سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طریق یار


املاک
رجانیوز
خانه دوست
کیهان
روزنامه ایران
انصار نیوز
تابناک
گوگل
یاهو
بولتن نیوز
رشد
آفتاب نیوز
صدرا نیوز
شمال نیوز
شهاب نیوز
امید نیوز
شیعه نیوز
دیدار نیوز
دریانیوز
یاسین
آوینی
طوبی
فرارو
صبح
شیعه آنلاین
تبیان
اقتدارملی
راسخون
ایران نیوز
دفتر رهبری
خبرگزاری موج
فرهنگ انقلاب اسلامی
کربلائی110
سرداران مازندران
مرکا
یاسین
خون های پاک
یاوران مهدی
بر و بچه های ارزشی
آوای قلبها...
یا زهرا (س) مدد
تنهاترین غریبه ...
مقام عظمای ولایت امر
سوز و گداز
مهر
نور
نصر
گنجینه
هر روز به روزیم
.*عکس*.
عاشق آسمونی
مذهب عشق
در تمنای وصال
کشکول
بهشت خوبان
کلوپ دوستان
آخرالزمان و منتظران ظهور
به بهانه تمدن
گلی از بهشت
دنیای واقعی
هسته ای
راه و راهنما
بانک مقالات روانشناسی
چهارراه
یوزر ژسورد نود32
رنگارنگ
پرسش مهر
نیم پلاک
راز
کیمیا
دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان
طــــنـــیــن
منتظر سیاسی
دانشجو
دل بارانی
یاداشت های یک مادر
وباگی خالی از خنده
یادگاران
یه آسمان ستاره
جاذبه
بهترین ها برای ایرانیان
قرآن معجزه ای جاوید
توشه آخرت
صاعقه
بهترین ها برای شماا
مریم جون !
مروارید خلیج عشق
O2H-SMS
مهر بر لب زده
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
عاشقان علی
عقل وعاقل
پاتوق
شهید قنبر امانی
عاشقان
GOD....
عاشقان علی و فاطمه
چشم انتظار
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
متفکران
باران
ناوشکن جنگ نرم
شمیم ولایت
جهان نامرئی جن
با نام تو ای تنهاترین و بهترین
حرف های قشنگ
اهسته اهسته
کندلوئی
از عشق تا ابدییت
بصیرت ایرانی
پرهیزگاران، جوانمردان واقعی ...
اصول گرا
منطقه ممنوعه!
دکتر حسن عباسی
عشق بی انتها
منطقه آزاد چابهار
ترنج
پیوند
حدائق ذات بهجة
کلاهبردران
رد پا . . .
عزیز دل
رشادت
پسران جوان
اگه باحالی بیاتو
جادوی زندگی
مهاجر
استاد روازاده
غم دنیا رو دوشمه....
این نیز بگذرد
خاطرات این روزهای من
وبلاگ دختری دل شکسته
دختری به سوی آسمان
والفجر
شخصی
اصولی رایانه
دیارعاشقان
مهاجران
عشقی
پاد
.: شهر عشق :.
جنگ نرم
امیدزهرا omidezahra
روانشناسی جالب
همای سعادت
مـهــــدی یــاران
منطقه آزاد
کلبه شعر و مقاله و دانلود

جـــیرفـــت زیـبا
مهاجر
قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
آخرین منجی
حفاظ
سکوت سبز
صل الله علی الباکین علی الحسین
هنر و ادبیات
خادمین کهف الشهداء
عاشق خدا
فیاضی
خون شهدا
!! کتابهای رویایی !!
علمی
دهاتی
موجودات زنده
ثبت احوال کشور
دانلود رایگان کتاب
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
صرفا جهت اطلاع
کانون فرهنگی شهدا
آزاد اندیشان
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
قلب خـاکی
از فرش تا عرش
رازهای موفقیت زندگی
حاج آقا مسئلةٌ
شیدایی
اسطوره عشق مادر
طلوع مهر
یادداشتهای فانوس
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
گل نرگس
آموزه
.:: بوستان نماز ::.
روژمان
سایت مشاوره پرستاری نسرین ون آبادی
بوی سیب
دوستانه
نوری چایی_بیجار
عشق تابینهایت

برادران شهید هاشمی
پر شکسته
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
نجوا
یا ضامن آهو
روانشناسی آیناز
لنگه کفش
جوانان بیجار
منتظر ظهور
عکس
اواز قطره
* امام مبین *
انسان جاری
اخراجیها
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
صبح امید
رقصی میان میدان مین
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
صفیر چشم انداز ایران
جاده های مه آلود
احادیث اهل بیت
ایران اسلامی
کبوتر نامه بر
مهندس محی الدین اله دادی
عاشق فوتبال20
راز خوشبختی
رایحه ظهور زنجان
آزادی بیان
مناجات با عشق
بزرگترین سایت خنده بازار
قرآن
پری دریایی
سکـوتـــ شبـانـه"
..::غریبه::..
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
سرچشمه عدالت و فضیـلت ؛ امام مهــدی علیه السلام
مطلع مهرورزی ومحبت
****سرچشمه****
بسوی ظهور
تَرَنّم عفاف
عصر پادشاهان
رگ روح
من وآینده من
کلبهء ابابیل
بیا ببین چه خبره اینجا-بدو بدو از دستت نره
یاور 313
امروز
هستی تنهاااااا.....
آموزش تست زدن کنکور
چه زیباست با او بودن
جلوه های عاشورایی
xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx
علی اصغربامری
دخترتاریخ
بغضتو بشکن....
Ahorayearyaii
غدیریه
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
قتیل العبرات
باشگاه خبرنگاران
بسیج رایحه عشق
رویای شبانه
برهوت تنهایی

خاطرات یک مرد مجرد
شهدا شرمنده ایم
باران
موزیک انلاین
YAS
الهگان
عشق
دانشجوی پارسی
بروبچ زابل
###@وطنم جزین@###
my twitter
welcome to my profile
ghamzade
یار کارگر
مسافر در شب...
مسکن
wanted
معرکه همون قلقلک
خطـــــــ خطی
چیزهای جالب
عشق یعنی ...
اخبار روز ایران وجهان
EMOZIONANTE
your memoirs
زندگی زیباست اما...
My Camera
*آوای سارا2*
نرگس 1
افسانه ی دونگ یی
قلب من
ماه مهربان من
کهکشان
love at the first sight
مسعود رضانژاد فهادانـ
یا د د اشت ها ی شخصی خو د م .
متین
معیار عشق
CHARMING OF ME
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
هیئت عزاداری آسمانیان فاطمه الزهرا(س)
دریــــــــای نـــور
درباره ی رپ و دوست شدن با شما
بی خیال همه چی
دل شکسته

 



روش جالب مدیرعامل مترو برای جذب اعتبارات
محسن هاشمی: شایعه ریزش مترو را خودمان دامن زدیم تا پول بگیریم!

 

گروه اجتماعی- در حالی که مشکلات مترو طی روزهای اخیر نارضایتی گسترده شهروندان را به دنبال داشت، شهرداری تهران و مسئولین مترو به جای پاسخگویی به مردم، بحث بودجه را پیش کشیدند تا هم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده باشند و هم توپ را در میدان حریف سیاسی انداخته باشند. بعد از این فرافکنی بود که در یک سناریوی مشترک، رسانه های حامی شهرداری تهران، دولت را در جایگاه پاسخ گویی نسبت به مشکلات مترو نشاندند تا تبرئه خود را در حاشیه آن نتیجه بگیرند.

واگویی حقایق از جانب رییس جمهور در برنامه تهران 20 اما تمام حرف و حدیث ها را پایان بخشید. دکتر احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونی خود در مورد مسائل تهران، از 6 برابر شدن بودجه مترو در دولت نهم و دهم سخن گفت و تصریح کرد:«قبل از این، مجموع کمک دولت های قبلی برای ساخت مترو تا حدودی 100 میلیارد تومان بود اما در این دولت بیش از 600 میلیارد تومان به مترو کمک شده است.» دولت همچنین اعلام آمادگی کرد تا خود مدیریت مترو را در دست بگیرد و یک بار برای همیشه به مشکلات مترو که تاخیرهای مکرر و اعتراضات کارکنان را شامل می شود، پایان بخشد.

بالا گرفتن انتقادات از متروی تهران و فرافکنی مسئولان آن اما موضوع جدیدی نیست. بازخوانی روند چندین ساله مدیریت مترو تصویری روشن از این دست برخوردها ارائه می کند. به عنوان مثال سال 78 بود که حرف و حدیث ها در مورد مشکلات مترو و ناکارآمدی مدیریت مترو که چون دانشگاه آزاد پایان ناپذیر به نظر می رسد، بالا گرفت. در عین حال، اخباری مبنی بر ریزش تونل های مترو منتشر شد که مشکل را برای مسئولین آن دو چندان می کرد.

آن روزها محسن هاشمی، مدیر عامل متروی تهران، خود در گفتگو با روزنامه صبح امروز به جوسازی و سیاسی کاری های مسئولین مترو اعتراف کرد. فرزند هاشمی رفسنجانی با صراحت تمام گفت: «شایعه ریزش مترو را خودمان دامن زدیم تا پول بگیریم!» او همچنین تاکید کرد: «گاهی در کشور برای جذب مسئولان به سوی پروژه ها و گرفتن اعتبارات لازم، احتیاج به مقداری جوسازی داریم!» در واقع اینکه گفته می شود مشکل متروی تهران سیاسی است و نه فنی، واقعیتی است انکارناپذیر که متاسفانه در مصاحبه محسن هاشمی هم بروز دارد.

هاشمی گفت:«ما همیشه پول می خواهیم اما به ما کم پول می دهند بنابراین به بخش اولویت دارمان نمی رسد. ما برای اینکه بتوانیم برای بخش های اولویت دارمان پول بگیریم، یک مقدار شلوغ می کنیم که آقا دارد می ریزد و فلان و بهمان. بیایید پول بیشتر بدهید. بعد اینها می آیند و می گویند دردتان چیست و ما دردمان را می گوییم و پول می گیریم!»

محسن هاشمی در مصاحبه خود به همین میزان هم بسنده نکرد و ادامه داد:«ببینید! در کشور بعضی وقت ها جذب کردن مسئولان به طرف پروژه ها و گرفتن اعتبارات احتیاج به یک مقدار "جو" دارد!»

سوالی که وجود این است که آیا همه فرافکنی های آقا محسن و مسئولین مترو از همین جنس است یا می توان دعواهای سیاسی را هم به آن اضافه کرد و فراموش شدن مشکلات مردم و پاسخگویی به مردم را نتیجه گرفت؟ آیا موضوع تنها فرار از پاسخگویی است؟

در این میان به نظر اکنون چند سوال دیگر هم وجود دارد که باید مسئولین مترو و شهرداری پاسخگوی آن باشند. نخست روند مدیریت بودجه مترو طی سال های اخیر است و دیگر علت فرافکنی های سیاسی و ناکارآمدی های موجود.


ارسال شده در توسط صادق احمدی

نفاق سبز

پرچمدار تفکر لیبرالیستی در کشور ما جریان موسوم به نهضت آزادی است که امام راحل در نامه تاریخی خود به وزیر کشور وقت این جریان را مرتد و مخالف مبانی اسلام و انقلاب برشمرد و با بیان اینکه خطر عملکرد این گروه «حتی از منافقین هم بیشتر است» هرگونه فعالیت آنها را در کشور ممنوع اعلام کرد. لیکن بعد از روی کار آمدن جبهه دوم خرداد و تطابق فکری و عملی جبهه اصلاحات با لیبرالیسم غربی، این تفکر خطرناک دوباره در کشور و مجامع دانشگاهی جان تازه گرفت و رفت و آمدهای خانوادگی و...

آورده اند مردی ادعای پیامبری نمود و عده ای انسان های نادان، ساده لوح و بعضی افراد فاسد را که بدنبال منافع خود بودند دور خود جمع کرد. ماموران او را نزد حاکم بردند. حاکم گفت:همه پیامبران معجزه داشته اند. معجزه تو چیست؟ پیامبر دروغین که انتظار چنین درخواستی را از حاکم نداشت دستپاچه شد و گفت: تا نظر حاکم چه باشد.

حاکم گفت: اگر تو واقعا پیامبر و مدعی حق و حقیقت هستی، بگو آن درخت از جای خود حرکت کند و نزد تو بیاید. لحظاتی گذشت و حاکم دید مدعی دروغین به طرف درخت راه افتاد و نزدیک آن ایستاد. حاکم فریاد زد که: چرا معجزه خود را نشان نمی دهی؟ مدعی گفت: جناب حاکم من گفتم ولی خود شما هم شاهد بودید که درخت به حرف من گوش نکرد لیکن چون ما پیامبران متواضع و بی ادعا هستیم چه اشکالی دارد، که اگر درخت به طرف ما نیامد ما به طرف درخت می رویم.

حکایت سران اصحاب فتنه بی شباهت به ادعای این پیامبر دروغین نیست. چرا که آنچه دیروز ادعا می کردند با آنچه امروز در میدان عمل از آنان دیده می شود از زمین تا آسمان متفاوت است. ادعای قانون مداری، پاکدستی و صداقت، ادعای پیروی از خط امام، ادعای پیروی از ولایت فقیه، ادعای پیگیری مطالبات از راهکارهای قانونی، ادعای ارزش مداری و دیانت و دهها ادعای دروغ دیگری که موج سبز به عنوان شعارهای اصلی خود در قبل از انتخابات قرار داده بود، امروز در قالب خیانت، جاسوسی، زد و بند با دشمنان، دریافت کمکهای مالی و تبلیغاتی از استکبار جهانی، پشت پا زدن به آرمان فلسطین، قانون گریزی و ترویج نافرمانی مدنی و دامن زدن به هرزگی و بی بند و باری در جامعه بروز کرده است. شاید شاخص ترین بخش پرونده اعمال این مدعیان کذاب را بتوان در پیوند فکری و عملی آنها با لیبرالیسم برشمرد، که در ایام انتخابات و بعد از آن در قالب میلیونها سی دی، بروشور، جزوه، بلوتوث و کتاب تهیه و توزیع شده است.

