چگونه اعتراض کند وقتی بخشی از پازل بهائیت است
سکوت میرحسین موسوی در برابر هتاکی های ضددینی هسته اصلی حمایت از وی، برای طیف حامیان متدین او سؤال برانگیز شده است.
اکبرگنجی دن کیشوت فراری حلقه کیان و روزنامه های زنجیره ای، اخیرا در مصاحبه با شبکه بی بی سی انگلیس به انکار صریح امام زمان(عج) و عصمت ائمه علیهم السلام پرداخت. وی عضو تیم 5 نفره به سرپرستی بهاءالله مهاجرانی- وزیر ارشاد و سخنگوی دولت اصلاحات- است که خود را هسته اصلی و اتاق فکر جنبش سبز معرفی کرده اند بی آن که با مخالفت موسوی مواجه شوند.
با سپری شدن بیش از یک هفته از گستاخی اکبرگنجی و سکوت موسوی، سایت خبری «عصر ایران» که از سایت های اصلاح طلب و منتقد دولت به شمار می رود، به انتقاد از این سکوت پرداخت و نوشت: پافشاری و اصرار بر مواضع، هرگز به معنای آن نیست که موسوی درباره کسانی که با بلیت او سخن می گویند، نتواند یا نخواهد اعلام موضع کند. اخیرا اکبر گنجی در قالب عضو اتاق فکر جنبش سبز به دفاع از سبزها و موسوی می پردازد. البته تا این جای کار مشکلی نیست اما وقتی این بیان دیدگاهها باعث هزینه سازی برای شخص دیگر (موسوی) می شود انتظار این است که آن فرد اعلام موضع کند و نسبت خود با ماجرا را تبیین کند.
«عصر ایران» اضافه کرد: گنجی که روزگاری در دهه 60 خورشیدی شلوار لی پوشیدن جوانان، غیرت او را جریحه دار می کرد اینک در همان حال که مدعی حمایت از موسوی است مقدسات اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران را به طور واضح زیر سؤال می برد و به راحتی و وقاحت، حتی منکر وجود مقدس امام زمان(عج) می شود. این در حالی است که حتی کسانی که در تقیدات مذهبی خود چندان مستحکم نیستند، معتقد به وجود امام عصر(عج) هستند و احترام آن حضرت را پاس می دارند و به عنوان مثال، در برگزاری مراسم جشن و شادی هم ترجیح می دهند آن را با نیمه شعبان مقارن سازند. در چنین شرایط و جامعه ای، ناگهان فردی پیدا می شود و با استفاده از تریبون رسانه های خارجی، صریح و وقیح، باور عمومی جامعه را به بازی می گیرد و از انکار امامی سخن می گوید که دهها میلیون نفر در کشور به او ایمان و عشق دارند. گنجی مدعی حمایت از شخصی (موسوی) می شود که بیانیه آخرش را با سلام و ارادت نسبت به جد امام زمان(عج) یعنی وجود نازنین امام حسین(ع) آغاز می کند.
سایت مذکور با نگرانی نوشت: «نمی توان موضوع را به سادگی برگزار کرد و از کنار آن با بی اعتنایی گذشت. وانگهی سکوت در برابر این موضع گیری های ضد دینی باعث می شود رقبای سیاسی با صغری و کبراهای خاص خود چنین وانمود کنند که موسوی نیز مانند حامی اش گنجی، اعتقادی به مبانی شیعه ندارد. لذا طبیعی است که فردی مانند موسوی که به واسطه افاضات ضددینی یکی از مدعیان حمایتش در معرض آسیب قرار دارد، به موضع گیری شفاف بپردازد. البته سخنان گنجی به حدی موهن بوده که حتی اگر وی مدعی حمایت از میرحسین نیز نبود، باز انتظار می رفت که چنین اهانت هایی به ساحت پاک امام زمان(عج) محکوم شود و اکنون که چنین شخصی ادعای حمایت از جنبش سبز و موسوی را نیز دارد و خود را عضو اتاق فکر این جریان هم می داند، لزوم موضع گیری و تبیین مواضع نسبت به سخنان او دوچندان می شود. سکوت موسوی در قبال اهانت ها و کفرگویی های کسی که حتی منکر قرآن نیز شده و محکوم نکردن این رویکرد، آن هم در شرایط فعلی، می تواند متضمن هزینه های سیاسی سنگینی برای موسوی وحامیانش باشد، آن هم در جامعه ای که قریب به اتفاقش شیعیان دوازده امامی اند و حتی اهل سنت اش نیز به خاندان رسول خدا(ص) خالصانه و عاشقانه ارادت دارند.»
ضمن تقدیر از غیرت دینی گردانندگان سایت عصر ایران، باید این حقیقت را گوشزد کرد که حوادث پس از انتخابات، رقابت بین جناح های سیاسی نبود و حوادث 7 ماه اخیر نیز این واقعیت را به تدریج نمایان کرد اما توقع موضع گیری موسوی علیه کفریات و اراجیف یک عضو اتاق فکر جنبش سبز، توقع دور از واقعی است. چگونه می توان از موسوی انتظار داشت علیه اراجیف یک مهره مفلوک و دم دستی سازمان سیا موضع بگیرد در حالی که خود در بیانیه 17، حرمت شکنان روز عاشورا را «مردم خداجو» توصیف می کند؟! یا چه توقعی است وقتی می بینیم طی حوادث 7 ماه گذشته عناصر ضدانقلاب با استفاده از بسترسازی و حمایت موسوی، تصویر حضرت امام را به آتش می کشند، علیه اصل ولایت فقیه فحاشی می کنند، به دعوت وی در روزهای ملی مبارزه با استکبار و قدس، به نفع آمریکا و اسرائیل شعار می دهند و اسلام را از جمهوری اسلامی حذف می کنند اما حتی یک کلمه مخالفت و اعتراض هم از او نمی شنوند؟ خوش بینانه ترین علت این است که موسوی با اطلاع از بدبینی و انزجار قاطبه مردم، درصدد است ضدانقلاب را از دست ندهد اما تحلیل های دیگر حاکی از این است که وی در همان پروژه ای نقش ایفا می کند که گنجی و سروش و مهاجرانی و کدیور و... قطعات دیگر پازل آن هستند. بنابراین موسوی به هر دلیل اجازه و جرئت ندارد که به عملکرد و مواضع گستاخانه عناصر بهایی مسلک، ضد دین و ضد انقلاب اعتراض داشته باشد.
