چرا دشمن «هویت ملی» ما را نشانه گرفته؟ !
دکتر موسی نجفی
هویت مبحثی است که به ما یعنی شخصیت ما بر میگردد و در مقابل آن غیریت قرار دارد از این رو هویت به جنبههای تمایزی و غیریتی ما توجه دارد یعنی من این هستم و این نیستم. بدین سبب ما یک طرف هویت داریم و طرف دیگر غیریت؛ از این رو وقتی از واژهی معنای بحران هویت میتوانیم صحبت کنیم که هویت شخص در جامعهای برآورده نشده باشد و به اصطلاح بحران هویت شکل گرفته باشد که آن وقت است که میگوییم جامعه به غیر خودش تبدیل میشود که این موضوع بسیار اهمیت دارد. این که ماهیت یک جامعه یا ذات یک جامعه چیست؟ هویت یک جامعه نامیده میشود.
هویت ایرانی؛ ذاتی یا متکثر؟!
هویت را همه قبول دارند اما بحثی که بین حوزههای مختلف علمی وجود دارد این است که هویت ایرانی ذات دارد یا متکثر است. روشنفکران و دگراندیشان معمولاً میخواهند بگویند هویت ذات واحدی ندارد و متکثر است تا به این وسیله بگویند اگر اسلام در ذات هویت ایرانی هست امروز غرب نیز هست، یعنی همان مقداری که امروز اسلام و ایران در ذات ما ایرانیها نشسته به همان میزان هم ما غرب و مدرنیته را پذیرفتهایم.
در این قضیه آقای دکتر «بشیریه» به طور معمول پیشتاز بودهاند. بسیاری از روشنفکران دیگر هم این گونه بودند که هویت ملی ایران را بیشتر متکثر میدانند در صورتی که به نظر میرسد از زمانی که اسلام به ایران وارد شده، ذات هویتی ایرانی، اسلامی شده است و هیچ چیزی به اندازهی اسلام برای ایرانیها مهم نیست و هویت و ذات ایرانی را در برنگرفته است از این رو معمولاً روشنفکران یا دگراندیشان یا حتی برخی از روشنفکران دینی، ذات هویتی ایرانی را متکثر خواندهاند تا اسلام گوهر واحد و بی نظیر و منحصر به فردی دیده نشود.
«هویت»؛ یک مسألهی بنیادین
شکل گیری هویت اسلامی-ایرانی دو مرحله داشته است. از نظر ما یک مرحله ورود اسلام به ایران است و مرحلهی دیگر هم از 500 سال اخیر شکل گرفته است که ایرانیها به مکتب امامت و ولایت رسیدهاند و ایران شیعه مد نظر است یعنی تشیع در این ذات قرار گرفت. در خصوص مرحلهی اول، استاد مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» بحثهای خوبی دارند و انجام دادهاند. در مورد مرحلهی دوم و اینکه در این 500 سال اخیر چه اتفاقی افتاده است، بحثهای فراوانی صورت گرفته است. وقتی از هویت ایرانی صحبت میشود بیشتر مجموعهای از همین مباحث یعنی هویت واحد، ذات ایرانی، هویت متکثر، جایگاه اسلام، تجدد، مدرنیته و... بحث میشود و اختلاف در همین حوزه است.
بنابراین بحث هویت از بحثهای بنیادین ماست که اگر ما این مسأله را حل نکنیم بسیاری از نظریههای کوچکتر در حوزهی جامعه شناختی و اندیشهی سیاسی، تاریخ سیاسی، علوم سیاسی و ... مغفول یا ناقص میماند. باید ابتدا تکلیف این مسأله را روشن کنیم تا بتوانیم به دیگر نظریههای کوچکتر مطلب برسانیم و الهام و فضا بدهیم. این مسأله بسیار مهم است.
دشمن هم دقیقاً هویت را هدف قرار داده است برای این که میداند اگر بتواند به این هویت رخنه کند و آن را بشکند دیگر چیزی باقی نمیماند. از این رو به طور معمول دشمن سعی میکند به این هویت آسیب برساند که به نظر بنده این آسیبها در دو حوزه، شکل گرفته است، یکی حوزهی ذات و دیگری عرض یا هسته و پیرامون. معمولاً ابتدا سعی میکنند به پیرامون آسیب برسانند و بعد به ذات برسند.
هر چند به نظر میآید در 100 سال بعد از مشروطیت به خصوص دورهی پهلوی اول توانستهاند تا حدودی به پیرامون و به عرض خیلی آسیب برساندند؛ اما ذات هویت ایرانی همچنان محفوظ مانده و متکثر هم نیست یعنی اسلام در مرکز این ذات قرار دارد و انقلاب اسلامی هم در اثر همین به وجود آمده یعنی بحران هویتی که در پیرامون ایجاد کردهاند، انقلاب اسلامی هم در حقیقت واکنشی بود به آن بحران هویت و رسیدن به هویت.