پرچمدار تفکر لیبرالیستی در کشور ما جریان موسوم به نهضت آزادی است که امام راحل در نامه تاریخی خود به وزیر کشور وقت این جریان را مرتد و مخالف مبانی اسلام و انقلاب برشمرد و با بیان اینکه خطر عملکرد این گروه «حتی از منافقین هم بیشتر است» هرگونه فعالیت آنها را در کشور ممنوع اعلام کرد. لیکن بعد از روی کار آمدن جبهه دوم خرداد و تطابق فکری و عملی جبهه اصلاحات با لیبرالیسم غربی، این تفکر خطرناک دوباره در کشور و مجامع دانشگاهی جان تازه گرفت و رفت و آمدهای خانوادگی و رفاقت های حزبی و محفلی سران اصلاحات با گروهک نهضت آزادی به اندازه ای عمیق شد که این گروهک با چراغ سبز وزارت کشور وقت توانست علیرغم منع صریح حضرت امام(ره) در شورای شهر کاندیدا معرفی کند. امروز هم جریان فتنه سبز که در اندیشه و عمل تفاوت چندانی با گروهک نهضت آزادی ندارد، بدنبال حاکم کردن همان قضا در کشور است. نوع شعارها، سخنرانیها، پروژه های تبلیغاتی و عملکرد کلی اصحاب فتنه نشان می دهد، نه تنها تفاوتی میان خواسته های این دو جریان نیست بلکه اهداف آنها در براندازی نظام جمهوری اسلامی کاملا با هم مشترک است.
تفکر لیبرالیسم سبز همان تفکری است که حضور آمریکا در اشغال عراق را حضور «ارتش آزادی بخش» نامید و پرتاب لنگه کفش توسط منتظر الزیدی به طرف جرج بوش را پرتاب لنگه کفش به طرف «دمکراسی» خواند. امروز شواهد محکمی در دست است که نشان می دهد فتنه سبز بدنبال دوستی با شیطان بزرگ و عقب نشینی از آرمانهای انقلاب است و سرسپردگی و نوکری برای استکبار جهانی را در دستور کار خود دارد. شعار روز 13 آبان اصحاب فتنه در سال جاری (روز ملی مبارزه با استکبار جهانی) و مخاطب قرار دادن رئیس جمهور آمریکا بطور مستقیم با این عنوان که، «اوباما اوباما یا با اونا یا با ما» و «نه خاتمی نه موسوی فقط رژیم پهلوی» نشان از وابستگی این جریان و سران آن به دشمنان ایران اسلامی و خیانت آنان به کشور است چرا که این جریان تمامی ویژگی های یک گروهک ضد انقلاب را با خود به همراه دارد.

توجه به ملی گرائی بیش از اسلام گرائی، عدم اعتقاد به بسیاری از آموزه های دینی، بی اعتقادی به بسیاری از احکام شرعی مثل قصاص، ارث و حجاب زنان، رعایت نکردن حریم محرم و نامحرم در تمام جلسات و محافل حزبی، ظالمانه خواندن قوانین جمهوری اسلامی، مقدم دانستن حقوق بشر غربی بر قوانین اسلامی، ائتلاف با گروهکهای معاند مثل نهضت آزادی، منافقین و بهایی ها، سلطنت طلب ها و ... اعتقاد به جدائی دین از سیاست و حرکت به سوی ایجاد یک جامعه سکولار، مبارزه با ارزشها و قداستهای انقلاب، توهین و مخالفت به اقشار متدین و ارزش مدار جامعه، خشونت طلبی، ترور و ترویج نافرمانی مدنی و دهها هنجارشکنی و تخلف دیگر این گروه مثل آتش زدن مساجد و تکایا، کشیدن چادر از سر زنان محجبه، ضرب و شتم افراد حزب الهی و بسیجی، حمله به پایگاههای بسیج و کشتن و زخمی کردن تعداد زیادی انسانهای بیگناه، کوچکترین تفاوتی با عملکرد گروهکهای معاندی همچون منافقین ندارد.

دوران 30 ساله انقلاب تجربه های فراوانی از این دست انحرافها دارد که امید است برای همگان مایه عبرت و تجربه باشد.ان شاالله


ارسال شده در توسط صادق احمدی
اصلاح‌طلبان در ایران خط مقدم امریکا هستند و امید آن‌ها به ماست/ همکاری سازگارا با بنیاد بوش

 

جرج بوش در مراسم افتتاح «بنیاد بوش»، اصلاح طلبان را خط مقدم آمریکا خواند و گفت چشم امید آنها به ماست.

به گزارش  از کیهان، دانشگاه دالاس در ایالت تگزاس دیروز مهمان رئیس جمهور سابق آمریکا بود. «جرج بوش» که برای افتتاح «بنیاد بوش» به این دانشگاه رفته بود، در یک سخنرانی پرشور، اصلاح طلبان ایران را خط مقدم آمریکا خواند و افزود: آنها با چالش های فراوانی روبرو هستند و چشم امیدشان به ماست.

بوش که در زمان حکومت خود با راه اندازی دو جنگ (افغانستان و عراق) جان صدها هزار تن را گرفت، اعلام کرد: اصلاح طلبان و ناراضیان سیاسی منتظر حمایت و رمق گرفتن هستند و به آنها وعده داد آمریکا از آزادی آنها در برابر دیکتاتورها پشتیبانی خواهد کرد.

بوش به دیدارهای خود و همسرش «لورا» با عناصر اپوزیسیون به نام آنچه او «فعالان دموکراسی»، «مدافعان آزادی مذاهب» و «خانواده زندانیان سیاسی» می خواند، اشاره و خط مشی و هدف بنیاد جدیدالتأسیس بوش را نیز در همین راستا عنوان کرد.

بوش در این زمینه گفت: «آمریکا پشتیبان آزادی که آنها به سختی و همزمان با تنگ شدن عرصه توسط دیکتاتورها به دست آورده اند خواهد بود. من و همسرم لورا در طول دوران ریاست جمهوری ام با فعالان دموکراسی، مدافعان آزادی مذاهب و خانواده زندانیان سیاسی دیدار کردیم. بنیاد بوش به این راه ادامه خواهد داد. من از تمام فعالان سیاسی در سراسر جهان حمایت خواهم کرد.»

سخنان بوش نشان داد این بنیاد مدت ها پیش از این مراسم کار خود را آغاز کرده است چرا که وی از تماس و توافق با برخی چهره ها و احزاب سیاسی اپوزیسیون در سراسر جهان خبر داد و در مورد ایران اختصاصاً از محسن سازگارا نام برد و گفت قرار است افرادی مانند سازگارا در تهیه بسته ای به نام «آزادی» به بنیاد بوش کمک کنند.

وی در تشریح ماهیت «بسته آزادی» آن را شامل اسناد و تاریخچه مبارزات سیاسی خواند که به صورت ویدیویی درخواهد آمد. بوش اضافه کرد این بسته برای ناراضیان سیاسی، مبلغان زیرزمینی و زندانیان سیاسی ارسال خواهد شد تا آنها را یاری کند و این پیام را به گوش شان برساند که آمریکا با شما همراه بوده و از شما حمایت خواهد کرد.

سخنرانی بوش در حالی انجام می شد که تصویری از چند دختر ایرانی به همراه واژه «آزادی» در پشت سر وی خودنمایی می کرد.

البته این نخستین بار نیست که بوش به صراحت از اصلاح طلبان حمایت می کند. اولین حمایت بی پرده او از اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران به 12 جولای 2001 برمی گردد که در بیانیه ای رسمی اعلام شده بود.

مورد بعدی که بسیار جنجال آمیز هم شد به سخنرانی بوش در 5 ژانویه 2008 برمی گردد. او که در تدارک سفر به خاورمیانه بود گفت: «صبح بخیر، سه شنبه من سوار بر هواپیمای ریاست جمهوری عازم سفری به خاورمیانه هستم... در این سفر با شرکای خود درباره نبرد علیه تروریست ها و تندروها مشورت خواهم کرد. آنها سپرشان را زمین نمی گذارند پس ما هم نباید بگذاریم. این تنها یک نبرد نظامی نیست، مذهبی هم هست! سپس آمریکا باز هم در این منطقه حضور خواهد داشت. ما از دموکرات ها و اصلاح طلبان از بیرون و بغداد تا دمشق و تهران حمایت خواهیم کرد و در کنار آنها خواهیم ایستاد».

پس از این نطق رادیویی، رهبر انقلاب طی سخنانی در جمع مردم قم به مناسبت 19 دی در واکنش به این سخنان بوش اعلام کردند: «هم مردم و هم آن دسته ای که رئیس جمهور آمریکا از آن اعلام حمایت کرده است باید فکر کنند که چرا آمریکا می خواهد از آن دسته حمایت کند و از آن دسته چه نقصی داشته که آمریکا را به فکر حمایت از آن انداخته است. حمایت آمریکا از هر کسی در ایران یک ننگ است. گروه ها و افراد سیاسی علاوه بر متمایز کردن مرز خود با دشمن، باید مرز خود را با مزدوران، نوکران و افرادی که در خدمت دشمن هستند نیز مشخص کنند».

البته بوش حق دارد با چنین صراحتی از اصلاح طلبان حمایت کند. او یک بار دستاوردهای شیرین همکاری با آنها را چشیده و از آن به عنوان «نتایج دلگرم کننده» یاد می کند. آذرماه سال گذشته بوش در موسسه بروکینگز با حسرت گفته بود: «ایران هسته ای را تحمل نخواهیم کرد. ما قبل از آنکه احمدی نژاد بر سر کار بیاید، داشتیم به نتایج دلگرم کننده ای در خصوص موضوع هسته ای ایران می رسیدیم، چون آنها با توقف غنی سازی موافقت کرده بودند. متاسفانه پس از انتخابات رئیس جمهور احمدی نژاد، ایران مسیر برعکسی را برگزید و اعلام کرد بار دیگر به غنی سازی دست می زند».


ارسال شده در توسط صادق احمدی

 

بیدار شو، قطار رفت!

مهران موزونی

بالاخره دوستانی که شما را در حصار خیالاتتان محصور کرده اند، حاضر شدند حقیقتی را به سمع مبارک برسانند، و آن اینکه: هوا پس است مهندس... طرفداران فریب خورده و خرجی خورده ات دادشان درآمده که چرا سوپرمن سبز ما پیدایش نیست؟ مهندس خودی نشان بده و "چیزی" بگو.

و گفتی... آن‌هم از تریبونی که بویی از نام حضرت امام(ره) بر آن است و نشان دادی که دیو لجاجت همچنان بر دل و ذهن متوهم حضرتعالی خیمه افکنده است.

لذا مرا با همان لفاظی هایی که در خصوص "پذیرش همه‌ی افکار" گفتی بپذیر و امیدوارم که دوروبری های پادشاه بی‌لباس سبزها، بگذارند تا این متن ناقابل را با چشمان خویش رصد فرمایید.

گفتی که:

من احساس می کنم تمایل قدرت برای مطلق کردن خود، در بخش های مختلف نظام یک فساد ساختار یافته، پیدا کرده است.

این را تو می‌گویی؟ تویی که می شناختمت؟ تویی که هیچ مرجع قانونی را در این کشور قبول نداشته ای جز شخص شخیص خودت؟ زهی خنده..زهی قهقهه!

گفتی که:

از نظر امام، وحدت بر اساس خویشاوندی سیاسی طرح نمی شود. در وحدت مورد تاکید امام، فامیل و دوست و آشنا به هم باج نمی دهند بلکه امام وحدت را به مولفه های منافع ملی و حیات طیبه نظام اسلامی بر می گردانند.

یا للعجب؟ سن جنابعالی برای آلزایمر قدری جوان است جناب مهندس، والا گوینده‌ی این سخن همانی نیست که از قبل دامادی لرستان و فرزندی آذربایجان در پی جمع کردن رای بود؟

گفتی که:

یکی از سئوال‌هایی که در انتخابات مطرح شد، این بود که سیصد میلیارد دلار چه شده است؟

شما حتی دیوان محاسبات را هم قبول ندارید... شماهیچ‌کس را قبول ندارید، الا کسانی که تو را ناجی ملت خواندند، دو سوال را جواب بده مهندس، اول آنکه، شما که هیچ‌کس را قبول ندارید، دولت‌تان را با چه کسی می‌خواستید اداره کنید؟ نکند "فاتح" یکی از آنهاست که سال نکوی تو را با "رنگ کردن" ملت آغاز کرد. و یا با برادر همسرگرامی‌اتان که...

سوال بعد: شما که این‌قدر نگران بیت المال هستی، زمانی که وزیر نفت هاشمی علناً اعلام کرد که 53 میلیارد دلار از پول نفت را به خزانه واریز نکرده ایم و به هیچ کس هم پاسخگو نخواهیم بود، کجا بودید؟ یا سرتان به بوم نقاشی‌اتان گرم بود؟ همان وزیری را می‌گویم که صندلی کنار دست‌تان در مجمع تشخیص مصلحت نشسته است. زمانی که شیخ خودبزرگ بین اصلاحات برای توجیه زندانی کردن خانواده ی شهدا از امام خرج می کرد و یا با پز اعلام کرد و می‌کند که 300 میلیون از ماه تابانی چون شهرام جزایری گرفته و نوش جان هم به‌خودش می‌گوید، زبان امام شناس و وحدت شناس شما کجا بود؟

بیدار شو مهندس قطار رفت.

گفتی که:

در زمان جنگ اگر فساد اقتصادی مطرح می شد، سریع مورد توجه قرار می‌گرفت. کوچک‌ترین فسادی، بزرگ دیده می شد. اگر در سطح دولتی گفته می شد که ده هزار دلار گم شده و تکلیفش روشن نیست و مشخص نیست کجا هزینه شده، ممکن بود که منجر به سقوط دولت بشود. در حالی که الآن بحث میلیاردها دلار هست ولی هیچ‌کس حساسیت نشان نمی دهد.

از کی تا حالا "بحث" برای شما میزان و ملاک اتهام قرار داده شده؟ اگر بنا بر "بحث" باشد، نظرتان چیست در این خصوص که بین مردم "بحث" است که یک بنده خدایی که خودش را جزو نخبگان سیاسی و مدیریتی این مرز و بوم می داند، سه سال تمام با همسرش، چنان اختلاف داشته که از هم کاملا جدا زندگی می کرده اند و درست در ایام انتخابات دهم، دستشان را هم چون دو دلداده در دست یکدیگر قرار دادند تا مردم را رنگ کنند؟ منتظریم نظر شما را درباره این "بحث" بشنویم، بالاخره شما هم عضوی دردآور از دگر عضوهای روزگار ما هستید و دوست داریم وارد "بحث" شوید.