منبع:اقتدارملی
جواد لاریجانی:سخنرانی مشهد هاشمی را باطل میدانم اما وی را باید حفظ کرد
در نشست جامعه اسلامی مهندسی مطرح شد
انقلاب اسلامی تجربه زندگی بر اساس عقلانیت اسلامی را در جامعه بشری باز کرد
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری با تاکید بر اینکه سخنرانی مشهد هاشمی را باطل میدانیم، گفت: هاشمی را باید حفظ کرد زیرا میتواند برای انقلاب فعالیت کند و بنده این را از نحوه رفتار رهبری با وی دریافتم .
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری با تاکید بر اینکه سخنرانی مشهد هاشمی را باطل میدانیم، گفت: هاشمی را باید حفظ کرد زیرا میتواند برای انقلاب فعالیت کند و بنده این را از نحوه رفتار رهبری با وی دریافتم.
محمد جواد لاریجانی در نشست مطبوعاتی جامعه اسلامی مهندسین گفت: انقلاب اسلامی تجربه زندگی بر اساس عقلانیت اسلامی را در جامعه بشری باز کرد.
وی اظهار داشت: در قرن بیستم دو نسخه برای یک زندگی خوب عمدتاً در جوامع غربی مطرح شد.
لاریجانی تصریح کرد: تجربه مارکسیستی که در دینا پدید آمد و در کمتر از 50 سال در نیمی از دنیا رواج پیدا کرد و شوروی را به کشور بزرگ صنعتی تبدیل نمود که البته بعد از 70 سال از بین رفت.
وی افزود: این تجربهای بود که بر اساس فکر سکولار که سعی میکرد علمی هم باشد افراد زیادی را حتی در جهان اسلام به خود جذب کرده بود.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری گفت: تجربه بعدی که امروزه در جریان است، بنای زندگی جمعی بر اساس دموکراسی لیبرال است.
لاریجانی خاطر نشان کرد: تجربه زندگی بر اساس زندگی لیبرال جز تجربه کشور ما هیچ رقیبی در دنیا ندارد.
وی با بیان اینکه کشورهایی مانند چین، هند و روسیه در اصل این مسئله حرفی ندارند، اضافه کرد: چین نظام دموکراسی لیبرال را در پایه قبول دارد ولی معتقد است که باید به تدریج به سمت این نظام حرکت کرد.
لاریجانی گفت: در تمامی عالم در مقابل جهان شمولی دموکراسی لیبرال تنها کشور ایران است که ایستاده است.
وی با اشاره به تحرکات غرب علیه ایران، اظهار داشت: امروزه یکی از پیچیدهترین، وسیعترین، و چندجانبهترین تهاجمها علیه کشور ما در جریان است.
وی با بیان اینکه غرب از پتانسیل این تجربه زندگی بر اساس عقلانیت اسلامی در ایران سخت به هراس افتاده، افزود: این تجربه بسیار مهم و برای غرب خطرناک است.
وی تصریح کرد: انقلاب اسلامی بعد از 30 سال شکست نخورده و برای غرب بزرگ جلوه میکند که تا این حد علیه
” حاکمیت اصلی از آن خدا است “
کشور ما دست به تهاجم میزنند.
وی با بیان این که مجموعه معارض غرب صهیونیستی است، گفت: غرب صهیونیستی شامل آمریکا و انگلیس است و صهیونیسم به عنوان موتور فکری فعالیت می کند.
وی علت پیچیده بودن تهاجم غرب به ایران را چنین دانست: غرب صهیونیستی با شعار الله اکبر و یا حسین وارد شده و یاد انقلاب را تداعی کردهاند.
وی با اشاره به همه جانبه بودن این تهاجم، تصریح کرد: غرب توانست تمام کسانی را که با نظام و مسئولان کشور مشکل داشتند به هم وصل نماید.
لاریجانی ادامه داد: هماکنون در میان میدانی قرار داریم که عظیمترین، پیچیدهترین و چندجانبه بودن تهاجمات علیه کشور ما وجود دارد.
وی اذعان داشت: قصد غرب صهیونیستی تسلط بر کشور ایران مانند عربستان است.
لاریجانی با بیان اینکه هماکنون با مسئله استقلال کشور روبرو هستیم ، گفت: جهان غرب از وسیعترین امکانات رسانهای خود استفاده کرده ولی در صورت لزوم با توسل به زور و ترور نیز اهداف خود را پیش میبرد.
وی اظهار داشت: باید در مقابل این تهاجمی که به استقلال کشور شده موضع گرفت.
لاریجانی با اشاره به وضعیت کنونی کشور تصریح کرد: در شرایط فعلی باید تمامی اختلافات را کنار گذاشت و گروهها موضع خود با غرب را روشن نمایند.
وی با بیان اینکه گفتن نه به تهاجم آمریکا مسئله پیچیدهای نیست، گفت: آنجایی که آمریکا بر روی حرف و عمل ما تأثیر میگذارد باید مخالفت کرد.