بحث هویت از بحثهای بنیادین ماست که اگر ما این مسأله را حل نکنیم بسیاری از نظریههای کوچکتر در حوزهی جامعه شناختی و اندیشهی سیاسی، تاریخ سیاسی، علوم سیاسی و ... مغفول یا ناقص میماند. باید ابتدا تکلیف این مسأله را روشن کنیم تا بتوانیم به دیگر نظریههای کوچکتر مطلب برسانیم و الهام و فضا بدهیم. این مسأله بسیار مهم است. دشمن هم دقیقاً هویت را هدف قرار داده است برای این که میداند اگر بتواند به این هویت رخنه کند و آن را بشکند دیگر چیزی باقی نمیماند.
عشق به ولایت به ذات و هویت مردم ایران باز میگردد
ما در بحث هویت میتوانیم انقلاب اسلامی را هم تحلیل کنیم؛ همچنین میتوانیم مدرنیته و غرب را نیز تحلیل کنیم؛ از این رو این بحث بسیار کلیدی و مهم است و دشمن هم اکنون متوجه شده که علت و رمز وحدت مردم ایران و یکپارچگی مردم ایران و عشقی که به ولایت دارند، به ذات و هویت مردم ایران باز میگردد از این رو خود هویت را مورد تهاجم قرار داده و همین طور که گفتم این آسیبهایی که وارد میکنند، بیشتر در حوزهی پیرامون بوده و در ذات و هستهی مرکزی نبوده بلکه بیشتر در حوزهی حیات خلوت ما بوده است و توانستهاند بحرانهایی ایجاد کنند و به طرز لباس پوشیدن ما، نحوهی زندگی ما، برخی آداب و رسوم ما اثر بگذارند اما همچنان اسلام برای ایرانیها مهمترین گوهری است که در سایهی آن دور هم جمع میشوند و زندگی میکنند.
چرا دشمن «هویت ملی» ما را نشانه گرفته است؟
دشمنان چون اسلام را علت اصلی این هویت و احساسات دینی و ایمان مردم را در مرکز این مقاومت میبینند، در تلاشاند این را بشکنند. حالا با انواع راهها، شبکههای ماهوارهای، فیلم خلاف اخلاق، ترویج عقاید عرفانی اباحی، ترویج افکار باطل، ایجاد شبهات و چیزهایی که ایمان مردم را هدف قرار میدهد. سرگرم کردن مردم به اموری که یک نوع اباحیگری و یا سستی نسبت به دین در جامعه ایجاد کند را سعی میکنند به خصوص در بین نسل جوان ترویج کنند که مجموعهی آن میشود بحران هویت.
وقتی جوان را از هویتش جدا کردند و به جای آن بحران هویت را به او دادند اول، دیگر مقاومتی صورت نمیگیرد. کشور راحت فتح میشود. کاری که در خیلی از کشورهای اسلامی انجام دادهاند و توانستهاند جوانهای مسلمان و یا اقشار مختلف را از هویت دینیشان جدا کنند. از این رو اینها این کار را کردند و یک جاهایی هم موفق شدند. در ایران انقلاب اسلامی با این هویت گره خورده و چون گره خورده اینها متوجه این نکته هستند که اگر بتوانند به انقلاب اسلامی صدمه بزنند در واقع به هویت لطمه زدهاند و اگر بتوانند به هویت صدمه بزنند، به انقلاب اسلامی ضربه زدهاند از این رو هویت را نشانه گرفتهاند.
راهکارهای مقابله با جنگ هویتی
اولین کاری که در هشدار رهبری وجود دارد، مسأله شناسی است. باید بدانیم دشمن چه کاری دارد انجام میدهد یعنی مثلاً در کنار برنامههای ماهوارهای، هجوم تبلیغاتی، هجوم فکری اینترنتی، فضاهای سایبری و فضاهای مجازی فکر نکنیم تنها تبادل اطلاعات است. باید بدانیم آنها نقشههای بالاتری برای ما دارند و در اثر برتری رسانهای و تبلیغاتی که دارند این فاکتور را حاضر نیستند به راحتی از دست بدهند. پس راه اول شناخت مسأله است ما باید مسأله را بشناسیم و به جوانها و نسل امروز بفهمانیم. مسأله تنها تبادل اطلاعات آزاد و یا بحث علم نیست. دشمن یک چیز بالاتر از این را هدف گرفتهاند اگر ما بتوانیم این مسأله را خوب تبیین کنیم و ابعادش را خوب مشخص کنیم و به او بفهمانیم که میخواهند مهمترین ابزار و سنگر ما را فتح کنند آن وقت مسأله شاید شکل دیگری پیدا کند.
ما تا زمانی که راجع به برخی از تئوریها و نظریههای کلان بحث نکنیم و موضع خودمان را مشخص نکنیم در خیلی از مباحث آکادمیک و علمی مجبور میشویم به استبدادی که در اثر سیطرهی شرق شناسان حاصل میشود، تن بدهیم و آن طور میشود که جامعهی خودمان را، مردم خودمان را، انقلاب خودمان را با نظریهها و نگرشهایی تحلیل کنیم که بومی نیست و رنگ بومی ندارد. متأسفانه این اتفاقی است که در خیلی از رشتههای علوم سیاسی و تاریخ در دانشگاههای امروزمان دارد، اتفاق میافتد.(*)
منبع:برهان