وانگهی، حساسیت شما برای دلارهای مملکت، اگر از روی صدق باشد، ممدوح است و پسندیده، اما این تناقض بزرگ را که همچون کوهان شتر از زیر لحاف سیاست‌تان بیرون زده چه کنیم که 16 سال حکومت هم تیمی‌هایتان را ندیده و نشنیده اید! نه پرونده‌ی فاضل خداداد شما را ناراحت کرد، نه داستان مضحک شهردار ماکیاول تهران و نه پرونده های نفتی و نوکیای وزیر رفیق‌تان؟ و نه هزاران تراژدی مالی تلخی که در 16 سال حکومت سیاه سکولارهای تازه "سبز" شده رخ داده است؟

گفتی که:

هستند کسانی که نان خود را از این راه می خورند. واقعا من نمی دانم دین و ایمان دارند یا نه. الان فضای تهمت خیلی رواج دارد. ما افرادی داریم که اگر پرونده هایشان با نگاه امام گشوده شود، پرونده های بسیار آلوده ای دارند. اینها آمدند یک‌دفعه یک حرکت عظیم مردمی را می گویند که به منافقین ارتباط دارند و...

شما که دین وایمان دارید، بفرمایید چرا به 24 میلیون نفر تهمت زدید که به شما رای داده اند؟ آری فضای تهمت خیلی رواج دارد، درست فرمودید، اما به طرفداران‌تان بگویید که بر اساس کدام ادله ادعای پیروزی سر دادید؟ همه شنیدند که همان شب انتخابات، باد به غبغب انداخته و ندا در دادید که ناظران‌تان به شما گزارش داده اند که پیروزید، اگر چنین بود پس، چرا فردای آن روز صدای تقلب سر دادید و ضجه زدید که دلیل این است که ناظران مرا از سر صندوق‌ها بیرون کرده اند؟ جرأت داشته باشید و همین یک تناقض سالوسانه را برای جوانان پاکدلی که فریب شما را خوردند، حل بفرمایید. بالاخره ناظران شما سر صندوق‌ها بودند یا نبودند؟

حرکت عظیم مردمی؟ فکر می کنید با انکار 24 میلیون نفری که مهر باطل بر پیشانی شما زدند، به آنها توهین نکرده اید؟

گفتی که:

مصلحت کشور این است که آن فضایی که به عنوان غیرخودی برای خود تعریف می کنند، در کوچک‌ترین سطح و اندک‌ترین وجه ممکن باشد. اگر غیر از این باشد، باید در رفتار خود شک کنیم. نمی شود که در کشور، هزاران هزار مدیر برجسته ای که خدمت کرده اند، همه را کنار بگذاریم و به حاشیه ملحق بکنیم.

چه نیک فرمود که "و مکرو و مکرالله" چرا که در همین یک پاراگراف به وضوح و آشکارا اعتراف فرمودی که درد اصلی جنابعالی از کجاست؟ و حرف دل تو هیچ نیست مگر همانی که احمدی‌نژاددر سال 84 گفت و آن اینکه او پا به محدوده ممنوعه گذاشته است و دُم بسیاری از ویژه‌خواران را قطع کرد. جناب موسوی کاش جوانان پاکدلی که فریب سیاه بازی شما را خوردند، همین یک نکته را بخوبی درک می‌کردند که شما و هم تیمی هایتان حاضر نیستید "گردش قدرت" در کشور به دست مردم باشد و مافیای هزار توی آقایان همچنان باید یکه تازمیدان باشد. خدارا شکر که هوش شما و رفقایتان حداکثر در همین حد بود و هست که باز هم زندان رفته های ماکیاول مآب از رده خارج را به معاون اولی خود بر می گزینند تا مردم خیلی راحت‌تر حق را از باطل تشخیص دهند. خوشبختانه دهانه‌ی پرگار مدیریت در دولت احمدی‌نژاد آنقدر باز است که جوانی می آید و با لیاقت تما وزیر می شود و با لیقات تمام هم جایش را به دیگری می دهد و می رود سرکلاس درس. این یعنی مردم‌سالاری دینی، یعنی گردش قدرت، یعنی مبارزه با جذام لیبرال دموکرات‌های رفقای شما.

و مگر غیر ازاین است که احمدی‌نژاد ما علی‌رغم مخالفت بیشتر همفکرانش کاری کرد که سکولارترین رفیق شما در هشت سال صدارتش نتوانست انجام دهد؟ و احمدی‌نژاد ترجیح داد به‌جای مصافحه ودست دادن با زنان کشف حجاب شده ایتالیایی، صدارت وزرات بهداشت را به زنی مؤمنه از فرزندان خمینی بسپارد.

سؤالی دارم مهندس! شما واقعاً فرزندان و خانواده‌ی خویش را در صورتی "صاحب عزت" می دانید که شکم‌شان سیر باشد؟

ناراحت نشوید برادر، این همان حرفی است که معاون شیخ هفت تیرکش اصلاحات در فیلم انتخاباتی رفیق‌تان گفت.

ولی ما عزیز و مفتخر به مذهب شیعه علوی هستیم، همانی که حضرت امام در وصیت نامه‌اشان فرمودند. اگر به شما ورفقایتان باشد و استراتژی "عزتمند شکم سیری"، پس زبانم لال، حضرت امیر(ع) و فاطمه‌ی کوثر(ع) با شکم غالباً گرسنه‌ای که داشتند، عزیز نبوده اند؟

برایم آن حدیث معروف را نخوانید که فرمود: وقتی فقر از یک در داخل شود، ایمان از در دیگر خارج می شود! چرا که خواندن این حدیث زیبنده‌ی شما و همقطارانتان نیست، شهرداری که در پس پرده می گوید فقرا باید از در تهران بیرون بروند، چون فقیرند، حق خواندن چنین حدیثی را ندارد و حق هم ندارد برای مردم روضه بخواند که عزت مردم در شکم سیری آنهاست.

آقای مهندس عزت مردم دراین است که کسی را که 20 سال در گوشه‌ای خزیده و در برابر هزاران کوتاهی و خیانت به مردم دم برنیاورده، سکوت کرده و اکنون به‌یاد ملت افتاده است، از صحنه سیاست اخراج کنند که کردند.

گفتی که:

به نفع کشور ما است که بر سر یک امر مهم و بنیادی به‌نام قانون اساسی اجماع کنیم. ممکن است بنده و شما عقاید متفرع و مختلفی داشته باشیم ولی لازم است که بر همین قانون اجماع بکنیم و مشکلات را حل کنیم و از این تفرق بیرون آییم و اصلاحات خوبی را در کشور انجام بدهیم.

راستش را بخواهید، این روزها وقتی کسی که برای چنگ زدن به قدرت و تمامیت خواهی خویش به همراه دوستان رنگ آمیزش، نه از رنگ کاری مردم ابا دارد و نه از خرج امام و احکام او شرم می کند، نه از آتش زدن مساجد ابا دارند و با یک تنه محق خواندن خویش از به مسلخ بردن قانون نیز خجالت نمی کشد... حرف از اجماع بر قانون اساسی می‌زند، بدترین احساسات به شنونده دست می دهد.


ارسال شده در توسط صادق احمدی

مهندس، من نوعی رفتم رأی دادم و به خانه برگشتم، همین!

اما طرفداران متمدن شما خواب را در چاردیواری‌مان، بر ما حرام کردند، وقتی می‌دیدند بر پشت بام‌های تهران، کسی آنها را و بی‌بی‌سی فارسی و صدای امریکا را در الله اکبرهایشان همراهی نمی‌کند، سر خود را به درون راهروهای منازل مانند شترهای افسارگسیخته خم کرده و با "میرحسین، میرحسین" مشمئز کننده‌ی خود سعی در حقنه کردن نام متفرعنِ قانون شکن‌ترین دولت‌مرد این سرزمین، به گوش خانواده‌ی بی پناه ما داشتند. چرا؟ فقط به این دلیل که ما 24 میلیون نفر نجیبانه رأی دادیم و سکوت کردیم و دم نزدیم. همین!

خدا میداند که شب‌های بسیاری را تمامی اهل مجتمع 24 واحدی ما و مجتمع‌های دیگر خواب نداشتند، آن‌هم فقط و فقط به‌خاطر حنجره درانی عَمال اغتشاشگرِ شما.

مهندس اگر دین وایمان دارید، درآخرت شما را خواهیم دید، روزی که یوم تبلی السرائرش نامیده اند.

گفتی که:

ما دچار کرختی اساسی جذام‌وار شده ایم. وقتی می بینیم افرادی که برای نظام دل می سوزانند و چیزی از نظام نمی خواهند و حرفشان هم بازگشت به قانون اساسی و اصول است و ما راحت آنها را مورد هتاکی قرار می دهیم و حتی مثلاً به آقای کروبی حمله فیزیکی می کنیم، باید بدانیم که یک کرختی اساسی پیدا کرده ایم.

مهندس، کرختی جذام‌وار را خوب فرمودی، لیک سوراخ دعا گم کرده ای!

ما فرزندان ولایت معتقد بوده و هستیم که طی سال‌های پس از جنگ، کرختی جذام‌وار، بسیاری از مسئولان و نخبگان نظام را آرام آرام چنان خورد و نابود کرد که اگر لطف خدا و عنایت حضرت حجت(عج) و ید با کفایت امام خامنه‌ای نبود، جذام زشت سکولارهای خودفروخته، کشور را به ناکجا آباد می برد. جذامی که سروش را به یک جذامی تمام عیار تبدیل کرد، جذامی که برای سرپوش گذاشتن بر قتل‌های زنجیره ای کرد، آنچه نباید می‌کرد، جذامی که به شیخ مهدی اجازه داد تا با گستاخی تمام آبروی نظام و مردم را نیز فدای دلارهای حاجی جباری خویش نماید، جذامی که قوه قضاییه را سال‌هاست که همچون کبوتر تیرخورده به بال، زمین گیر کرده است، جذامی که به شما اجازه داد تا با داشتن مدرک فوق لیسانس به کواکبیان دکترا دهید، جذامی که به شما اجازه داد تا سال‌های سال بر در اتاق‌تان حک کنید: دکتر میرحسین موسوی.

جناب موسوی از جذام سیاسی سخن نگویید که حال ملت به‌هم می خورد برادر.

اما بسیار مایلم شما را یک‌بار دیگر در برابر آینه قرار دهم:

مگر نه این است که شما مهندس هستید؟ مگر نه این است که شما نیز دو واحد درسی به‌نام آمار احتمالات پاس فرموده اید؟

مانند هزاران دانشجوی مهندسی این مملکت! آیا از این درس نیاموخته اید که وقتی شورای نگهبان به شما گفت که تشریف بیاورید و برابر قانون (همان "چیزی" که ادعای دردش را دارید) 10 درصد صندوق ها را بازبینی بفرمایید؟ آنهم به اختیار خودتان؟ اگر ادعای شنیع تقلب توسط حضرتعالی صحت داشت، با توکل به خدا و اتکاء به درس آمار و احتمالاتی که خوانده بودید، حتماً و حتماً به یک میلیون و یکصد هزار آمار تقلب دست می یافتید؟

چرا نرفتید و پای علم خودتان قرص و محکم نایستادید؟ نکند به علم شخصی خودتان هم شک دارید؟

آری شک دارید... شما به همه "چیز" شک دارید... و شک یکی از دریچه های نفوذ ابلیس است.

بیدار شو مهندس قطار رفت.

 

گفتی که:

به نفع کشور ما است که بر سر یک امر مهم و بنیادی به‌نام قانون اساسی اجماع کنیم. ممکن است بنده و شما عقاید متفرع و مختلفی داشته باشیم ولی لازم است که بر همین قانون اجماع بکنیم و مشکلات را حل کنیم و از این تفرق بیرون آییم و اصلاحات خوبی را در کشور انجام بدهیم.

راستش را بخواهید، این روزها وقتی کسی که برای چنگ زدن به قدرت و تمامیت خواهی خویش به همراه دوستان رنگ آمیزش، نه از رنگ کاری مردم ابا دارد و نه از خرج امام و احکام او شرم می کند، نه از آتش زدن مساجد ابا دارند و با یک تنه محق خواندن خویش از به مسلخ بردن قانون نیز خجالت نمی کشد... حرف از اجماع بر قانون اساسی می‌زند، بدترین احساسات به شنونده دست می دهد.

مهندس، من نوعی رفتم رأی دادم و به خانه برگشتم، همین!

اما طرفداران متمدن شما خواب را در چاردیواری‌مان، بر ما حرام کردند، وقتی می‌دیدند بر پشت بام‌های تهران، کسی آنها را و بی‌بی‌سی فارسی و صدای امریکا را در الله اکبرهایشان همراهی نمی‌کند، سر خود را به درون راهروهای منازل مانند شترهای افسارگسیخته خم کرده و با "میرحسین، میرحسین" مشمئز کننده‌ی خود سعی در حقنه کردن نام متفرعنِ قانون شکن‌ترین دولت‌مرد این سرزمین، به گوش خانواده‌ی بی پناه ما داشتند. چرا؟ فقط به این دلیل که ما 24 میلیون نفر نجیبانه رأی دادیم و سکوت کردیم و دم نزدیم. همین!

خدا میداند که شب‌های بسیاری را تمامی اهل مجتمع 24 واحدی ما و مجتمع‌های دیگر خواب نداشتند، آن‌هم فقط و فقط به‌خاطر حنجره درانی عَمال اغتشاشگرِ شما.

مهندس اگر دین وایمان دارید، درآخرت شما را خواهیم دید، روزی که یوم تبلی السرائرش نامیده اند.

گفتی که:

ما دچار کرختی اساسی جذام‌وار شده ایم. وقتی می بینیم افرادی که برای نظام دل می سوزانند و چیزی از نظام نمی خواهند و حرفشان هم بازگشت به قانون اساسی و اصول است و ما راحت آنها را مورد هتاکی قرار می دهیم و حتی مثلاً به آقای کروبی حمله فیزیکی می کنیم، باید بدانیم که یک کرختی اساسی پیدا کرده ایم.

مهندس، کرختی جذام‌وار را خوب فرمودی، لیک سوراخ دعا گم کرده ای!

ما فرزندان ولایت معتقد بوده و هستیم که طی سال‌های پس از جنگ، کرختی جذام‌وار، بسیاری از مسئولان و نخبگان نظام را آرام آرام چنان خورد و نابود کرد که اگر لطف خدا و عنایت حضرت حجت(عج) و ید با کفایت امام خامنه‌ای نبود، جذام زشت سکولارهای خودفروخته، کشور را به ناکجا آباد می برد. جذامی که سروش را به یک جذامی تمام عیار تبدیل کرد، جذامی که برای سرپوش گذاشتن بر قتل‌های زنجیره ای کرد، آنچه نباید می‌کرد، جذامی که به شیخ مهدی اجازه داد تا با گستاخی تمام آبروی نظام و مردم را نیز فدای دلارهای حاجی جباری خویش نماید، جذامی که قوه قضاییه را سال‌هاست که همچون کبوتر تیرخورده به بال، زمین گیر کرده است، جذامی که به شما اجازه داد تا با داشتن مدرک فوق لیسانس به کواکبیان دکترا دهید، جذامی که به شما اجازه داد تا سال‌های سال بر در اتاق‌تان حک کنید: دکتر میرحسین موسوی.