لاریجانی با اشاره به بصیرت بر جو کنونی اظهار داشت: امروزه مهمترین نکته که در بصیرت وجود دارد این است که ببینیم در کجا هستیم و به کجا باید رفت.
وی اظهار داشت: مرزبندی مورد اشاره مقام معظم رهبری، مرزبندی ملی بوده و خطی یا جناحی نیست.
لاریجانی با اشاره به اینکه هر مسلمان، یهودی و مسیحی که در کشور ایران زندگی میکند خواهان استقلال است، گفت: هیچ شخص ایرانی نمیخواهد کشوری مانند آمریکا و انگلیس بر آن حکومت کند.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری با بیان اینکه باید فضای سیاسی آینده آماده
” نفاق این است که بگوییم قانون اساسی را قبول داریم ولی به آن عمل نکنیم “
رقابت شود خاطرنشان کرد: برای اینکه آینده خوبی جهت تحرکات سیاسی در کشور داشته باشیم نیاز به صرف زمان هستیم.
لاریجانی با اشاره به اینکه باید از صحنه سیاسی آینده کشور نفاق را زدود گفت: نفاق این است که بگوییم قانون اساسی را قبول داریم ولی به آن عمل نکنیم.
وی با اشاره به سخنان خاتمی مبنی بر حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش گفت: حاکمیت بر سرنوشت شعار قرن 17 و پایه سکولاریسم است.
وی در ادامه افزود: حاکمیت اصلی از آن خدا است.
لاریجانی از نفاق لیبرالیسم به عنوان نفاق دوم نام برد و افزود: باید در جهت نفاقزادیی از صحنه سیاسی کشور تلاش نمود.
وی خاطرنشان کرد: صحنه سیاسی کشور باید میدان رقابت باشد و اگر سیاستمداری جمهوری اسلامی را قبول نداشته باشد حق شرکت در انتخابات را ندارد.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری گفت: سیستم انتخاباتی و سیاسی نباید نفاق را برتابد و مردم از مسئولان انتظار دارند که صادق باشند.
لاریجانی با اشاره به رفتار دوگانه اوباما در خصوص ایران اظهار داشت: حرکات اوباما قبل از انتخابات نشاندهنده این بود که وی قصد برقراری رابطه با ایران را دارد.
وی افزود: البته رابطه اوباما با ایران به دلیل برونرفت آمریکا از مشکلات منطقه بود نه خیرخواهی ایران.
لاریجانی اظهار داشت: استراتژی اوباما کاهش تنش با ایران به دلیل برونرفت از مشکلات منطقه از جمله افغانستان بود.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری گفت: صهیونیستها که بازنده انتخابات آمریکا بودند و برقراری رابطه با ایران به ضرر آنها بود، گزارشی را تحویل اوباما دادند که اوضاع ایران بعد از انتخابات مشوش شده و نهایتا بعد از چهار ماه نظام فرو میپاشد.
لاریجانی خاطرنشان کرد: هر دو گزینه رابطه با ایران و موضعگیری علیه ایران در مقابل اوباما بوده است که وی استراتژی موضعگیری علیه ایران در هنگام انتخابات را اختیار کرد.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری در خصوص مسئله کهریزک، کوی دانشگاه و کوی سبحان گفت: این اقدامات، اقدامات بسیار زشتی بوده که رهبر معظم انقلاب به محض اطلاع از موضوع کهریزک دستور به تعطیلی بازداشتگاه کهریزک دادهاند.
درباره مسائل کهریزک،لاریجان اشاره کرد که آنچه در کهریزک اتفاق افتاده است جنایتی بوده که دل هر ایرانی و
” صحنه سیاسی کشور باید میدان رقابت باشد “
مسلمانی را مجروح کرده و مسئولان برای آن خون گریه کردهاند.
البته توجه به مسئله کهریزک بنا به سبب شده که ما از مسئله مهمی که همانا تهاجم به استقلال کشور و نظام اسلامی است غافل شویم.
متاسفانه گاهی دیده میشود که افراد از روی دلسوزی آنچنان از جنایت اتفاق افتاده در کهریزک یا کوی دانشگاه برآشفته شدهاند که فتنه بزرگ علیه نظام را فراموش کردهاند.
حقیقت این است که این فتنه توطئه و عملا تهاجم وسیعی علیه استقلال و ماهیت نظام اسلامی ما ریشه حوادث متعدد کوچک و بزرگی است که پس از انتخابات اتفاق افتاده است.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری با بیان اینکه افراد بزرگ اشتباهات بزرگ دارند، اظهار داشت: هاشمی یکی شخصیتهای انقلابی است که زحمت فراوانی برای انقلاب کشیده است اما سه خطا مرتکب شد.
وی خطای اول هاشمی را راهاندازی دوم خرداد دانست.
محمد جواد لاریجانی گفت: هاشمی برای انقلاب زحمات زیادی کشیده و گمان میکرد که باید تمام نظرات وی عملی شود لذا دوم خرداد را راه اندازی کرد که بلای جانش شد.
وی با بیان اینکه خطای دوم هاشمی شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بود، اظهار داشت: تاریخ هرگز نمیتواند هاشمی را حذف کند زیرا افرادی مانند آقای هاشمی در انقلاب کم هستند.
وی اظهار داشت: به عنوان مثال گریه دختری در فیلم انتخاباتی آقای هاشمی در شأن وی نبوده و به وی تحمیل شده است.
لاریجانی با بیان اینکه مباحثی مانند حذف هاشمی صحیح نیست، تأکید کرد: هاشمی باید بپذیرد که حذف نشده و به انقلاب کمک نماید.
