گذرانیم ، آنوقت خواهید دید که هیچ اهل بحثى در آن همه روایت حتى به یک حدیث برنمیخورد، که رسولخدا و یا ائمه اهل بیت علیهم السلام در تفسیر آیه اى از حجت و برهانى علمى و نظرى و یا فرضیه اى علمى کمک گرفته باشند.
فرمایشات پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم درباره قرآن کریم
و چطور ممکن است چنین کارى کرده باشند؟ با اینکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درباره قرآن کریم فرمود: (وقتى فتنه ها چون پاره هاى شبى دیجور راه خدا و راه نجات را بر شما مشتبه کردند، در آن هنگام بر شما باد بقرآن ، که او شافعى است ، که شفاعت و وساطتش امضاء شده ، و شکوه گرى از نقائص بشر است که خدا او را تصدیق کرده ، هر کس آن را به عنوان کارنامه پیش روى خود بگذارد، تا به آن عمل کند، او وى را به سوى بهشت مى کشاند، و هر کس آن را پشت سر اندازد، و به برنامه هائى دیگر عمل کند، همان قرآن او را از پشت سر به سوى آتش مى راند.
قرآن دلیلى است که بسوى بهترین سبیل راه مى نماید، و آن کتاب تفصیل ، و جدا سازى حق از باطل است ، و کتاب بیان است ، که هر لحظه به تو سعادتى میدهد، کتاب فصل است ، نه شوخى ، کتابى است که ظاهرى و باطنى دارد، ظاهرش همه حکمت است ، و باطنش همه علم ، ظاهرش ظریف و لطیف ، و باطنش بسیار ژرف و عمیق است ، قرآن داراى دلالتها و علامتها است ، و تازه دلالتهایش هم دلاتى دارد عجائب قرآن را نمى توان شمرد، غرائب آن هرگز کهنه نمى شود، در آن چراغهاى هدایت ، و مناره هاى حکمت است ، قرآن دلیل بر هر پسندیده است نزد کسى که انصاف داشته باشد.
بنابراین بر هر کسى لازم است که دیدگان خود را در آن بچراند، و نظر خود را به این صفات برساند (و با این صفات به قرآن نظر کند) تا دچار هلاکت نشود، و از خلیدن خار به پاى چشمش رهائى یابد، چه تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر است ، چنین کسى مانند چراغ بدستى میماند که در تاریکیهاى شب نور دارد، او به سهولت و بخوبى میتواند از خطرهائى که تاریکى مى آفریند رهائى یابد، علاوه بر اینکه در مسیر خود توقفى ندارد، على علیه السلام هم (به طوریکه در نهج البلاغه آمده ) مى فرماید: (قرآن چنین است که پاره اى از آن پاره اى دیگر را بیان میکند، و بعضى از آن شاهد بعضى دیگراست )....
و این یگانه راه مستقیم و روش بى نقصى است که معلمین قرآن و هادیان آن ، ائمه علیهم السلام پیموده اند.
و ما نیز بیارى خداى سبحان روش تفسیرى خود را به همین طرز قرار مى دهیم ، و از آیات قرآن در ضمن بیاناتى بحث مى کنیم ، و بهیچ وجه بحثى نظرى ، و فلسفى ، و یا به فرضیه اى علمى ، یا مکاشفه اى عرفانى ، تکیه نمى کنیم .
و نیز در این تفسیر در جهات ادبى قرآن بیش از آن مقدارى که در فهم معنا از اسلوب عربى محتاج به آن هستیم ، و تا آن نکته را بیان نکنیم از اسلوب عربى کلام آن معنا را نمى فهمیم ، و یا مقدمه اى بدیهى ، و یا مقدمه اى علمى که فهم اشخاص در آن اختلاف ندارد، ذکر نمى کنیم .
بنابراین از آنچه تاکنون بیان کردیم به دست آمد، که ما در این تفسیر به منظور اینکه به طریقه اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده باشیم تنها در جهات زیر بحث مى کنیم :
1- معارفى که مربوط است به اسماء خداى سبحان و صفات او، از حیات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و یکتائى ، و امثال آن ، و اما ذات خداى عز و جل ، بزودى خواهى دید که قرآن کریم آن ذات مقدس را غنى از بیان مى داند.
2- معارف مربوط به افعال خدایتعالى ، چون خلق ، و امر، و اراده ، و مشیت ، و هدایت ، و اضلال ، و قضاء، و قدر، و جبر، و تفویض ، و رضا، و غضب ، و امثال آن ، از کارهاى متفرق .
3- معارفى که مربوط است بواسطه هائى که بین او و انسان هستند، مانند حجابها، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و کرسى ، و بیت المعمور، و آسمان ، و زمین ، و ملائکه ، و شیطانها، و جن ، و غیر ذلک .
4- معارفى که مربوط است به خود انسان در زندگى قبل از دنیا.
5- معارفى که مربوط است بانسان در دنیا، چون تاریخ پیدایش نوع او، و خودشناسیش ، و شناسائى اصول اجتماعى ، و مسئله نبوت ، و رسالت ، و وحى ، و الهام ، و کتاب ، و دین ، و شریعت ، که از این باب است مقامات انبیاء، که از داستانهاى آنان استفاده مى شود، همان داستانهائى که قرآن کریم از آن حضرات حکایت کرده است .
6- معارف مربوط به انسان در عوالم بعد از دنیا، یعنى عالم برزخ و معاد.
7- معارف مربوط به اخلاق نیک و بد انسان ، که مقامات اولیاء در صراط بندگى یعنى اسلام و ایمان و احسان و اخبات و اخلاص و غیر ذلک مربوط به این معارف است .
و اما آیاتى که مربوط است به احکام دینى ، در این تفسیر پیرامون آنها بحث نشده ، چونکه بحث پیرامون آنها مربوط به کتاب فقه است نه تفسیر.