جناب موسوی از جذام سیاسی سخن نگویید که حال ملت به‌هم می خورد برادر.

اما بسیار مایلم شما را یک‌بار دیگر در برابر آینه قرار دهم:

مگر نه این است که شما مهندس هستید؟ مگر نه این است که شما نیز دو واحد درسی به‌نام آمار احتمالات پاس فرموده اید؟

مانند هزاران دانشجوی مهندسی این مملکت! آیا از این درس نیاموخته اید که وقتی شورای نگهبان به شما گفت که تشریف بیاورید و برابر قانون (همان "چیزی" که ادعای دردش را دارید) 10 درصد صندوق ها را بازبینی بفرمایید؟ آنهم به اختیار خودتان؟ اگر ادعای شنیع تقلب توسط حضرتعالی صحت داشت، با توکل به خدا و اتکاء به درس آمار و احتمالاتی که خوانده بودید، حتماً و حتماً به یک میلیون و یکصد هزار آمار تقلب دست می یافتید؟

چرا نرفتید و پای علم خودتان قرص و محکم نایستادید؟ نکند به علم شخصی خودتان هم شک دارید؟

آری شک دارید... شما به همه "چیز" شک دارید... و شک یکی از دریچه های نفوذ ابلیس است.

بیدار شو مهندس قطار رفت.

 


ارسال شده در توسط صادق احمدی

علی(ع) از فتنه می‌گوید

گفتاری از حسن رحیم پور ازغدی

* وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می‌خورید

به نظرم آمد قبل از امام‌زادگان عشق از امام عشق امیرالمومنین سخن بگوییم. برای حفظ عشق باید حتما به معرفت شناسی عشق توجه کرد، به ریشه‌های معرفتی عشق که اگر آگاهی نباشد عشق هم نخواهد بود و بنابراین اگر بخواهیم پرچم عشق را سر دست نگه داریم، باید آگاهی را نیز سر دست نگه داریم که یک راه مهم آن مطالعات اسلامی حساب شده و متراکم است. بدون کتاب خواندن و بدون زحمت کشیدن هیچ کس حافظ هیچ فرهنگی نمی‌تواند باشد و با صرف احساسات، هم خطر افراط و تفریط است و هم اندیشه‌های صحیح نهادینه و ریشه‌دار نمی‌‌شود.

با وزش یک طوفان، یک بحران و آمدن یک فتنه فرهنگی، یک شبه همه چیز زیر و رو می‌شود؛ شما خالصید، صادقید اما وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می‌خورید.

در اینجا بنده به یک نمونه از بازی خوردگان در تاریخ اشاره می‌کنم که شما اگر ایمان و عشق بازی و عشق ورزی و شهادت طلبی را که بالاترین درجه خلوص یک انسان است داشته باشید ولی اگر از پشتوانه معرفتی درستی برخوردار نباشید هر آینه ممکن است بلغزید یا اگر هم نلغزید چون ثبات ندارید بعد از مدتی دچار تردید یا پشیمانی خواهید شد.

به نظرم آمد اگر به دوره چند ساله ولایت و حاکمیت امیرالمومنین نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد که از جهاتی به شرایط ما کمک خواهد کرد؛ دورانی که حکومت به امیرالمومنین رسید، به لحاظ زمانی شبیه دوران ما است. سال 35 هجری یعنی 25 سال از رحلت پیامبر(ص) گذشته است.

* تاریخ را می‌خوانیم تا تکلیفمان معلوم شود و عبرت بگیریم

قبل از این بعنوان مقدمه عرض کنم که تاریخ را به 2 شیوه می‌توان مطالعه کرد؛ هم قصه وار و به قصد آفرین یا نفرین گفتن به افرادی که این شیوه خوبی است ولی اصلاً کافی نیست. روش دومی هم برای بازخوانی تاریخ و سیره پیامبر(ص) وجود دارد که ما را به این نحوه باز خوانی تاریخ توصیه کرده‌اند که فقط قصه خوانی نیست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.

عبرت‌گیری یعنی جوهر تاریخ را بشناسید و موارد مشابه را در دوران خود پیدا کنید و از سوراخی که افرادی در این دوره گزیده می‌شوند شما دیگر گزیده نشوید؛ عبرت گرفتن از تاریخ یعنی مواجهه صحیح تجربه اندوزانه با تاریخ؛ برخی ممکن است بگویند که این یک نوع شبیه سازی است اما شبیه سازی غیر از عبرت است و در واقع شبیه‌سازی تحریف تاریخ است.

شبیه سازی یعنی اینکه شما فقط ظواهر و شباهت‌های سوری این دوره و آن دوره را پیدا کنید؛ مانند شباهت اسمی یا شباهت راجع یک زمان یا مکان خاصی که یک شباهت ظاهری است که بعد از آن می‌خواهند نتیجه‌ای از آن بگیرند و راجع به امروز یا آن روز داوری کنند. این را می‌گویند شبیه سازی که کار درستی نیست و البته خیلی‌ها هم این کار را کرده‌اند اما عبرت گرفتن نوعی شبیه ‌یابی است نه شبیه سازی؛ یعنی شما تاریخ را فقط به قصد آفرین یا نفرین گفتن مطالعه نمی‌کنید بلکه می‌خوانید تا تکلیف خودتان معلوم شود. اینکه امروز من چه باید کنم. آن وقت باید خط و ربط‌های آن زمان و امروز را بشناسید و به این شکل است که می‌توانید در فتنه و شبهه درست موضع بگیرید و بازی نخورید.

* خوارج صادق بودند ولی بازی خوردند

ممکن است کسی صادق باشد ولی بازی بخورد، ممکن است کسی پرشور و عاشق باشد ولی بازی بخورد، چنانکه بخشی از خوارج این گونه بودند. می‌دانید که خوارج انسان‌های منافق و کافر و فاسق نبودند بلکه آدم‌های بسیار پاک باز و مومنی بودند و در اهداف خود خالص بودند، اهل نماز شب و تهجد بودند. اصلاً می‌دانید که خوارج وقتی برای ترور حضرت امیر(ع) و دو نفر دیگر در مسجدالحرام پیمان بستند و گفتند که تمام مشکلات جهان اسلام زیر سر این سه نفر است: علی(ع)، معاویه و عمر و عاص؛ ما باید این سه نفر را در یک شب ترور کنیم و اگر خودمان هم کشته شدیم شهید در راه خدا هستیم و اگر این سه نفر را ترور کنیم جهان اسلام از این جنگ های داخلی و اختلافات رها می‌شود.

البته از سه ترور فقط یک ترور موفق بود و آن ترور علی (ع) بود.

آگاهی از تاریخ و معرفت اسلامی، آشنایی با قرآن، سنت و عقل لازم است. بعد از رحلت پیامبر(ص) مسائلی راه افتاد که بهترین تعبیر از آن تعبیر به فتنه و شبهه است.

* هیچ یک از درگیری‌های زمان علی(ع) دعوای اسلام و کفر نبود

دهه سوم بعد از رحلت پیامبر(ص) بعنوان رهبر اصلی نهضت و بنیانگذار اسلام، درگیری‌هایی که در زمان علی(ع) پیش می‌آید هیچ کدام دعوای بین اسلام و کفر نیست. تقریبا لشکر کشی‌ها و نبردهای جهاد، اسلام و کفر بود که در زمان سه خلفای قبل در جهان اسلام مدام گسترش می‌یافت البته در این زمان، ایران و بخش‌ مهمی از رم فتح شده بود. در زمان علی(ع) فتوحات خارجی و جنگ اسلام و کفر تقریباً وجود ندارد و خیلی کم رنگ شده است؛ در زمان علی(ع) 3 درگیری وجود دارد آن هم بین مسلمانان؛ در هر 3 درگیری (جمل، صفین و نهروان) هر دو طرف جنگ مسلمان هستند. یعنی خویشان،‌ اصحاب و بستگان پیامبرند و افرادی هستند که سابقه سربازی برای اسلام داشتند، سابقه داران جهاد و مبارزه انقلابی بودند، افرادی که برای اسلام شمشیر زده بودند و بارها تا مرز شهادت پیش رفته بودند. لذا درگیری‌ها سیاسی بود که بعد نظامی شد و به این شکل 3 جنگ در یک دوره حدود 5 ساله بر علی(ع) تحمیل شد.

* جنگهای زمان حضرت علی(ع) همگی مصداق فتنه بود

هر 3 دعواهای جناحی بود و اصلاً دعوای حق و باطل نبود لذا از آن تعبیر به فتنه می‌شود؛ فتنه یعنی مسئله‌ای که نه فقط عوام بلکه گاهی خواص نیز در آن اشتباه می‌افتند.

امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه چند بار خطاب به مسلمانان فرمود که حق را با آدم‌ها نسنجید، ملاکتان انسان‌ها نباشد چرا که انسان‌ها تغییر می‌کنند. همه در معرض فسادیم، هیچ کس خائن و فاسد به دنیا نیامده است، همه ما کم‌ کم فاسد یا خائن می‌شویم. فردی که علی(ع) را ترور کرد کافر نبود جزء سربازان علی بود، مجاهدی رزمنده بود که سابقه فعالیت در جبهه داشت. شمر که سر حسین(ع) را برید مجاهد بود، رزمنده‌ای بود که 35 سال قبل جزو افسران حضرت امیر(ع) بود اما دو دهه بعد در کربلا سر امام حسین (ع) را می‌برد و شد جزو افسران یزید. همه ما در خطریم، هیچ کس نباید به سابقه خود تکیه و اعتماد کند؛ باید بدانیم که تا مرجع تقلید شویم در خطریم، ما مرجع تقلیدی داشتیم که می‌خواست علیه امام خمینی (ره) کودتا کند، مرجع تقلیدی که هم مقلد داشت و هم رساله.

* فتنه بروز عملی شبهه است

حضرت امیر (ع) می‌فرماید: شیطان با هیچ کس شوخی ندارد و سراغ همه می‌رود و از هیچ کس نمی‌گذرد، سراغ قوی‌ترین رزمندگان، مجاهدان و شهادت‌طلبان تاریخ رفته و آنها را فاسد کرده است. سر کینه، رقابت، جاه طلبی، ریاست طلبی و قدرت طلبی، ثروت طلبی و شهوت طلبی و به همین خاطر همه ما تا لحظه آخر در خطریم و باید دانست که فتنه بروز عملی شبهه است.

در آیات 2 و 3 سوره عنکبوت آمده است که آیا مردم فکر کردند که رها می‌شوند و هیچ آزمونی در کار نیست، باید گفت که یکی یکی شما را به صلابه آزمایش می‌کشیم و نمی‌گذاریم کسی بگوید که ما مؤمنیم.

خداوند صریح می‌فرماید: آیا مردم گمان کرده‌اند که همینطور رها می‌شوند و همین که بگویند ما ایمان آوردیم مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ باید امتحان پس دهید و باید معلوم شود که به چه دل بستید؟ آیا منافع، جاه طلبی، قدرت و ثروت را زیر پا می‌گذارید یا خیر؟ باید مشخص شود که خدای تو کیست، خدای تو چیست، باید معلوم شود که حقیقتاً خدا پرست هستی یا نه. نام هر کسی را که در تاریخ می‌خوانید در آزمون قرار داده‌ایم، بر سر انتخاب قرار دادیم که بین دین و دنیا انتخاب کند، خداوند می‌فرماید نمی‌گذاریم هیچ کدامتان از دنیا بروید مگر اینکه بین دین و دنیا انتخاب کنید.

باید معلوم شود که چه کسانی صادق و چه کسانی کاذب هستند. به ظاهر شما ما بازی نمی‌خوریم بلکه همه شما باید آزمون پس دهید تا معلوم شود چه کسانی صادق‌اند و چه کسانی کاذب.

* بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید زمانی که این آیات بر پیامبر(ص) نازل شد من خدمت ایشان بودم و از ایشان پرسیدم و ایشان آیه را خواند و فهمیدیم عمده فتنه‌هایی که در این آیات نام برده شده، فتنه‌هایی است که بعد از پیامبر(ص) اتفاق خواهد افتاد که حق و باطل مخلوط شده است چرا که زمان پیامبر(ص) جنگ اسلام صریح و کفر صریح بود اما بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود ولی هر دو اسلام بودند و هر دو طرف می‌گفتند ما حامی پیامبریم، اصحاب پیامبریم، مجاهد راه قرآنیم. بنابراین دعوا خیلی پیچیده‌ شد و تشخیص حق از باطل سخت شد. البته برای برخی افراد سخت شد و الا اگر کسی دقت می‌کرد و مبانی را می‌شناخت باز هم آسان بود.

حضرت امیر(ع) می‌فرماید از پیامبر (ص) پرسیدم این چه فتنه‌ای است، رسول خدا فرمود: علی پس از من این امت به فتنه خواهند افتاد و دچار انواع امواج آزمون خواهند شد.

پیامبر(ص) به علی(ع) بشارت داد که تو شهید خواهی شد اما نه در این جنگ بلکه در زمانی که مردم دچار فتنه شده‌اند و با ایمان خود بر خداوند منت می‌گذارند و بر اساس شبهات عمل می‌کند و موضع می‌گیرند و وارد عمل می‌شوند.
امیرالمؤمنین(ع) در ادامه می‌فرماید: از پیامبر(ص) پرسیدم یعنی از دین برگشتگی؟ یعنی همه کافر می‌شوند؟ پیامبر(ص) فرمود: نه؛ بلکه فریفتگی؛ این افراد بازی می‌خوردند البته خود آنها نیز دلشان می‌خواهد که بازی بخورند.
* مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است

طی این 30 سال انقلاب در موارد متعددی برای کشورمان فتنه‌هایی پیش آمد که خود مردم و نیروهای انقلاب گاهی با یکدیگر درگیر شدند و نفهمیدند که حق و باطل چیست.

حضر امیرالمؤمنین(ع) در حکمت 3 می‌فرماید: نگویید خدایا پناه بر تو از فتنه چون همه شما بی‌استثنا دچار فتنه خواهید شد چراکه باید امتحان پس دهید و باید مشخص شود که شما صادقید یا کاذب.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه بحث می‌کنند و می‌فرمایند: فتنه چون شتری مست مردم را پی در پی پایمان می‌کرد و ناخن در ایمان آنها می‌زد. فتنه مسئله‌ای است که به ایمان افراد ناخنک می‌زند و بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فتنه که می‌آید چند چیز نیز به دنبال آن می‌آید:
اول: تردید یعنی اینکه همه به شک می‌افتند.