وی با بیان اینکه جریانات اخیر اشتباه سوم هاشمی است، خاطر نشان کرد: اشباه سوم هاشمی دارای دو مرحله است.
رییس مرکز تحقیقات فیزیک نظری، گفت: هاشمی در مرحله اول بیان کرد هر شخصی به جز احمدینژاد خوب است که این صحیح نیست.
وی گفت: هاشمی در مرحله دوم به این منطق غیر صحیح تن داد که "احمدینژاد نباشد به هر قیمت " که این بزرگترین اشتباه استراتژیک هاشمی بود.
وی در پایان با بیان اینکه سخنرانی مشهد هاشمی را باطل میدانیم، خاطرنشان کرد: هاشمی را باید حفظ کرد زیرا میتواند برای انقلاب فعالیت کند و بنده این را از نحوه رفتار رهبری با وی دریافتم.
خبرگزاری فارس
یادداشت فاطمه رجبی - افشای ماهیت پلیدها در تلویزیون
برنامه «رو به فردا» در تلویزیون، فرصتی پیش آورده تا ملت «ماهیت پلید فتنهگران» را شفافتر بشناسند. فتنهگرانی که با کودتای لجنی، بر آن بودند تا براندازی نظام اسلامی را به عنوان گام نخست براندازی اسلام و تشیع و روحانیت شیعه در سرای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به انجام رسانند. محمد خاتمی، موسوی و کروبی سران اجرای فتنهای هستند که طراح اصلی آن هاشمی رفسنجانی بوده و هست.
فتنهگرانی که با تئوریپردازی علیه «مشروعیت الهی» سالهاست اسلام حیاتبخش را نشانه رفتهاند. فریاد «شکست دین در مقابل آزادی» از سوی خاتمی و «تهاجم مکرر هاشمی به مشروعیت الهی امیرالمؤمنین علیهالسلام» ریشههایی هستند که علاوه بر کودتای شکستخورده و سرکوبشده لجنی، جنگ با امام حسین علیهالسلام را نیز در عاشورای حسینی علیهالسلام ثمر داد. «ننگی» که با سکوت یکی و با حمایت دیگری و اطلاعیههای شرمآور و شمری موسوی و کروبی و رضایی، برای این طیف فکری و رؤسای آن ثبت شد و با هیچ «رنگی» نه سیاسی، نه قضایی و نه با منابع هنگفت مالی، پاک نخواهد شد.
اما حضور عنصری به نام «جواد اطاعت» در برنامه «رو به فردا» بیش از گذشته به کالبدشکافی پیکر متعفن این تفکر اسلامستیز و جنایات و خونخواریهای چندماههشان منجر شد.
عصبیت، دروغگویی، فریبکاری، فرصتطلبی، همراه با فرار از اصل موضوع، عدم پاسخگویی و به اصطلاح «کلک زدن به ملت» از سوی این عنصر متکبر و خودبزرگبین، نماد کامل احترام و اعتقاد این تحمیلشدگان به ملت، نسبت به «شعور ملی» بود.
حال باید دید جواد اطاعت کیست؟ خاستگاه سیاسیاش کجاست. سیر دکتر شدنش چگونه است؟ و چه عواملی سبب گردیده تا او مانند هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی و دیگر عناصر فتنه خود را عالِم به همه علوم بداند و با هتاکی به نظام که آن را «حکومت» میخواند، طلبکار پر رو و بیحیا از ملتی باشد که در عین آگاهی و نجابت چه در انتخابات 22 خرداد و چه در چند ماه جنایت و خونخواری خاتمی، کروبی و موسوی به این جریان ناپاک و وابسته، «نه» گفت تا همچنان امریکا و اسرائیل در غم شکست مهرههای خود به سوگ بنشیند.
- اطاعت که مشخص نکرد اطاعتش از کدام خدا و پیامبر و دین و مذهب است که حتی حسینکشی عاشورا را هم نفی ننمود چه رسد به «مخالفت»، و با افتخار گفت: در هیچ کجای ایران همراه با مسلمانان – اعم از شیعه و سنی - در راهپیمایی اعلان انزجار علیه پیروان موسوی جنایتکار و خاتمی خونخوار نبوده است، راهی بس دراز و البته با زیگزاکهای بسیار «راست» و «چپی» پیموده تا به این جایگاه متعالی رسیده است!
- او روزی از مریدان «باهنر» بوده و با رانت او در مجلس پنجم از «اقلید» نامزد میشود و خوشبختانه مورد «طرد» مردم قرار میگیرد. و این یعنی «خزیدن به زیر چتر راست» برای رسیدن به قدرت!
- وی روزی دیگر در مرکز تحقیقات وزارت کشور وارد میشود و خدا میداند با این دانش و بینش که مردم از او دیدند، و با این ایمان و اعتقاد چه «تحقیقاتی» برای کشور! انجام داده است.
- این عنصر در مجلس ششم به چپ میپیوندد و از «دولتسر این گروه منحرف» در آن انتخابات پرمسأله از «داراب» به مجلس میرود و به هر حال «ایام به کامش میشود».
- در همان مجلس برانداز نامه هتاکانه، ذلیلانه و ضدملی علاوه بر ضد اسلامی را امضا میکند تا نامش همراه 126 عنصر کودتاگر و وطنفروش اصلاحطلب برانداز ثبت گردد.
- در مجلس هفتم از سوی شورای نگهبان «به حق» رد صلاحیت میشودف تا ملت و کشور از لوث وجود چنین دشمنانی آسوده گردند. هر چند همپالکیهایش به مجلس راه یافتند.
