على است نفس احمد و حقیقت محمدى منم که بضعة النبى و، با على برابرم
به تخت اقتدارشان ، نشسته ام کنارشان به تاج افتخارشان ، یگانه است گوهرم
بجز محمد و على ، که نور ما بود یکى ز انبیاء و اولیاء، خدا نموده برترم
نبى چو گفت بر ملا: اگر نبود مرتضى ز اولین و آخرین ، هر کسى نبود همسرم
على ، شهاب ثاقب و منم فروغ زُهر وى با اوج عصمت و حیا، به هر زمان منورم
نهال عشق ایزدى ، بهار حسن سرمدى شکوفه محمدى ، عطاى رب و کوثرم
حسین با حسن مرا، دو گوشوار زینتند على است طوق گردنم ، محمد است افسرم
محمد و على و من ، چو اصل و ام خلقتیم منم که باب خویش را، درین مقام مادرم
فدک چه جلوه اى کند، به پیشگاه دولتم که مالکیت جنان ، به کف بود چو حیدرم
علیه غاصب فدک ، از آن قیام کرده ام که راه پر جهاد حق ، نشان دهم به دخترم
حسان ) بود مودت رسول و آل مصطفى امید برزخ من و، پناه روز محشرم