دوم: اختلاف

سوم: بی‌ثباتی و تزلزل در ایمان

چهارم: گم کردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن؛

حضرت امیر(ع) فرمودند که اینها از عوامل فتنه است.

* شروع فتنه از هوای نفس و بدعت نظری در مفاهیم است

امام علی(ع) در خطبه 50 نهج‌البلاغه در خصوص اینکه فتنه چگونه شروع می‌شود صحبت می‌کنند و می‌فرمایند که شروع فتنه از دو جاست:

یک بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی؛ افرادی پیدا می‌شوند که خود محورند، دیکتاتورند، منفعت طلبند و فقط دنبال قدرت و پیروزی خودشان هستند.

دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است؛ یعنی تغییر دادن اصول یا تحریف آن.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 50 این دو عامل را نقطه شروع فتنه می‌داند. سپس گروهی از گروه دیگری کمک می‌خواهند؛ یعنی یک عده انحرافات فکری را تئوریزه می‌کنند و عده‌ای هم برای نفسانیت آنها ‌هیزم می‌ریزند و آنها هم با نفسانیت خود روی مفاهیم تئوریک آنها نفت می‌ریزند.


ارسال شده در توسط صادق احمدی

* خداوند در زمان فتنه اهل حق را رها نمی‌کند

امام علی(ع) در خطبه 50 نهج‌البلاغه در خصوص اینکه فتنه چگونه شروع می‌شود صحبت می‌کند و می‌فرماید که شروع فتنه از دو جاست:

یک بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی و دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است.

یک عده در اصول و مفاهیم بدعت می‌گذارند، آن را تحریف می‌کنند و عده‌ای هم برای قدرت‌ طلبی و دنیاخواهی پیش می‌آیند؛ امام علی(ع) فرمود فردی او را یاری می‌کند،‌ فردی در مفاهیم بدعت می‌‌گذارد. ایشان می فرماید که اگر باطل با حق در نیامیزد و مخلوط نشود حق‌طلبان به راحتی آن را تشخیص می‌دهند و کار باطل پیش نمی‌رود ولی در فتنه،‌ فتنه‌گران اندکی از حق و باطل را می‌گیرند و آن را مخلوط می‌کنند؛ یعنی زمانی که سخنرانی یا منبر آنها را گوش می‌کنید و یا مقاله و کتاب آنها را می‌خوانید متوجه می‌شوید که مباحث درستی در آن وجود دارد ولی در واقع مقداری از حق و مقداری از باطل با هم مخلوط و ارائه شده‌ است؛ یعنی این مطالب باطل صریح نیست.

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: اینجاست که بازار شیطان گرم می‌شود و در جامعه یارگیری می‌کند. با این حال اینجا هم اگر کسی اهل حق باشد و تقوا حق داشته باشد، حضرت امیر می‌فرمایند که خداوند رهایش نمی‌کند.

* در زمان فراگیری شبهه اگر حق و باطل را تشخیص نمی‌دهید بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید

امام علی (ع) در خطبه 151 نهج‌البلاغه می‌فرمایند: مردم شما هدف‌گیری شدید و مورد آماج بلا و امتحان هستید، بیدار شوید و از مستی وفور نعمت و از سختی عقوبت بترسید؛ آنگاه که غبار شبهه برانگیزد برجای خویش بمانید، حرفی نزنید و اقدامی نکنید و اگر نمی‌توانید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب و احساسات موضع نگیرید. فرمودند وقتی نمی‌دانید حق و باطل چیست اگر تقوای حق‌طلبی دارید، آرام باشید. زمانی که متوجه نمی‌شوید و حجت عقلی و شرعی ندارید و بخواهید بر اساس احتمال، حدس، گمان، تبلیغات و تلقینات موضع بگیرید بیدار باشید و آنگاه که غبار شبهه برمی‌خیزد، بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید. فرمودند وقتی فتنه‌ها‌ پیدا شود و راه کج پیش پای هر یک از شما بگذارد و آسیابش بچرخد، فتنه آغازش چون ابتدای جوانی، دلربا، فریبنده و جذاب است اما وقتی پایان یابد آثارش شوم و زشت است؛ چون نشانه‌های ضربت سنگ.

حضرت امیر(ع) ‌فرمودند: فتنه وقتی می‌آید در ابتدای آن نمی‌فهمید که فتنه است چرا که همه‌ چیز مرتب، قشنگ، درست و تئوریزه شده است. فرمودند که اینجا جای صبر و دقت است. آغاز فتنه از افرادی است که بر سر قدرت، ثروت و ریاست مسابقه می‌گذارند و چون سگان این مردار را از دندان یکدیگر می‌ربایند و یکدیگر را می‌جوند و پس از مدتی پیروان از رهبران اعلام بیزاری و برائت می‌کنند و رهبرانشان از پیروانشان گلایه می‌کنند. هر یک تقصیر را برعهده دیگری می‌گذارد و چون دشمنان از یکدیگر جدا می‌‌شوند، هیچ یک مسئولیت آنچه کردند و مسئولیت فتنه را برعهده نمی‌گیرند و یکدیگر را با لعنت دیدار می‌کنند.

* حضرت امیر به مردم سفارش می‌کند مبادا امام حاکم خود را در این فتنه‌ها تنها بگذارید

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: وقتی شبهه برمی‌خیزد بر جای خویش بمانید، آنگاه که شبهه گرد و غبار می‌کند، فتنه از رهگذرهای پنهان و غیر آشکار در می‌آید، پس آنگاه به رسوایی و زشتی می‌گراید.
امام علی(ع) در خطبه 93 نهج‌البلاغه می‌فرماید: فتنه زمانی که می‌آید از روبرو شناخته نمی‌شود، وقتی که تمام می‌شود از پشت سر شناخته می‌شود یا در جای دیگری می‌فرماید ای مردم امام حاکم خود را در این فتنه‌های تنها مگذارید تا بعدها خود را سرزنش کنید. خود را در آتش فتنه‌ای که پیشاپیش آن رفته‌اید بی‌اندیشه در می‌آورید همانا من برای شما چراغم در تاریکی، هر کس در تاریکی است و حق را از باطل نمی‌شناسد به این چراغ بنگرد،‌ به من بنگرد و راه را بیابد.

* دشمنان علی(ع) در جمل از خوش‌سابقه‌ترین اصحاب پیامبر(ص) بودند

حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه دل‌های سابقاً مؤمن دو دل و سست می‌شوند، مردان سالم گمراه می‌شوند، رأی درست و نادرست در هم می‌آمیزد، فرزند با پدر کینه می‌توزد، پدر و فرزند علیه یکدیگر کینه می‌ورزند.

در زمان امام علی(ع) یکی از مواردی که خود حضرت آن را فتنه نامیدند، شورش جمل بود که منتهی به جنگ جمل شد و این جنگ، اولین جنگی بود که بر علی(ع) تحمیل شد یا خود حضرت در نهج‌البلاغه، شورش طلحه و زبیر را فتنه نامیدند و از مردم خواستند که آن را سرکوب‌ کنند و طی نامه‌ای به مردم کوفه نوشتند که دیگ آشوب به جوش آمده و فتنه آغاز شده است؛ همه به سوی رهبر خود بشتابید و در جهاد علیه فتنه شتاب کنید که تأخیر خطرناک است.

دشمنان حضرت علی(ع) در جنگ جمل جزو خوشنام‌ترین خوش‌سابقه‌ترین افراد و اصحاب پیامبر(ص) بودند؛ کسانی که حضرت امیر(ع) می‌فرماید ما از کودکی و خردسالی با هم بزرگ شدیم و در جبهه‌ها همیشه همه در کنار هم بودیم.

طلحه و زبیر بارها در جهاد در خط مقدم بودند. شخص دیگر کیست؟ عایشه؛ ام‌المؤمنین و همسر پیامبر(ص). عایشه جزو نزدیک‌ترین افراد به پیامبر(ص) بود.

عثمان خلیفه سوم کشته و پس از آن شورش شروع می‌شود. این شورش به حدی است که سه روز جنازه خلیفه روی زمین می‌ماند و هیچ کس حاضر نمی‌شود که او را دفن کند؛ یعنی فضای مدینه اینگونه بود. می‌دانید که جنازه عثمان، خلیفه سوم را در نیمه شب و بعد از سه روز آنهم با وساطت امیرالمؤمنین(ع) برای دفن بردند. ابتدا مردم مدینه نگذاشتند که او در قبرستان مسلمانان دفن شود و به همین خاطر عثمان را در مقبره و باغ یک کسی دفن و بعد روی آن دیوار خراب کردند تا کسی نبش قبر نکند که بعدها همانجا جزو قبرستان بقیع شد.

در واقع خود قضیه قتل خلیفه نیز یک فتنه بود و از مواردی بود که حق و باطل با یکدیگر مخلوط شده بودند. حضرت امیر(ع) هم منتقد روش حکومتی عثمان بودند و هم در عین حال مخالف قتل خلیفه.

* آنچه که برای اجرای عدالت پیش رو داریم انواع و اقسام رنگ‌ها و چهره‌ها و صداها است

خلیفه کشته می‌شود و مردم به سمت حضرت علی(ع) هجوم می‌آورند. اصحاب، مهاجرین و انصار و همه به سمت علی(ع) هجوم می‌آورند که باید رهبری را برعهده بگیرید. در ابتدا حضرت می‌فرمایند که من را رها کنید و سراغ افراد دیگری بروید. هستند افرادی که دلشان می‌خواهد و برای تحویل حکومت آمادگی دارند. از من بگذرید. من اگر در حاشیه باشم و کمک کنم و نظارت داشته باشم بهتر از این است که مسئولیت حکومت را برعهده بگیرم. آنچه که برای اجرای عدالت پیش رو داریم انواع و اقسام رنگ‌ها و چهره‌ها و صداها است. بعد از این خود شما درست تشخیص نخواهید داد و برخی از شما مقابل من خواهید ایستاد. عده‌ای از شما کنترل احساسات خود را از دست خواهید داد و ایمان قبلی‌تان خواهد لرزید و عقل‌هایتان ثبات نخواهد داشت.

همه شما قدرت تشخیص نخواهید داشت؛ یعنی این کار به لحاظ نظری هم ثبات عقلی یعنی تشخیص درست حق از باطل می‌خواهد و هم ایمان و قلب محکم؛ ولی اکثر شما این شرایط را ندارید؛ نه قلب‌های شما برای این کار محکم خواهد بود و نه عقل‌هایتان ثبات خواهد داشت تا حق را از باطل به درستی تشخیص دهید. من از همین حالا می‌بینم که آفاق تیره و نیمه تاریک و نیمه روشن خواهد بود و این را بدانید اگر من مسئولیت حکومت را قبول کنم دیگر گوشم بدهکار وراجی‌ها و سرزنش‌های دیگران نخواهد بود و به آنچه که خودم درست می‌دانم عمل خواهم کرد. بنابراین با چشم باز با من بیعت کرده و به من رأی دهید.

* بیعت‌کنندگان با علی(ع) سه جنگ را به ایشان تحمیل کردند

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: من نمی‌خواستم مسئولیت حکومت را قبول کنم ولی چونان جمعیت به سمت من هجوم آورد که لباسم از دو طرف پاره شد، دختران از فرط اشتیاق حجاب خود را کنار گذاشتند و به سمت من می‌آمدند و پیرمردهایی که با عصا راه می‌رفتند چنان به سویم می‌آمدند که عصای خود را پرت کردند.

من وقتی دیدم مردم این چنین به سمت من آمدند و بیعت عمومی است و همه می‌گویند که ما پای تو ایستاده‌ایم، دیگر بهانه‌ای نداشتم که این مسئولیت را قبول نکنم و حجت بر من تمام شد. با این حال می‌دانستم که برخی از همین افراد با من چگونه رفتار خواهند کرد و زمانی که خلافت و رهبری را پذیرفتم، گروهی از همین افراد پیمان شکستند(ناکثین)، گروه دیگری از دین خارج شدند(مارقین) و دسته سوم ستم کردند (قاسطین) و همین‌ها سه جنگ را به من تحمیل کردند. گویا نشنیده بودند که خداوند در قرآن فرموده بود که آخرت از آن افرادی است که در دنیا دنبال فساد و برتری طلبی نباشند و این خانه و دار آخرت را مخصوص افرادی قرار دادیم که اراده علو یعنی برتری طلبی، ریاست و قدرت طلبی و اراده فساد نداشته باشند.

حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: چطور شما در قرآن این آیه را می‌بینید ولی باز با من درگیر شدید. چرا این آیه در ذهن همه شما وجود دارد اما دنیا چشم شما را پر کرده است و به وقتش آیه‌های این چنینی را فراموش می‌کنید. علتش این است که منافع شما به خطر می‌افتد. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر آن گروه بسیار برای بیعت با من هجوم نمی‌آوردند و حجت بر من تمام نشده بود و اگر نبود که خداوند از عالمان و آگاهان پیمان گرفته است که بر گرسنگی ستم دیدگان و شکم‌بارگی ستم‌گران آرام نگیرند به خدا سوگند مسئولیت حکومت را قبول نمی‌کردم و مهار شتر حکومت را روی کوهان آن می‌انداختم تا هرجا دلش می‌خواهد برود و آب پایان آن را به جام آغاز آن می‌دادم، و می‌دانید و می‌دانستید که دنیای شما در نزد من بی‌ارزش‌تر است از عطسه بز.

ابن عباس روایت می‌کند: در دومین روزی که مردم مدینه با علی بیعت کردند امام علی همان اول آمد و سخنرانی کرد که از همین سخنرانی جنگ‌ها بیرون آمد و فهمیدند که با علی نمی‌شود ساخت و باید با او جنگید و حکومت وی باید براندازی و ساقط شود.

ابن عباس روایت می‌کند حضرت امیر(ع) در بخشی از سخنرانی خود گفت: مردم در روز اول حکومت به شما بگویم، ای مردم بدانید که هر زمین و امکاناتی که از بیت‌المال در دوره قبل گرفتید و به شما داده شده، از اموال خدا و اموال مردم و بیت‌المال به هر کس دادند همه آنها بدون استثنا به بیت‌المال باز خواهد گشت، همه را مصادره می‌کنم و از شما پس می‌گیرم، هر کس هر آنچه را که از بیت‌المال بیش از سهم خود برداشته است به بیت‌المال باز می‌گردانم اولین قدم اول حکومت بنده است، بعد هم نگویید که بر گذشته‌ها صلوات.