- اطاعت خود میداند «سیر ورود به مقطع دکترایش چگونه بوده»، و او خود میداند در این سیر «مانند دیگر همفکران با چه قانونی به دکترا رسید» تا در تلویزیون پُز آن را به ملت بدهد.
- اطاعت در دوران سیاه و ننگین محمد خاتمی، در کنگره صدمین سالگرد تولد آیت الله العظمی بروجردی به دستبوسی آیت الله مهدویکنی پرداخت. در پیش جمعی که من نیز یکی از آنها بودم، تا مثلا خود را تطهیر کند. البته او نمیدانست فاطمه رجبی آنجاست و این چاپلوسی و نفاق را با افشای نظر خائنانه او نسبت به نهضتآزادی که همان روزها منتشر شده بود، به اطلاع آیت الله مهدوی کنی این مجاهد وارسته میرساند. همانجا با صدای بلندی که اطاعت را به لکنت زبان انداخت و ...
- حال چنین عنصری معلوم است که به جای پاسخگویی به جنایات ضدملی «مولایش موسوی جنایتکار» در انتخابات، با توسل به دروغ و حقه، به تکرار دروغها و فریبکاریهای بیش از یکساله خاتمی و موسوی و کروبی پرداخت و این یعنی استادی دانشگاه البته با همان راهی که اشاره شد!
جالب است اطاعت بداند که واقعا بغض و کین از مردم و سرسپردگی به " ... " نمیگذارد بداند، مردم همه این خزعبلات را از سران فتنه شنیدند و بیش از همه در هتاکی ضدانسانی موسوی در مناظرات تلویزیونی! آیا تو دهنی بزرگتر از شکست کودتای لجنی توسط مردم مؤمن ایران را نیاز دارند. باید پرسید امثال اطاعت بگویند از کدام کشور اطاعت میکنند؟ امریکا، انگلیس یا اسرائیل!؟ «ایران» که در مناظرهاش جایی نداشت.
در پایان نمیتوان از یکی دو نمونه دروغگوییهای وقیحانه این سمبل اصلاحطلبی گذشت که در پیش چشم 70میلیون نفر اظهار شد.
- او گفت: «در سعادتآباد – یک محله اعیاننشین تهران که این فرد سکونت دارد - صف نانواییها خلوت است، و وقتی آنجا کسی نمیتواند نان بخرد، حال بقیه مردم معلوم است.» یعنی بنا بر گفته این مغز متفکر و صادق اصلاحطلب، الآن بیشتر مردم تهران از نداشتن حتی نان، مردهاند و جنازههایشان کنار خیابانها افتاده است.
- او نرخ تورم 49% زمان هاشمی را با دروغگویی خائنانه به احمدینژاد نسبت داد، مانند موسوی جنایتکار.
- او با دروغگویی که رسم و راه فتنهگران و خائنان است، راهپیمایی جنایتکارانه 25 خرداد را «بدون اطلاعیه» عنوان کرد، هر چند در چند جمله بعد ناچار شد به «صدور اطلاعیه برای آن اعتراف کند» و این یعنی «دروغگو کمحافظه است.»
البته اطاعت و امثال او ارزش آن را ندارند که به آنها پرداخته شود. اما از آنجا که حضورش در تلویزیون افشای ماهیت تمام پلیدیهای براندازان بود از «از سر تا دُم»، ناچار شدم این نوشته را منتشر کنم.
انصار نیوز
آیتالله جوادی آملی:عدهای با زبان و قلم برزخ خود را خراب میکنند
حضرت آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق گفت: افرادی که با زبان و قلم دروغ می گویند برزخ خود را خراب میکنند.
جلسه اخلاق هفتگی حضرت آیت الله جوادی آملی، استاد عالی حوزه علمیه قم، پنج شنبه اول بهمن، با حضور روحانیون و طلاب، مسؤولین آموزش و پرورش مازندران، کارمندان شرکت صنایع هواپیمایی ایران، خواهران بسیجی و عدهای از نیروهای دریایی سپاه در مسجد وی برگزار شد.
در این جلسه، حضرت آیت الله جوادی با تبیین خطبه 218 و 219 نهجالبلاغه گفت: خطبه 217 و 218 نهجالبلاغه گوشهای از نامه حضرت علی علیهالسلام به مردم مصر است که مردم هر هفته در نمازجمعه بخوانند و این نامه بیش از سی صفحه است.
مفسر قرآن کریم در بخش دیگر سخنان خود با بیان اینکه شناخت تعهد اخلاقی، رابطه زبان شناسی، هستیشناسی، معرفتشناسی و روانشناسی اخلاق با دین متوقف بر فهم صحیح جهانبینی است ابراز داشت: اخلاق علم جزیی است و تا زمانی که جهانبینی درست نشود اخلاق برای انسان مجهول میماند.
وی با اشاره به این که انسان در فن اخلاق از جهت طب، معماری و هنر مظهر ذات خداوند است، اظهار داشت: انسان با طب بدن برزخی خود را سالم میکند و با معماری او را مستحکم و با هنر بدن خود را زیبا میسازد.
استاد عالی حوزه علمیه با بیان اینکه ما در این عالم حلقه وسط قرار داریم و به وسیله مرگ از پوست در میآییم و به عالم دیگر میرویم خاطرنشان کرد: قبل از اینکه بدن فرد به داخل گودال برود روح او داخل در جسم برزخی میشود و تمام رفتار و اعمال دیگران را نسبت به مراسم خود میبیند.
وی در ادامه افزود: افرادی که با قلم و زبان دروغ میگویند برزخ خود را خراب میکنند
حضرت آیت الله جوادی با اشاره به این که وحی منبع معرفتشناسی دین است که خداوند او را به انبیا و اولیا داده است ابراز داشت: انسان با نقل و عقل به عنوان چراغ صراط را تشخیص می دهد.