حضرت امیر(ع) فرمود: حقی که زمان بر آن گذشته است باطل نمی‌شود، حق و حقوق و عدالت مشمول عبور زمان نمی‌شود، اگر این اموالی را که از بیت‌المال برداشتید و رفتید و با آن ازدواج کردید و یا مهریه همسرتان کردید همان را از شما پس می‌گیرم، و اگر هم در نقاط مختلف سرمایه‌گذاری کردید همه را از شما پس خواهم گرفت چرا که اینها مال شما نیست، اینها مال خداست و متعلق به فقرا و محرومان است، هرکدامتان هم بگویید که عدالت سخت است، حضرت فرمودند اتفاقاً آسان است، در اجرای عدالت گشایش، سعه و راحتی است برای همه، اتفاقاً اگر عدالت اجرا شود همه راحت زندگی می‌کنند، اگر کسانی فشار عدالت را سخت می‌دانند بدانند که فشار بی‌عدالتی سختی بیشتری دارد.

حرف‌هایی را هم که بیان می‌کنم شعار نیست یعنی گردن من به آنچه می‌گویم گرو است، گردن من در گروه صحبت‌های من است و جانم را در راه صحبت‌هایم می‌دهم.

فرمودند: افرادی که تقوا داشته باشند در شبهات وارد نمی‌شوند، چرا که از این به بعد عده‌ای در افکار عمومی شبهه ایجاد می‌کنند آن هم با عنوان‌های قشنگ تا مقابل مرا بگیرند، ولی در این میان افرادی که تقوا داشته باشند وارد شبهات نمی‌شوند و بازی نمی‌خورند ولی افرادی که دلشان می‌خواهد بازی بخورند بازی می‌خورند، آگاه باشید که بلا و آزمایش شما و آزمون بزرگ شروع شد عین روز اولی که پیامبر (ص) آمد.

مانند 30 سال پیش، آن موقع بین اسلام و کفر انتخاب کردید دوباره کاری می‌کنم که مجبور شوید بین اسلام و کفر انتخاب کنید، دوباره سر دوراهی قرارتان می‌دهم، بازی تمام شد، نمی‌شود روش کفار را پیش بگیرید ولی با ظاهر مذهبی، نمی‌گذارم، باید بین عدل و ظلم انتخاب کنید، دوباره باید معلوم شود که چه کسی مؤمن است چه کسی کافر و فاسق، غربال می‌شوید، یا بر من با با من یعنی یا با حق یا بر حق، تصمیم خود را باید بگیرید، انقلاب یا ضد انقلاب، حق یا باطل، عدل یا فساد.

* بزرگان اسلام در زمان پیامبر بر سر قدرت با امیرالمومنین درگیر شدند

حضرت امیر(ع) فرمود: چنان در دوران حکومت من بر هم زده خواهید شد و کاری می‌کنم با کف‌گیر آزمون مجدد انقلاب، آن‌هایی که پائین هستند بالا و افرادی که بالا هستند پائین بیایند و به این شکل زیر و رویتان می‌کنم. می فرماید که این گونه نیست یک بار امتحان دهید و تا آخر عمرتان گارانتی شوید.

اینکه ما 20 سال پیش زمان پیامبر(ص) امتحان داده ایم، کافی نیست بلکه دوباره باید امتحان دهید چراکه هیچ کسی گارانتی نیست. فرمود که در این امتحان مجدد، گاهی کسانی که سابقه‌های درخشان و طولانی از زمان پیامبر(ص) در اسلام داشتند در این مسابقه و آزمون دوباره عقب می‌افتند و افرادی که در آن دوره کسی نبودند و کسی آنها را نمی‌شناخت جلو می‌افتند.

فرمود این یک آزمون دوباره است و یک بار برای همیشه نیست، دوباره باید آزمون پس دهید و به خدا سوگند من فریبتان ندادم و نخواهم داد و چیزی را از شما مخفی نکردم. به خدا سوگند هیچ حقیقتی را از شما پنهان نکردم. من حکومتی را تشکیل دادم که در آن با شما مردم چیزی را مخفی ندارم و هیچ‌گاه به شما دروغ نگفتم و مرا به این مقام و به این روز خبر داده‌اند.

جالب این است اول کسی که با علی(ع) دست بیعت داد طلحه بود. بعد زبیر بیعت می‌کند و همین‌ها چند ماه بعد با امیرالمؤمنین آن هم بر سر قدرت درگیر می‌شوند. حضرت امیر می‌فرمایند: کسانی از شما که برادران خود من هستید، کسانی از شما در این سال‌ها در این دنیا غرق شدند و اموالی را تصاحب کردند. من وقتی مقابل این افراد را بگیرم و خواهم گرفت و فقط حقوق خود آنها را به آنها خواهم داد از دست من عصبانی خواهند شد. فریاد خواهند زد که پسر ابوطالب ما را از حقوقمان محروم کرد و به ما ظلم کرد. آگاه باشید هر کس از مهاجرین و انصار و از اصحاب پیامبر و خویشان پیامبر و از بستگان پیامبر و همه کس خیال و گمان کند که به خاطر سابقه‌اش، به خاطر هم‌نشینی با پیامبر بر دیگران نسبت به بیت‌المال برتری دارد بداند که خطاست.


ارسال شده در توسط صادق احمدی

* طلحه و زبیر سهم بیشتری از بیت‌المال از امام می‌خواستند

فرمود هر کاری انجام دادید برای خدا انجام داده‌اید پس پاداش آن را در آخرت از خدا بخواهید. در دنیا همه مساوی اند. شما قدیمی‌ترین و باسابقه‌ترین مسلمان، با مسلمانی که همین امروز مسلمان می‌شود نزد ما به لحاظ سهمش از بیت‌المال مساوی است. هر کس که رو به قبله ما آورد شایسته برخورداری از حقوق اسلامی و حدود اسلام است. شما همه بندگان خدا هستید و بیت‌المال، مال خداست و آن را میان همه شما به طور مساوی تقسیم خواهم کرد و هیچ کس بر دیگری برتری و مزیت ندارد. پرهیزکاران و سابقه‌داران در فردای قیامت

پاداش خود را از خداوند بخواهند و خداوند دنیا را پاداش پرهیزکاران و مجاهدان قرار نداده است. آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است، فردا بیائید تا اموال را به روش جدید تقسیم کنیم.

روز بعد طلحه و زبیر به مسجد آمدند. در گوشه‌ای دور از مسجد تجمع دیگری انجام شده و مردم را به دو بخش تقسیم می‌کنند. مردمی که پشت علی(ع) نماز را اقامه می کردند به طلحه و زبیر عبدالله‌ابن زبیر، مروان و جمعی دیگر از مردان قریش پیوستند و ساعتی آهسته با یکدیگر پچ پچ می‌کردند. بعد مخالفت آنها آشکار شد. عمار آمد پیش علی(ع) و گفت: این سخنرانی چه بود که شما انجام دادید. کمی آرام‌تر؛ همین روز اول این افراد دارند پرچم برمی‌دارند و فتنه و خلف وعده می‌کنند. کمی ملاحظه کنید که دوباره حضرت امیر رفت بالای منبر و سخنرانی کرد.

حضرت علی(ع) روز سوم حکومت، همچنان که شمشیر بر کمر بسته بود سخنرانی کرد و گفت: ای مردم برترین مردم نزد خداوند از نظر مقام فردی است که تابع کتاب و سنت باشد و به تکلیفش عمل کند. سپس به عمار گفت برو به طلحه و زبیر که گوشه مسجد نشسته‌اند بگو بیایند اینجا من با آنها کار دارم. وقتی آمدند حضرت به آنها گفت: شما را به خدا سوگند آیا چنین نبود که شما با میل خودتان و با آزادی کامل سراغ من آمدید و با من بیعت کردید؟ آیا من شما را مجبور به بیعت کردم؟ من قدرت طلب بودم یا شما از من خواستید؟ گفتند چرا ما گفتیم.

حضرت امیر گفت: شما مجبور بودید و زور بالای سرتان بود که با من بیعت کنید یا خودتان خواستید؟ گفتند: ما با شما بیعت کردیم و فکر می‌کردیم که شما روش دیگری دارید، نمی‌دانستیم که این‌گونه است. ما بیعت کردیم به شرطی که شما در کارها با ما مشورت کنید و بدون نظر ما کاری نکنید و فکر کردیم اگر ما رهبری شما را تایید می‌کنیم، شما هم هوای ما را دارید و بالاخره سهم و حق ما محفوظ است و فضیلت ما را بر دیگران در نظر می‌گیرید.

حضرت امیر(ع) فرمود: آیا من حقی از شما سلب کردم و یا به شما ستمی نموده ام؟ گفتند: نه، فرمود: آیا حقی از مسلمانی ضایع و پایمال کردم، یا حکمی از احکام خدا را زیر پا گذاشتم؟ گفتند: نه، حضرت فرمود: پس چرا از من دلگیرید؛ اگر من نه حق کسی را پایمال کردم و نه حکمی را زیر پا گذاشتم پس چرا شما با من مشکل دارید؟ گفتند: به خاطر روش حکومت تو و حرف‌هایی که مطرح می‌کنی و اینکه چرا در حکومت نظر ما را نمی‌پرسی. حضرت امیر(ع) گفت: من اگر در جایی نیاز به مشورت داشته باشم نظر شما را می‌خواهم آنچه که تا الآن گفتم نیاز به مشورت نبود چرا که نظر صریح خداوند و سنت پیامبر بود.

بعد طلحه و زبیر آمدند پیش حضرت امیر و گفتند که ما می‌خواهیم به عمره برویم. حضرت فرمود: شما قصد عمره ندارید و من می‌دانم شما کجا می‌خواهید بروید. این اجازه برای عمره نیست. دعوا و درگیری را شروع کردید و حالا می‌روید تدارک پیمان‌شکنی و درگیری را ببینید.

آنها قسم خوردند که این‌گونه نیست. حضرت امیر لبخندی زد و گفت‌: پس دوباره تجدید بیعت کنید. آنها دوباره پیمان بسته و سوگند خوردند و و زمانی که رفتند، حضرت امیر(ع) فرمود: به خدا سوگند دیگر اینها را نخواهید دید الا اینکه به روی ما شمشیر می‌کشند و جنگ را بر ما تحمیل می‌کنند و هر دو آنها کشته خواهند شد.

* فتنه‌گران از همسر پیامبر برای رهبری شورش استفاده کردند

همه همسران پیامبر(ص) برای ما محترم‌اند. حتی عایشه؛ ما عایشه را ام‌المؤمنین می‌دانیم و نباید به او اهانتی شود ولو اینکه او با علی‌ابن ابیطالب(ع) درگیر شده است. خود حضرت امیر(ع) هم احترام عایشه را نگه داشت حتی بعد از جنگ که جناب عایشه اسیر شد و امیرالمؤمنین(ع) اجازه نداد کوچکترین اهانتی به وی شود.

طلحه و زبیر نامه‌ای به عایشه می‌نویسند و در آن می‌گویند که به ما ملحق شو تا مقابل علی(ع) بایستیم چرا که علی اوضاع را به هم می‌ریزد. ام سلمه مکه بود. آنجا از جریان مطلع می‌شود و می‌فهمد که طلحه و زبیر در حال برنامه‌ریزی توطئه‌ای علیه علی‌(ع) و حکومت ایشان هستند.

ام سلمه شروع به افشاگری و سخنرانی به نفع امام علی(ع)‌می‌کند که ای مردم! خود شما با علی بیعت کردید و نباید با او درگیر شوید چرا که حکومت علی(ع) حق است. خبر به عایشه می‌رسد که جناب ام‌سلمه دارد افکار مردم را به نفع علی(ع) آگاه می‌کند. ‌عایشه به ملاقات ام سلمه می‌آید و می‌گوید ای اختر ابا امیه! تو نخستین زن از زنان مهاجر رسول خدا و از بزرگان اهل بیت پیامبر(ص) هستی. بیشترین آیات الهی در خانه تو بر پیامبر نازل شد و جبریل بیش از همه در خانه شما بر رسول خدا نازل می‌شد.

ام‌سلمه خطاب به عایشه می‌گوید شما که جزء مخالفان خلیفه سوم(عثمان) بودید چطور حالا به عنوان انتقام او می‌خواهید در برابر علی(ع) بایستید؟ و بعد ام سلمه شروع می‌کند به یادآوری برخی مسائل برای عایشه؛ اینکه آیا یادت می‌آید یه روزی علی آمد و پیامبر در مورد علی چه گفت و ...

هر چه می‌گوید عایشه تأیید می‌کند و می‌گوید بله یادم هست. بعد ام سلمه می‌گوید: پس با این وضع دیگر این چه قیام و شورشی است که علیه حکومت مشروع به راه انداخته‌اید.

عایشه می‌گوید: مسائلی وجود دارد که باید حل و اصلاح شود و بعد ام سلمه می‌گوید که خودت می دانی.

ام سلمه نامه‌ای خطاب به علی(ع) می‌نویسد و خبر می‌دهد که اینها دارند شورش را به پا می‌کنند. حضرت امیر(ع) در جایی سخنرانی می‌کند و می‌فرماید: کسانی که در حال حاضر به اسم خون عثمان حرف می‌زنند همه آنها می‌دانند که برخی از خود اینها در خون عثمان دست داشتند و کسی که برای مهار و کنترل شورش تلاش می‌کرد که خلیفه کشته نشود من بودم. عایشه گفته بود بله من به عثمان منتقد و معترض بودم ولی شنیدم خلیفه قبل از اینکه کشته شود توبه کرده بود بنابراین زمانی که توبه کرده نباید کشته می‌شد و الا قبول دارم که من هم جزو منتقدان و معترضان عثمان بودم ولی او توبه کرده بود پس چرا او را کشتند؟

حضرت امیر (ع) می‌فرمایند: ‌جواب دادند که ما با هم دنبال قاتلان عثمان باشیم تا قاتل او را پیدا کنیم. حضرت آنجا توضیح می‌دهند که من هم منتقد و معترض به عثمان بودم و هم در عین حال مخالف قتل عثمان بودم و با افراطیونی که عثمان را به قتل رساندند مخالف بودم و در برابر آنها ایستادم.

* مقدس‌مآبانی مثل اشعری برای مقابله با فتنه حجت شرعی می‌خواستند

حضرت امیر(ع) که به خلافت رسید قصد داشت ابوموسی اشعری را که از زمان خلیفه قبل حاکم کوفه بود عزل کند اما مالک اشتر و عده‌ای به علی‌(ع) گفتند که ابوموسی اشعری هم عده‌ای مرید در شهر دارد که او را قبول دارند حالا بگذارید باشد تا ببینیم چه می‌شود. بعداً حضرت امیر(ع) می‌گوید من از اول می‌خواستم ابوموسی اشعری را بردارم چرا که او را انسان صالحی نمی‌دانستم ولی چون گفتند عده‌ای او را قبول دارند و برای اینکه مردم نگویند تا علی آمد همه را برداشت گذاشتم بماند.