محسن سازگارا کیست؟
در اینجا ما به دنبال نشان دادن مختصات فکری او به عنوان کسی هستیم که از سال های اول پیروزی انقلاب در بخش هایی از نظام حضور داشته و سپس طی چند مقطع، تمایلات و وابستگی های واقعی خود را ابراز نموده و سرانجام آشکارا در خدمت دشمنان ایران درآمده است. در واقع، در این نوشتار مبدأ و روند انحراف و نتایج این روند مورد توجه قرار می گیرد تا آشکار گردد که چنین افرادی در اثر تحولات محیطی استحاله پیدا کرده و به اردوگاه دشمن پیوسته اند.
مسعود محمدی در گزارشی مفصل به بازخوانی سوابق، تحلیل شخصیت و مواضع محمد حسن (محسن) سازگارا پرداخته است.
به گزارش خبرنگار "تابناک"، این گزارش طولانی و جالب از تولد و آغاز زندگی محسن سازگارا، آغاز و به حال حاضر و مواضع و اظهارات اخیر وی ختم می شود.
با توجه به طولانی بودن این گزارش، "تابناک" اقدام به انتشار فصلی این مطلب می کند که امروز در این خبر، بخش مقدمه گزارش، از زمان تولد تا حضور او در نوفل لوشاتو و در قسمت های بعدی به ابعاد مختلف زندگی وی، افکار، ادعاها، اظهارات و همچنین تحرکات وی منتشر خواهد شد.
در سال های اخیر شماری از افرادی که در داخل کشور و در بخش هایی از حکومت حضور داشتند، به دلایل گوناگون تغییر موضع داده یا مواضع اصلی خود را آشکار کردند و اغلب، پس از آنکه از فعالیت در داخل کشور طرفی نبسته و عرصه را بر خود تنگ دیدند، به خارج از کشور رفته و به فعالیت خود علیه نظام جمهوری اسلامی به شکل علنی و مستقیم ادامه دادند.
اختلاف نظر در میان اعضای یک گروه و در یک مجموعه روندی طبیعی است و حتی می توان آن را نشانة حیات فکری و پویایی هر مجموعه دانست. اما در مورد افراد مذکور، اختلاف نظر شکلی غیرطبیعی داشته و بنا بر شواهد موجود «خیانت» به شمار می آید. روند فعالیت ها و اظهارات این افراد نشان می دهد که اختلاف آنان با مجموعة نظام، بنیادی و معطوف به براندازی بوده است؛ یعنی آنها نه تنها اساساً مبانی نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشته اند بلکه در پی نابودی این بنیادها بوده و با انگیزه های مختلف از ابراز این مواضع پرهیز می کردند. چنان که در مواردی مشاهده می کنیم این افراد در مخالفت با نظام تا آنجا پیش رفته اند که به خدمت دشمنان آشکار دولت و ملت ایران در آمده و «حقوق بگیر» آنان شده اند.
به یقین، نمی توان پنداشت که چنین افرادی ابتدا به مبانی و ارزش های انقلاب و نظام معتقد بوده و سپس دگرگون شده اند. مخصوصاً در مورد کسانی که از همان ابتدای انقلاب نسبت به رفتار و موضع و عملکرد آنها سؤالاتی مطرح بوده است. برای مثال، کسی مانند محسن مخملباف، در وضعیت کنونی به هیچ روی فردی با سابقة اعتقاد به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و حتی معتقد سابق به اسلام هم نمی تواند در نظر گرفته شود و در خوش بینانه ترین حالت می توان گفت که اعتقادات سابق وی چنان سست و بی مایه بوده که نهایتاً در فراز و فرود رویدادها و مواجهه با تفکرات انحرافی یکباره از بین رفته اند و فردی بی هویت بر جا مانده که برای تداوم بقای خود بناچار به جایی پناه برده است. آسان نیست که یک فرد،هویت تاریخی خود را انکار کند و در پی هویتی بیگانه تن به هر کاری بدهد. یک احتمال نزدیک تر به ذهن، وجود نفاق و خصلت ریاکاری در این افراد است.
از منظر دشمن شناسی، این گروه از افراد را باید جزو دشمنان داخلی به شمار آورد که خطر آنها به دلیل نفاقشان بسی بیشتر از دشمن خارجی است. به همین دلیل هم هست که بیشتر آنها تنها در صورتی از کشور خارج می شوند که دیگر هیچ امکانی برای فعالیت در داخل نداشته باشند؛ درست مانند منافقین در سال 60 که آخرین حرکت خود را برای براندازی نظام اجرا کرده و پس از شکست به خارج از کشور گریختند و ماهیت واقعی خود را در مزدوری دشمنان خارجی علیه ایران آشکار کردند. شعارهای فریبندة آنها در آن مقطع،حاکی از تمایل به برقراری دمکراسی و آزادی عقیده و بیان و پیاده کردم قوانین و حدود اسلامی بود اما رفتار آنان در تضاد کامل با این شعارها قرار داشت. آنها هیچ گاه حاضر نشدند به طور شفاف مواضع خود نسبت به موضوعات مختلف را به طور رسمی اعلام نمایند؛ هیچ گاه حاضر به بازنگری در تحلیل های خود نشدند؛ هیچ موضع مخالفی را چه در درون تشکیلات خود و چه در بیرون از آن تحمل نکردند و حتی اجازة مطرح شدن ندادند؛ پنهانی با دستگاه های اطلاعاتی بیگانه در تماس بوده و برای کسب قدرت حاضر به همه نوع همکاری با آنها بودند؛ و در نهایت تناقض ایدئولوژیک و ضعف پایگاه مردمی خود را با ترور فیزیکی و معنوی نیروهای انقلابی و وفادار به نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) تلافی می کردند. مرور وقایع آن سال های نه چندان دور بی تردید بسیار مفید و عبرت آموز است و زمینه ها و علل انحرافات بعدی گروه ها و افراد را نشان خواهد داد که البته موضوع نوشتار حاضر نیست.