ابوموسی اشعری در آن زمان امتحان خود را پس می‌دهد. حضرت امیر(ع) به ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود نامه‌ای نوشت و گفت که طلحه و زبیر و عایشه قصد شورش دارند و حق هم با ماست. بنابراین برای ما نیرو بفرست و مردم کوفه را بسیج و کمک کن تا برویم بصره چرا که آنها آمدند و بصره را اشغال کرده‌اند.

بعد از آن ابوموسی اشعری شروع کرد با ادبیات مقدس مآب صحبت کردن؛ اینکه جنگ مسلمان با مسلمان و با کدام حجت شرعی اصحاب در برابر اصحاب بایستند؟ بله، شما علی هستید، اولین مسلمان هستید ولی آن طرف هم ام‌المؤمنین است، طلحه و زبیر هستند،‌ زبیر سیف‌الاسلام است، یعنی چه جنگ مسلمان با مسلمان، این جنگ شبهه شرعی دارد. مردم! آرامش داشته باشید و به هیچ کدام از دو طرف ملحق نشوید چرا که ما بیطرف هستیم، این جنگ خلاف شرع است.

حضرت امیر(ع) گفت: این جنگ را بر ما تحمیل کرده‌اند، ما شروع نکردیم که به من می‌گویید خلاف شرع است. اینها علیه حکومت شورش کردند و می‌خواهند حکومت را براندازی کنند. باید به آنها بگویید و شما باید طرف حق را بگیرید و نباید بگویید که در هر صورت کاری نمی‌کنیم.

حضرت امیر دو بار نامه فرستاد ولی ابوموسی اشعری اعتنایی نکرد. بعد از این حضرت امیر(ع) محمدبن ابوبکر را به کوفه فرستاد و ابوموسی اشعری را عزل کرد.

امام علی(ع) شهر را به ابن عباس و محمد بن ابوبکر سپردند و با نیروها برای جنگ رفتند اما باز هم ابوموسی اشعری با حضرت مخالفت کرد و سخنرانی کرد مبنی بر اینکه ای مردم به جنگ نروید چرا که آن طرف جنگ نیز اصحاب پیامبر اند، کسانی هستند که نزد پیامبر سوابق دارند و خویشان پیامبر اند و بزرگان اسلامند، با چه کسانی می‌خواهید بجنگید؟

ابوموسی اشعری شروع به سخنرانی و ایجاد تردید و شبهه در دل مردم کرد تا اینکه حضرت امیر (ع) مالک اشتر را به کوفه فرستادند و او نیز ابوموسی اشعری را با حالت ذلت بازداشت و از سمتش عزل کرد.

* بنای امام در مواجهه با فتنه‌گران در ابتدا گفتگو و نصیحت بود اما آنها بنای دیگری داشتند

ابن عباس روایت می‌کند: روزی دیدم امیرالمومین نشسته‌ و کفش پاره‌ای را مدام وصله می‌زنند. گفتم آقا تو را به خدا از این کفش دست بردار شما خلیفه مسلمین هستید، بزرگترین امپراطوری جهان در اختیار شماست.

حکومت حضرت امیر(ع) بزرگترین قدرت سیاسی - نظامی آن موقع جهان بود؛ چون امپراطوری ایران و امپراطوری رم در آن زمان متلاشی شده بودند و اسلام تقریباً قدرت اول سیاسی، نظامی و اقتصادی و یا یکی از دو قدرت اصلی جهان بود.

ابن عباس می‌گوید: آقا! شما حاکم نصف زمین هستید، این همه عاشق و مرید دارید، این چه کفشی است؟ من خجالت می‌کشم؟ حضرت امیر(ع) سر خود را بالا کرد و لبخندی زد و گفت: ابن عباس این کفش چقدر می‌ارزد؟ ابن عباس گفت: آقا هیچی. این کفش، ارزشی ندارد. حضرت امیر(ع) فرمود: به خدا سوگند ارزش این کفش پیش من از حکومت بر شما بیشتر است. به خدا سوگند تمام حکومت بر این جهان را با این کفش معامله نمی‌کنم. فقط به یک دلیل حکومت را قبول کردم و به خاطر آن می‌جنگم و وارد مبارزه شدم؛ اینکه احقاق حقی کنم و ابطال باطلی. فقط برای این حکومت را پذیرفتم و وارد سیاست و حکومت شدم که یک حقی را برقرار کنم و باطلی را محو کنم؛ من به خاطر عدالت و حق آمده‌ام والا حکومت برای من ارزشی ندارد.

حضرت امیر(ع) سپس می‌فرمایند: من از هیچ چیزی نمی‌ترسم و الآن هم که عده ای به فتنه و آشوب دچار شده‌اند با اینها می‌جنگم؛ من اهل عقب‌نشینی نیستم، من نصیحت و موعظه می‌کنم.

حضرت امیر(ع) نامه‌ای را برای حاکم کوفه می‌فرستند و تا آخر هم می‌گفتند مصالحه، مذاکره، گفتگو و نصیحت. به یاران خود می‌گفتند با اینها با زبان خوش سخن بگویید و آنها را تحریک نکنید. ما نمی‌خواهیم بجنگیم بلکه می‌خواهیم با هم باشیم و کوتاه بیایید اما اینها این کار را نکردند.

وقتی دشمنان حضرت امیر (ع) بصره را اشغال کردند، حاکم بصره عثمان بن حنیف از طرف حضرت امیر (ع) بود. (وی همان کسی است که یک بار حضرت امیر (ع) او را توبیخ کردند. حضرت در نهج‌البلاغه به عثمان ابن حنیف می‌فرماید: نیروهای اطلاعاتی به من گزارش دادند که شما را به یک میهمانی دعوت کردند که ثروتمندان و سرمایه‌داران را سر سفره راه می‌دادند اما فقرا را راه نمی‌دادند و فقرا به جای دیگری منتقل می‌کردند. تو را به این چنین میهمانی دعوت کردند و تو هم رفتنی و سر این سفره نشستی و در کنار اغنیاء شام خوردی در حالی که فقرا را راه نمی‌دادند. البته عثمان ابن حنیف بعد عذرخواهی کرد و گفت من نمی‌دانستم که این تخلف است.

دشمنان حضرت آمدند و بصره را گرفتند. در ابتدا حدود 80 - 70 نفر از یاران حضرت در این شهر را اعدام کردند و خون ریختند؛ یعنی آمدند و جنگ را شروع کردند و بعد تمام سر و صورت عثمان ابن حنیف، حاکم کوفه را تراشیدند و بعد با حالت تحقیر کننده ای او را بیرون انداختند و گفتند حالا برو پیش علی. وقتی عثمان ابن حنیف خدمت حضرت امیر (ع) رسید گفت: آقا! من وقتی به کوفه رفتم یک فرد کامل و پیرمردی با وقاری بودم اما حالا مانند یک پسر بچه برگشته‌ام؛ نه ریشی، نه مویی، تمام سر و صورت مرا تراشیدند و 70 نفر را نیز کشتند. حضرت امیر(ع) 3 بار آیه " انا لله و انا الیه راجعون " را خواندند.

* سران فتنه بر سر رهبری مردم دچار اختلاف شدند

زمانی که سپاه طلحه و زبیر شهر بصره را گرفتند و وقت اقامه نماز رسید، سر اینکه چه کسی امام جماعت باشد بین‌شان اختلاف افتاد.

شهر و بیت‌المال بصره در اختیار آنها قرار گرفت؛ وقتی هنگام نماز شد طلحه جلو ایستاد، بعد زبیر آمد جلوتر ایستاد. بحث شد بر سر اینکه باید معلوم شود چه کسی امام جماعت باشد چراکه هر یک از طلحه و زیبر می‌خواستند امامت کنند.

میان آنها اختلاف پدید آمد و سرانجام با میانجیگری جناب عایشه قرار شد یک وعده فرزند طلحه امام جماعت باشد و یک وعده فرزند زبیر که دعوا صورت نگیرد.

قبل از جنگ جمل امیرالمومنین(ع) با جناب طلحه و زبیر، با رفقای سابق و هم رزمان و سابقه‌داران اسلام احتجاج می کند. حضرت امیر(ع) استدلال می‌کند و می‌فرماید: ما دنبال خونریزی و خشونت نیستیم. بیایید با هم صحبت کنیم و مسئله را به نحوی حل کنیم. اگر هنوز در ذهن شما سوء تفاهمی هست که نیست، ولی اگر هست می‌خواهم حجت تمام شود، نمی‌خواهم درگیری ایجاد شود، خون مسلمانان نریزد، مردم دو دسته نشوند و به جان هم نیفتند؛ فتنه راه نیندازید.

امام علی (ع) می‌فرمایند: دوباره به شما می‌گویم هر چند می‌دانید اما کتمان می‌کنید، من دنبال بیعت شما و مردم نبودم، من به دنبال حکومت نبودم و به یک معنا حکومت بر من تحمیل شد. من با شما بیعت نکردم بلکه شما سوی من آمدید و شما اولین کسانی بودید که با من بیعت کردید. هیچکس با من از سر ترس یا به طمع پول بیعت نکرد؛ نه به خاطر مال و نه از جهت تسلط و غلبه؛ شما خود پیش از دیگران و از روی رضا و رغبت با من بیعت کردید. شما اولین کسانی بودید که آمدید و به من گفتید که شما شایسته‌ترین فرد برای رهبری هستید و هیچکس شایسته‌تر از شما برای رهبری نیست و این را چند بار تکرار کردید.

من چند بار خودم را کنار کشیدم، شما اصرار کردید که نه فقط شما باید رهبر باشید. از شما به حق آن برادری‌های سابق و به حق آن ایمان سابق می‌خواهم که از این فتنه باز گردید و مسلمین را به جان هم نیندازید و زودتر توبه کنید.

اگر آن موقع تظاهر کردید که مایلید با من بیعت کنید و در دل این گونه نبودید؛ خوب پس خود را محکوم کرد‌ه‌اید و من علیه شما باید احتجاج کنم که چرا درون و بیرون شما دو شکل بود که آن هم تازه به نفع شما نیست. شما ظاهراً اظهار طاعت و بیعت کردید اما در باطن از اول هم رهبری مرا قبول نداشتید و مدام سنگ پیش پای من انداختید. به جان خودم سوگند بیعت شما از سر ترس و تقیه نبود. شما از مهاجران به تقیه سزاوارتر نبودید، اما نپذیرفتن بیعت پیش از آنکه درون آن وارد شوید آسان‌تر بود از خروج شما از بیعت پس از پذیرفتن آن.

حضرت می‌فرماید: شما اگر رهبری را قبول نداشتید، اگر اول با من بیعت نمی‌کردید راحت‌تر بود چرا اول بیعت کنید بعد بشکنید. اینکه سخت‌تر است. به راستی شما پنداشته‌اید که من در خون عثمان، خلیفه سوم، دست داشته‌ام؟ کسانی از مردم مدینه که از بیعت با من و شما سرباز زده‌اند و بی‌طرف‌ هستند آنها میان من و شما حکم کنندکه بین من و شما چه کسانی در خون عثمان خلیفه دست داشته‌اند؟

حضرت سپس رو به طلحه و زبیر کرده می‌فرماید: ای پیر مردان! از این رأی نادرست برگردید. فرصت برای بازگشت من و شما زیاد نیست. از سن ما دیگر گذشته است. اگر اکنون برگردید، بزرگترین ضربه‌ای که به شما می‌خورد این است که به شما می‌گویند ترسیدند و شکست خوردند؛ عیبی ندارد؛ بپذیرید پیش از آنکه نار و عار در قیامت سراغ شما بیاید. اگر الآن عقب بروید ممکن است علیه شما بگویند ترسیدند در حالی که این ترس نیست بلکه این عقل است اما اگر با من بجنگید هم نار است هم عار، هم ننگ دنیاست و هم عذاب آخرت.


ارسال شده در توسط صادق احمدی

* عایشه حاضر به بحث و مناظره با علی(ع) نشد

بعد حضرت امیر افرادی را پیش جناب عایشه می‌فرستند تا با او صحبت کنند؛ اینکه مگر پیامبر به شما نگفت از خانه بیرون نیایید و وارد این مسائل و دعواها نشوید. بعد هم این افراد به جناب عایشه گفتند که امیرالمؤمنین می‌خواهد بیاید و با شما صحبت کند. جناب عایشه گفت که من حوصله اینکه با علی بنشینم و جر و بحث کنم ندارم. کسی با علی نمی‌تواند مباحثه و مناظره کند. من پاسخی برای علی ندارم و در احتجاج، بحث و مناظره من حریف علی نیستم.

ابن عباس به جناب عایشه می‌گوید: شما که با مخلوق خدا حاضر نیستی بحث و مناظره کنی در قیامت چگونه با خداوند بحث خواهی کرد؟ جواب خداوند را چگونه خواهی داد؟

حضرت امیر(ع) به مردم فرمودند: ای مردم! من با این گروه مدارا کردم تا شاید متنبه شوند و برگردند. آنها را به پیمان شکنی‌هایشان توبیخ کردم. ستمی را که کردند و می‌کنند را دوباره به رویشان آوردم ولی باز به من پیغام رساندند که آماده درگیری با نیزه‌ها و شمشیرهایشان باشم.

من پیوسته تا بوده‌ام هرگز کسی نتوانسته مرا به جنگ تهدید کند و من هرگز از هیچ جبهه‌‌ای نگریخته‌ام. من از 16 سالگی تا الآن که 60 ساله‌ام در خط مقدم جبهه بوده‌ام. از 16 سالگی به استقبال شهادت رفته‌ام و تا الآن سر و صورت من پر از آثار نیزه و شمشیر است؛ پر از آثار تیر و ترکش است؛ حضرت آنجا فرمود که مرا از جنگ نترسانید.

کسانی که ما را تهدید می‌کنند و رعد و برق می‌کنند، این رعد و برقی است که بارانی ندارد. ما بدون رعد و برق بر سر آنها نازل خواهیم شد.

فرمود: اینها شعار می‌دهند اما ما بدون اینکه شعار دهیم عمل می‌کنیم. اینان گذشته مرا دیده‌اند؛ صلابت مرا دانسته‌اند؛ چگونگی مرا دیده‌اند؛ منم " ابوالحسن " که قدرت مشرکان را در همه جنگ‌ها در هم شکستم؛ منم کسی که جماعت آنها را پراکنده می‌ساختم؛ من با همان قلب محکم امروز نیز با دشمنان روبرو خواهم شد و در کار خود یقین دارم و هرگز تردیدی ندارم.