از سوی دیگر، اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از مرزها، که تقریباً بعد از پیروزی انقلاب و در همان سال های نخست شکل گیری نظام، بنیاد گرفته بود، دچار سالخوردگی و ناتوانی فکری و ناامیدی مزمن در دستیابی به اهداف خود شده و تقریباً از ده سال پیش به این طرف، طرح بازسازی آن برای ادامة مقابله با جمهوری اسلامی در دستور کار سازمان های اطلاعاتی غرب و بخصوص آمریکا قرار گرفت. در کنار روش-های تبلیغاتی و رسانه ای برای این منظور، افرادی که از نظام بریده و یا به واسطة داشتن زمینه های التقاط و گرایش های ضد ولایت فقیه مستعد جذب و حمایت بودند، در حلقة اپوزیسیون نوسازی شده قرار می گرفتند. ویژگی این افراد آشنایی نسبی آنها با ساختار جمهوری اسلامی و شناخت نسبی شان از جامعة امروز ایران است و بدین ترتیب امکان ارتباط برقرار کردن آنها با جامعه بیشتر است تا اپوزیسیونی که سال ها دور از ایران بوده و هیچ گونه شناختی از ساختار قدرت در جمهوری اسلامی ندارد.
برخی از این افراد، به مرور توانایی همراهی با نظام را از دست داده و به دلایل مختلف در مقابل آن موضع گرفته بودند و یا به تحریک و تشویق دشمنان فریب خورده و با نظام و انقلاب عناد ورزیدند. برخی دیگر اساساً با نظام مشکل داشته و تنها زمینه ای لازم بود تا ماهیت واقعی آنها آشکار شود. این هر دو دسته، افرادی مطلوب برای طرح بازسازی اپوزیسیون جمهوری اسلامی به شمار می رفتند.
محسن سازگارا یکی از این افراد بوده است. در اینجا ما به دنبال نشان دادن مختصات فکری او به عنوان کسی هستیم که از سال های اول پیروزی انقلاب در بخش هایی از نظام حضور داشته و سپس طی چند مقطع، تمایلات و وابستگی های واقعی خود را ابراز نموده و سرانجام آشکارا در خدمت دشمنان ایران درآمده است. در واقع، در این نوشتار مبدأ و روند انحراف و نتایج این روند مورد توجه قرار می گیرد تا آشکار گردد که چنین افرادی در اثر تحولات محیطی استحاله پیدا کرده و به اردوگاه دشمن پیوسته اند و یا پنهان شدگانی در پس پردة تزویر و ریا بوده اند که سرانجام چهرة واقعی خود را نشان داده و در جایگاه اصلی خود قرار گرفته اند. مسیری که او از همراهی با انقلاب تا تقابل با آن طی کرد، به لحاظ شکلی و محتوایی قابل تأمل جدی است زیرا در این مسیر کمتر می توان روند تدریجی استحاله را دید. او در چند مقطع و با اقداماتی تقریباً سریع عناد خود را با انقلاب و نظام آشکار نمود. از همراهی امام (ره) در دهکدة نوفل لوشاتو تا همکاری با مؤسسة واشنگتن که محل تولید فکر و برنامه توسط صهیونیست ها علیه ایران است، مسیری نیست که بتوان آن را صرفاً استحاله و نتیجة تغییرات فکری دانست. باز هم باید بر این نکته تأکید کنیم که تغییر هویت تاریخی و هویت فکری تغییری ساده و پیرامونی نیست. ضمن اینکه تغییر دیدگاه و عقیده هم هیچ گاه مجوزی برای پیوستن به اردوگاه دشمن و تلاش علیه ملت و مردم نمی تواند باشد.
سازگارا کیست؟
محمدحسن (محسن) سازگارا، فرزند محمدعلی، در سال 1333 در خانواده ای نسبتاً مرفه در تهران متولد شد و پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) گردید که احتمالاً در سال 1351 بوده است؛ یعنی زمانی که فعالیت گروه های مختلف مارکسیستی و التقاطی شدت پیدا کرده و گروه های اسلامی نیز فعالیت خود را برای آگاه کردن قشرهای مختلف وسعت داده بودند تا از یک سو اصالت مبارزة صحیح مبتنی بر آموزه های دینی حفظ شده و توسعه یابد و هم ماهیت خطرناک گروه های چپ و التقاطی در به انحراف کشانیدن نهضت اسلامی برای جوانانی که در سطوح مختلف جامعه علیه رژیم شاه فعالیت می کردند آشکار گردد.
در چنان فضایی، سازگارا پس از مدتی از ادامة تحصیل در این دانشگاه معتبر ایرانی منصرف شد و به آمریکا رفت تا در دانشگاه شیکاگو در رشتة فیزیک تحصیل کند. در آن جا به فعالیت های سیاسی روی آورد و بنا به گفتة برخی، به عضویت نهضت آزادی در آمده و عضو انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا شد: «من خودم قبل از انقلاب هم مبارز خارج از کشور بودم. وقتی برای ادامه تحصیل به خارج رفتم از فعالین جنبش دانشجویی خارج کشور هم بودم» (شنود اشباح، ص 601). به نظر نمی رسد وی در داخل کشور در قبل از انقلاب فعالیت سیاسی خاصی داشته و یا عضو تشکلی بوده و خروج وی از کشور در آن زمان هم نمی توانسته انگیزة سیاسی داشته باشد.
از دانشگاه شریف تا نوفل لوشاتو
چنان که اشاره شد سازگارا با ترک تحصیل در اواسط دهة پنجاه شمسی به آمریکا رفت تا در دانشگاه شیکاگو تحصیل نماید. در آن جا بود که عضو نهضت آزادی و نیز عضو انجمن اسلامی دانشجویان شده و سرانجام در زمستان سال 57 و در آستانة تحولات منجر به سقوط رژیم پهلوی، به واسطه و توصیة ابراهیم یزدی، که خود ارتباطات گسترده ای را با سیاستمداران غربی به هم زده بود، برای انجام «امور خبرنگاری و ترجمة متون» به نوفل لوشاتو اعزام گردید و ظاهراً به همین دلیل تحصیلاتش در آمریکا نیز ناتمام ماند.
دربارة سازگارا این سؤال مطرح است که اگر برای ادامة تحصیل دانشگاه آریامهر را رها کرده و به آمریکا رفت، چرا تحصیلش در آن جا را نیمه تمام گذاشت و به نوفل لوشاتو آمد؛ در حالی که «تصور بر این بود که مبارزه تا درازمدت ادامه خواهد یافت»؟ آیا او به قصد مبارزه با رژیم شاه از ایران رفته بود؟ مگر قبل از آن در داخل ایران چه مبارزه ای با رژیم شاه انجام داده بود؟
رفتن او به آمریکا، رها کردن تحصیل و آمدن به نوفل لوشاتو به توصیه و حمایت نهضت آزادی و ورودش به ایران در زمرة همراهان امام (ره)، در کل، یک روند بسیار مشکوک و احتمالاً برنامه ریزی شده برای مقاصد خاصی بوده است. چنان که در مورد قطب زاده چنین بود. در دهة هفتاد شمسی یکی از مقامات اطلاعاتی آمریکا گفته بود «ما در ایران نیروهایی (یعنی جاسوس-هایی) را داریم که در دهة چهارم زندگی (حدود چهل سالگی) هستند». بررسی رویدادهای سه دهة انقلاب و توجه به عملکرد و رفتار افراد می تواند نشان دهد که جاسوسانی از این دست چه کسانی بوده و چگونه عمل کرده اند. از جمله برنامه های آنها قطعاً تشکیل حلقه هایی از افراد مستعد برای ضربه زدن به نظام بوده است.
این حلقه ها با شناسایی مبانی نظام، حمله و هجمه به این مبانی را به طرق مختلف برنامه ریزی می کردند. مهمترین این مبانی، بازگشت به اسلام ناب و نیز نظریة ولایت فقیه بوده که در طول حیات نظام جمهوری اسلامی بیشترین هجمه و حمله به آنها صورت گرفته است. سازگارا در گفتگویی با صدای آمریکا انقلاب اسلامی را یک «تراژدی» توصیف می کند و ضمن آنکه نقش بی بدیل حضرت امام خمینی (ره) را در برپایی و رهبری انقلاب بسیار تقلیل می دهد می گوید:
"به نظر من آنچه در انقلاب 1357 رخ داد یک تراژدی بود. حرکات آقای احمدی نژاد بازگشت به شعارهای اول انقلاب را در دستور کار خود قرار داده که مدتهاست آن نظریههای انقلابی شکست خورده است. این جریان فاقد یک نظریة مدون و هدفمند است. اگر انقلاب محصول یک نسل انقلابی بود و کادرها و مدیران آن توانستند یک انقلاب را با قدرت به پیروزی برسانند،
حتی بسیاری از آنها تجربة شکست خوردن در یک جنگ را هم ندارند بلکه مهمترین افتخار آنها زنجیرکشی و چماقزنی بر سر زنان و دانشجویان و کارگران و اقشار دیگر مردم در طول یک دهة گذشته است. معمولاً در انقلابها وقتی شکست میخورند و از اصلاح هم ناتوان میشوند، گروهی از رهبران فکر میکنند نظریهها و سیاستها بد یا غلط اجرا شده است. لذا میکوشند با آدمهای جدید آن سیاستها را دوباره تجربه کنند. حال آنکه اشکال از نظریة انقلاب است نه آدمها. ...وقتی انقلابها در اصلاح خود شکست میخورند، چارهای ندارند جز اینکه تن به تحولات جدید بدهند. امروز چه بپذیرند چه نپذیرند، ما وارد جمهوری چهارم شدهایم. یعنی تحولات درون جامعهی ایران و خود انقلاب این مرحله جدید را به وجود آورده است. این جمهوری دیگر از جنس جمهوری اسلامی نیست."
در این تحلیل کینه ورزی شخصی وی نسبت به مسئولین نظام کاملاً مشهود است و از آن گذشته، روشن است که او اساساً به اسلام هم به عنوان یک دین کامل نمی نگرد زیرا مطابق تحلیل فوق، اگر بر فرض در جامعه ای که قرار است بر اساس اسلام اداره شود، اجرای قوانین اسلام موفق نباشد، مشکل از نظریة اسلام است و نه کارگزاران و مجریان. این در واقع ماهیت روشنفکری دینی است. تحلیل سازگارا مبتنی بر همان آموخته های وی از سروش و همفکران اوست که دین را در حد یک نظریة انسان ساخته تلقی کرده و قائل به تبدیل و تأویل آن هستند. طی چنین تبدیل و تأویلی، چیزی به نام اسلام اصیل وجود نخواهد داشت و هر کس در هر زمانی می تواند آن را مناسب با منویات خود تغییر دهد.