فرمود: ای مردم! به راستی که مرگ چیزی است که کسی نمی‌تواند از آن فرار کند و همه خواهند مرد. کسی فکر نکند که اگر به جبهه نرود و موقع درگیری وارد عملیات نشود زنده می‌ماند.

فرمود: همه خواهیم مرد منتها به دو شکل؛ مردم دو دسته‌اند؛ یک عده در راه حق کشته می‌شوند و بقیه هم می‌میرند؛ بهترین مرگ‌ها کشته شدن در راه خداست.

* اطرافیان زبیر اجازه گرفتن تصمیم درست را از او گرفتند

بالاخره فتنه گران جنگ با امیرالمومنین را راه انداختند. در تاریخ نقل شده است که تعداد نیروهای امیرالمومنین 20 هزار و تعداد نفرات نیروهای جمل 30 هزار نفر بودند. در این جنگ 80 نفر از بدریون و 1500 نفر از اصحاب رسول‌الله در صف علی بن ابیطالب(ع) قرار داشتند. موقع جنگ حضرت خطاب به یاران خود فرمود که دشنام ندهید و اگر اینها شکست خوردند زنانشان را آزار ندهید گر چه زنان به شما دشنام بگویند و به هچ شخصی هم توهین نکنید.

در تاریخ طبری نقل شده بعد از اینکه حضرت امیر(ع) همه صحبت‌ها را کرد ولی افرادی که در جبهه مقابل بودند قانع نشدند.

البته در این میان لازم به ذکر است که زبیر و طلحه هیچ کدام به دست نیروهای امیرالمؤمنین کشته نشدند. حضرت امیر(ع) قبل از جنگ به زبیر گفتند بیا می‌خواهم با شما صحبت کنم؛ زبیر جلو آمد و حضرت امیر(ع) گفت: زبیر ما با هم در یک صف و در کنار پیامبر بودیم؛ آیا یادت می‌آید که روزی پیامبر از تو پرسید که نظرت راجع به علی چیست؟ و تو گفتی علی را دوست دارم و بعد جضرت فرمودند ولی با علی می‌جنگی.

اینها را گفت که یک مرتبه زبیر یادش آمد؛ بعد از این قضیه زبیر برگشت. با وقوع این صحنه پسر زبیر خطاب به وی گفت: چه شد ترسیدی؟ گفت: نه، علی جمله‌ای را از پیامبر نقل کرد که من فراموش کرده بودم و حدیثی را از پیامبر به یادم آورد که ترسیدم؛ زبیر برگشت رفت که اسلحه بگذارد و جبهه را ترک کرد؛ یک لحظه به خودش آمد و گفت این جنگ درست نیست، ما اشتباه کردیم، حق با علی است. آمد برود که پسرش و برخی از اصحاب گفتند فلانی را ببین! رفت و چشمش به شمشیر علی افتاد و ترسید. بعد زبیر شمشیر کشید و به سمت نیروهای امیرالمومنین حمله کرد.

* حضرت امیر تلاش کرد به هر ترتیب زبیر را بازگرداند

حضرت امیر متوجه ماجرا شدند. فهمیدند که زبیر پشیمان شده اما در رودربایستی گیر کرده، چون خودش این نیروها را به منطقه آورده است حالا اگر یک مرتبه بگوید که نمی‌جنگم نمی‌شود و در واقع گیر افتاده است.

حضرت امیر فوری پیغام دادند و گفتند که به رزمنده‌ها بگویید زبیر به هر سمتی از نیروهای ما آمد مقابل او نایستید بلکه وانمود کنید که او خیلی قوی است و حساب ما را رسید و ما ترسیدم و عقب رفتیم.

حضرت امیر فرمود: اگر به جناح چپ سپاه حمله می‌کند، راه دهید؛ بیایید عقب و بگذارید او جلو بیاید. بگذارید رجز بخواند و برگردد و اگر به سمت راست آمد جلوی راهش را خالی کنید و با او نجگیند.

زبیر چند دور زد تا شجاعت خود را نشان دهد و معلوم شود نترسیده است. بعد برگشت و گفت: دیدید من نترسیدم و بحث مرگ نیست؟ گفتند: بله، شما خیلی شجاع هستی؛ گفت: ولی من نمی‌جنگم چون جنگ با علی درست نیست.

آنجا زبیر جبهه را ترک کرد. در پشت جبهه یکی از نیروهایش به او گفت: شما کجا می‌روید؟ گفت: من پشیمان شدم چون جنگ با علی درست نبود. گفت: بچه‌های مردم را آوردی خط مقدم و حالا که جنگ در حال آغاز است، سر بزنگاه یک مرتبه شما تشریف می‌برید؟ این گونه نمی‌شود. بعد از پشت زبیر را زد و او را کشت.

در روایات آمده خبر که به حضرت امیر(ع) رسید، حضرت برای زبیر اشک ریخت چون آنها هم‌رزم یکدیگر بودند و سال‌های سال در جبهه در کنار یکدیگر جنگیده بودند.

طلحه هم به دست نیروهای علی کشته نشد بلکه توسط برخی از نیروهای خودشان کشته شد. نقل شده که مروان از پشت تیری به طلحه زد و او را کشت. بنابراین هیچ کدام از اینها را نیروهای امیرالمؤمنین(ع) نکشتند.

* ماجرای شهادت جوانی که جنگ با فتنه‌گران را ناگزیر کرد

بعد حضرت امیر(ع) یک قرآن برداشت و آمد طرف نیروهای خود و فرمود: یک شهید می‌خواهم؛ چه کسی حاضر است این قرآن را در دستش بگیرد و به سمت سپاه دشمن برود و آنها را برای آخرین بار به قرآن دعوت کند که بین مسلمین جنگ راه نیفتد و البته بداند که قطعاً کشته خواهد شد. جوانی بلند شد و گفت من حاضرم بروم. حضرت امیر فرمود: می‌خواهم زمانی که قرآن را در دست گرفتی اگر دست تو را قطع کردند برنگردی و با دست دیگرت قرآن را برداری و به آنها عرضه کنی، گفت: باشد. بعد حضرت فرمود: می‌خواهم زمانی که دست دیگرت را هم قطع کردند باز هم بر نگردی.

آنجا آمده است که این جوان رفت و دو دستش را قطع کردند و بعد قرآن را به دندان گرفت و با دو دست بریده رو به سپاه جمل کرد که به حق این قرآن بین مسلمانان درگیری و جنگ راه نیندازید و برای براندازی حکومت مشروع، مردم را تحریک نکنید که آنجا زدند و آن جوان را شهید کردند.

به این شکل بود که حضرت امیر فرمود: الآن دیگر نبرد واجب شد و از این پس ما برای جنگیدن با اینها حجت شرعی داریم. فرمود که به نام خدا شمشیرها را بکشید و به نام خدا عملیات را شروع کنید.
در این جنگ چند هزار نفر از مسلمانان و حتی اصحاب پیامبر(ص) دو طرف کشته شدند و در آخر هم این جنگ به نفع علی(ع) و جبهه حق به پایان رسید.

پس از جنگ حضرت امیر(ع) فرمود: جناب عایشه را با احترام برگردانید. در روایات آمده که جناب عایشه آنجا اظهار پشیمانی کرد و حضرت ایشان را با 40 مأمور محافظ فرستادند. فقط آنجا عاشیه گلایه کرد و گفت: چطور همسر پیامبر(ص) را با 40 مرد نا محرم می‌فرستید؟ حضرت امیر(ع) فرمود: شما با چند هزار مرد نا محرم به جبهه آمدی، آنها حساب نبودند؟ با این 40 تا مشکل دارید؟ اینها خانم هستند و فقط لباس مردانه پوشیده‌اند و بعد دیدند هر 40 نفر جزء شیعیان و سربازان حضرت امیر(ع) بودند.

این خانم‌ها شبیه مردان لباس رزم پوشیده بودند که از دور تصور می‌شد این‌ها مرد هستند. معلوم شد این 40 نفر، 40 شریک جنگی و عملیاتی حضرت امیر(ع) هستند؛‌ اینها نیروهای گارد ویژه امیرالمؤمنین بودند، حضرت به آنها فرمود: مراقب جناب عاشیه باشید و ایشان را با احترام کامل به مدینه برگردانید.
در صدر اسلام، بزرگان اسلام گرفتار شدند؛ کسانی که باید بارها شهید می‌شدند،‌ از نزدیک‌ترین خویشان پیامبر (ص) بودند، از نزدیک‌ترین اصحاب و دوستان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) بودند که گرفتار شدند.

* حق را نباید با اشخاص سنجید

این مباحث را عرض کردم که بدانید فتنه و شبهه چیست؟ حضرت امیر(ع) فرمود: حق را با آدم‌ها نسنجید بلکه آدم‌ها را با حق مقایسه کنید. ملاک حق و باطل را بشناسید تا بفهمید چه کسی حق است و چه کسی باطل وگرنه اگر ملاک شما اشخاص باشند باید بدانید که اشخاص لغزش دارند.

قرآن، سنت، عقل، ضوابط و اصول را بشناسید و از روی اصول بفهمید که چه کسانی تابع اصول هستند و چه کسانی تابع آن نیستند نه اینکه از روی افراد متوجه شوید اصول چیست.

اگر فردی بخواهد از روی اشخاص و سوابق خود حق و باطل را تشخیص دهد باید بداند که دچار اشتباه خواهد شد؛ باید اصول را بشناسید.

تقوا، معنویت و خلوص داشته باشید و به دنبال برتری نباشید و اینکه ملاک‌ها دست‌تان باشد؛ اگر معرفت و خلوص داشته باشید و به امام حق نگاه کنید حضرت می‌فرماید که اشتباه نمی‌کنید.

آن زمان اشتباه شد، الآن هم می‌شود، بعد از این هم خواهد شد.

حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه هر کجا دچار شبهه شدید و نتوانستید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب، احساسات و دنیا خواهی موضع نگیرید و عمل نکنید و از رهبری صالح تبعیت کنید.

خود حضرت امیر(ع) تا جایی که می‌توانستند مدارا می‌کردند. حضرت امیر(ع) خیلی مدارا کردند و فقط در جایی که دیگر واقعاً امکان مدارا نبود و اگر بیشتر از آن مدارا می‌شد به سقوط حکومت منجر می‌شد و دیگر همه چیز از دست می‌رفت وارد جنگ می‌شدند و مدارا را کنار می‌گذاشتند.

حضرت امیر(ع) طرفدار اصالت جنگ و اصالت درگیری نبودند؛ بنا و اساس بر حداکثر مدارا، حداکثر استدلال و حداکثر رحمت بود و اگر به این شکل کار پیش نمی‌رفت، وارد جنگ می‌شدند.

حضرت امیر(ع) خطبه‌ای دارند که در آن 50 - 40 مورد را می‌شمارند و می‌گویند که همه اینها خلاف و باطل است اما من نمی‌توانم آنها را درست و اصلاح کنم چون جامعه ظرفیت آن را ندارد و پس می‌زند و خود جامعه و افکار عمومی به گونه‌ای تربیت شده که مقابل اصلاح اینها مقاومت می‌کنند بنابراین مجبورم با اینها مدارا کنم تا ببینم بعد چه می‌شود.

به خاطر وحدت مسلمین خود حضرت امیر(ع) فرمود که استخوان در گلو و خار در چشم، من به خاطر وحدت مسلمین تحمل کردم.

بعد از جنگ جمل حضرت امیر(ع) فرمود: نباید به جناب عایشه کوچکترین اهانتی شود چون ام‌المؤمنین و همسر پیامبر(ص) است و به خاطر پیامبر باید احترام ایشان محفوظ باشد.

روزی فردی از جناب عایشه پرسید: پیامبر(ص) چه کسی را بیش از همه دوست می‌داشت؟ جناب عایشه گفت: حضرت فاطمه، بعد پرسید: بین مردان چطور؟ عایشه گفت: همسر فاطمه (س)، علی را.

یعنی با این حال نباید اهانت کنیم و بین مسلمین درگیری و اختلاف ایجاد کنیم.

همه این مطالب را گفتم تا متوجه شوید چطور می‌شود که پای خوش سابقه‌ترین افراد هم در مقاطعی بلغزد.

والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته.

منبع: اقتدارملی


ارسال شده در توسط صادق احمدی
تصاویر
تجمع دانشجویان شریف زیر بارش باران علیه استکبار و مهره‌های داخلی‌اش

دانشجویان انقلابی دانشگاه صنعتی شریف تجمع خود علیه استکبار جهانی و ایادی داخلی‌اش را زیر بارش باران برگزار کردند.

به گزارش رجانیوز، تجمع دانشجویان پس از نماز ظهر و عصر امروز(سه‌شنبه)، با فریاد "الله اکبر"، "مرگ بر امریکا" و "مرگ بر اسرائیل" آغاز شد.

با افزایش تعداد دانشجویان، جمعیت به سمت درب اصلی دانشگاه حرکت و از آنجا رو به خیابان تجمع کرده و یک‌صدا انزجارشان را نسبت به استکبار جهانی و ایادی داخلی‌اش ابراز کردند.

پس از گذشت دقایقی از این تجمع، صدها نفر از دانشجویان تجمع‌کننده دانشگاه شریف رو به قبله ایستادند و دعای وحدت را که شعار اصلی این تجمع بود، هم‌آهنگ زمزمه کردند.

پس از پایان دعا، دانشجویان به سمت ساختمان ابن‌سینا در بخش بالایی دانشگاه حرکت کردند. در طول مسیر بر تعداد دانشجویان افزوده می‌شد و شعارهای "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، "خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست"، "دانشجوی شریفی، اتحاد اتحاد" و "مرگ بر اسلام امریکایی" در دانشگاه طنین‌انداز شد.

همچنین تعدادی از اساتید انقلابی هم دانشجویان را در این تجمع ضداستکباری همراهی کردند.

این تجمع با وجود باران شدید و عدم فراخوان عمومی، به عرصه حضور کم‌سابقه‌ای از دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف تبدیل شد.

سپس دانشجویان در مقابل ساختمان اصلی دانشگاه (ساختمان ابن سینا) توقف کردند و در پایان نیز این تجمع دانشجویی- ضد استکباری با ذکر صلوات پایان یافت.

در حاشیه‌ی این تجمع حدود 20 نفر از دانشجویان که سعی کردند شعار "مرگ بر روسیه" بدهند با عدم استقبال عمومی مواجه و پراکنده شدند.


ارسال شده در توسط صادق احمدی
   1   2      >